بسم الله الرحمن الرحیم
✍ رامین فرهادی
ازدواج آسان / شماره ۷
رسیدیم منزل عروس خانم. وارد حیاط خانه که شدیم همه چیز دست به دست هم داده بود تا حال مرا خوب کند. حوضِ پر از آبُ درختانِ قد کشیده. قبل از آمدنمان حیاط را آب پاشیده بودنُ بوی گل نرگس فضا را عطراگین کرده بود. پس از حضورُ گَپُ گفت های معمول، مادرم شروع کردُ سریعا رفت سر اصل مطلب. حضرت پدر برای اینکه جای خالی پدر عروس خانم دیده نشود زیاد صحبت نمی کردُ فقط حضورشان برای من آرامش دهنده بود. مادرم گفت من از مالُ منال پسرم حرفی نمی زنم. نمی گویم فلان مدرک را داردُ فلان ماشین را. فقط می توان بگویم من از او راضی هستم. آنقدری هم به او اعتماد دارم که فکر می کنم بتواند یک زندگی را بچرخاند. قبل از اینکه مادر عروس خانم بخواهند از من بپرسند کار تو چیستُ درآمدت چقدر است گفتند آقا رامین؛ همین که مادر شما با اعتماد بالا می گوید از شما راضیست برای ما هم کافیست. ان شاالله مبارک باشدُ به پای هم پیر بشوید. ما خودمان هم مانده بودیم که چرا آنقدر زود! مادرم گفت فاطمه خانم حالا هر چه از خود آقا داماد می خواهید بپرسیدُ جواب بگیرید. فاطمه خانم هم گفت نه. خیلی ها برای خواستگاری آمدند. اینکه شما همراه خودتان اعتماد آورده اید برایمان کافیست. در ضمن پسری که مادرش از او راضی باشد می تواند برای همسرش هم خوب باشد. بعد از آن، چند دقیقه ای با عروس خانم حرف زدیمُ قرار صیغه محرمیت هم توسط خانواده ها مشخص شد. عروس خانم شروطی داشتندُ قبل از اینکه من حرفی بزنم شروع کردند به صحبت! محوریت حرف های ایشان برایم جالب بود. ببینید آقا رامین سری قبل که تو بهشت زهرا(سلام الله علیها) با هم صحبت کردیم فرمودید 14 سکه! اما من چون امام حسنی ام، دوست دارم مهر من به تعداد حروف ابجد ایشان باشد. یعنی 118 سکه. گفتم اینکه امام حسنی هستید برای من مایه ی مباهات است. اما 118 سکه را قبول نمی کنم! سوال کردند خب برای چه قبول نمی کنید؟ لطفا بنده را قانع کنید. نمی خواستم بروم روی منبر. چون اگر این اتفاق می افتاد حالا حالا ها پایین نمی آمدم. خیلی کوتاه عرض کردم سرکار خانم شما اگر در حساب بانکی تان 10 میلیون پول داشته باشید این اجازه را به خودتان می دهید که به مبلغ 50 میلیون تومان چک بکشید؟؟ ایشان گفت مسلما نه! گفتم اگر 20 هزارتومان پول داشته باشید تشریف می برید یک رستوران خیلی خوب و لاکچری که قیمت غذاهایش سر به فلک می کشد غذا بخورید؟ گفتند نه!
گفتم مهریه عندالمطالبه استُ شما میتوانی از فردای روز عقد سکه ها را طلب کنیدُ من هم موظف هستم برای پرداختش. وقتی آنهمه پول ندارم، چطور 118 سکه که حدودا 130 میلیون تومان می شود را مهر شما کنم؟
فکر می کردم شاید دلایلم را قبول نکنند. اما خوشبختانه با روی گشاده پذیرفتند. میگفتند چون حرفتان صادقانه و منطقیست به دلم نشستُ قبولش می کنم. این خیلی خوب است که برای دلخوشی من تعهد الکی نمی دهیدُ اندازه داشته هایتان قدم بر می دارید. بعد که دیدم نظرشان مثبت است گفتم حالا شما اوامرتان را بفرمایید. گفتید چند شرط دارید! درست است؟ گفتند بله و شروع کردن به بیان شروط.
