فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رمان
#رویای_نیمه_شب
رمان رویای نیمه شب 🌙
رمانی جذاب با اتفاقاتی هیجان انگیز✨
بزودی هر شب
ساعت 🕙 22:00
دخترونه فطـــرس
💦 @fotros_dokhtarane 💦
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
#رویای_نیمه_شب رمان رویای نیمه شب نوشته مظفر سالاری🌷 هر شب ساعت 22 https://eitaa.com/fotros_dokhta
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان
#رویای_نیمه_شب
🍁 #پارت_یک
🌷 از چند پلهٔ سنگی پایین رفتم. فقط همین. و در کمتر از یک ماه ، ماجرایی را از سر گذراندم که زندگی ام رو زیر و رو کرد . گاهی فکر میکنم شاید آن ماجرا را به خواب دیده ام یا هنوز خوابم و وقتی بیدار شدم می بینم که رویایی بیش نبوده. اسمی جز معجزه نمیتوانم روی آن بگذارم. گاهی واقعیت آن قدر عجیب و باور نکردنی است که آدم را گیج میکند. وقتی برمیگردم و به گذشته ام فکر میکنم ، پایین رفتن از چند پله را سر آغاز آن ماجرای شگفت انگیز میبینم.
پدر بزرگم میگوید :« بله ، ماجرای عجیبی بود ، اما باید باورش کرد. زندگی ، آسمان و زمین هم آن قدر عجیبند که گاهی شبیه یک خواب شیرین به نظر میآیند. آفریدگارِ هستی را که باور کردی ، ایمان خواهی داشت که هرکاری از دست او برمیآید.»
همه چیز از یک تصمیم به ظاهر بیاهمیت شروع شد. نمیدانم چه شد که پدربزرگ این تصمیم را گرفت. ناگهان آمد و گفت:«هاشم! باید با من بیایی پایین.» و من ناچار با او رفتم پایین. بعد از آن بود که فهمیدم چطور پیش آمدی کوچک میتواند مسیر زندگی انسان را تغییر دهد.
خدای مهربان ، زیبایی فراوانی به من داده بود. پدربزرگ که خودش هنوز از زیبایی بهرهای دارد ، گاهی میگفت :« تو باید در مغازه ، کنارم بنشینی و در راه انداختن مشتریها کمک کارم باشی ؛ نه آن که در کارگاه وقت گذرانی کنی.»
میگفت :« من دیگر ناتوان و کُند ذهن شده ام. تو باید کارها را به دست بگیری تا مطمئن شوم بعد از من عهدهٔ ادارهٔ کارگاه و مغازه برمیآیی.»
در جوابش میگفتم :« اجازه بده زرگری را طوری یاد بگیرم که دست کم در شهرحلّه ، کسی به استادی من نباشد. اگر در کارم مهارت کامل نداشته باشم ، شاگردان و مشتریها روی حرفم حسابی باز نمیکنند.»
🍂 پایان پارت یک
@fotros_dokhtarane 💎
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🥰#رویای_نیمه_شب 🥰 🍁#پارت_هفده 🌷 _کاش آن ها به مذهب ما در می آمدند،آن وقت دیگر هیچ مانعی در میان نبو
#رمان
#رویای_نیمه_شب
نویسنده:مظفر سالاری
هرشب ساعت ۲۲
♡تولد در لس آنجلس♡🦋
📚💬بهزاد دانشگر در کتاب «تولد در لس آنجلس» به سراغ خاطرات محمد عرب است؛مردی که جوانی اش را در دنیای پر زرق و برق شهرهای آمریکا گذراند و برای لذت و خوشیاش در هیچ چهارچوبی پایبند نماند، اما درست وقتی که برای شرکت در کارناوالهای رقص ریودوژانیرو به برزیل میرود، جرقهای در زندگیِ او ورق را برمیگرداند و همه چیز را به مسیر متفاوتی میکشاند. همیشه خواندن زندگی انسانهایی که یک شبه مسیر زندگیشان عوض می شود جذاب است...🌃
▫️نویسنده:بهزاد دانشگر
🔰 یادتون نره که میتونید این کتابِ جذاب رو از مجموعه خودتون امانت بگیرید 😍
کافیه به ادمین کانال @zi1385 پیام بفرستید...
#معرفی_کتاب #سفر_نامه #تحول
#تولد_در_لس_آنجلس #رمان
🆔️ @fotros_dokhtarane