آقا رامین نه من، نه خانواده من، اهل عروسی نیستیم. بی خبر از مرادشان گفتم بله خب! ما هم اهل جشن هایی که اجینِ با گناه هستند نیستیم. گفتند نه منظور من چیز دیگریست!
#ادامه_دارد ...
#ازدواج_آسان
#مهریهی_کم
#رامین_فرهادی
@Seraj_khabari
وزیر بهداشت: لحظهای که دیدم رئیس جمهور آمریکا ملت ایران را تروریست خطاب کرد سختترین روز زندگیم بود.
اما همین آقا خودشون جوانان عدالتخواه مخالف اشرافیگری مسئولین رو فرقانیست(وابسته فکری به گروه تروریستی و منحرف فرقان)خطاب کرد. ترامپ دشمنه و کارش دشمنیه، شما چی هستین؟
@seraj_khabari
وزیر ایتالیایی سوار بولدوزر شده، یه ویلای لوکس متعلق به مافیا رو خراب کرده
اینا رو وقتی برای غربزدههای ما تعریف میکردن،بهشون نگفتن باید از اون وزیره الگو بگیرن نه از مافیا. لذا خروجیش شده عباس آخوندی،قاضیزاده هاشمی و شرکا
«ساسان سروش»
@seraj_khabari
بسم الله الرحمن الرحیم
✍ رامین فرهادی
ازدواج آسان / شماره 8
آقا رامین نه من و نه خانواده من، اهل عروسی نیستیم. بیخبر از مرادشان گفتم بله خب! ما هم اهل جشنهایی که عجینِ با گناه هستند، نیستیم. گفت نه! منظور من چیز دیگریست.من دوست دارم یک تاریخی را مشخص کنیم برای شروع زندگی. یک شامی در کنار خانوادههایمان باشیمُ بعدش یک سفر زیارتی برویم. وقتی برگشتیم زندگیمان را شروع کنیم. بدون هیچ مراسمی. گفتم خانم محترم آخر اینطور که نمیشود. بالاخره شما باید لباس عروس بپوشیدُ ماشین گل بزنیم و تالار بگیریمُ خیلی چیزهای دیگر! ایشان گفت من نه میهمانی برای دعوت دارم و نه علاقه ای برای پوشیدن لباس عروس. نه حوصله ای دارم برای نشستن چند ساعته زیر دست آرایشگر و نه میل به حضور در انظار مردم. گفتم این بحث هایی که می فرمایید خوب است. من هم موافقم. اما اگر موافق هستید بعد از محرمیت بیشتر درباره شان حرف بزنیم. قبول کردندُ خدمت خانواده ها رسیدیم.
وضع مالی خانواده عروس خوب بود. اما آنقدر ساده و بی آلایش بودند که حد نداشت. نگاهشان به عروسی آنطور نبود که صرفا به دنبال یک جشنی باشندُ در معرض چشمُ هم چشمی های شیطانی قرار بگیرند. فکر می کنم مورد عنایت نگاه پر مِهر مادرسادات قرار گرفته بودند. تا آن زمان فکر می کردم فقط خودم هستم که دنبال اینچنین ازدواجی هستم. زهی خیال باطل. دست بالای دست بسیار بود!
مراسم خواستگاری با اعلام زمان محرمیت تمام شد. قرار بود دو سه روز بعد برویم برای آزمایشُ یکسری کارهای این شکلی. نزدیک ایام اربعین بود. به عروس خانم گفتم اگر اجازه تان را بگیرم همسفرمان می شوید؟ پرسیدند کجا؟ گفتم اربعین کربلا! قشنگ می شد ذوق شان را از پشت گوشی حدس زد. گفتند اگر بشود که عالی ست. گفتم پس روزی که برای آزمایش تشریف میاورید، لطفا مدارکتان را هم برای گرفتن پاسپورت همراه داشته باشید. قرار بود ایشان برای اولین بار زائر ارباب شود. و این بیشتر از هر چیز دیگری من را مجاب می کرد تا سعی کنم همسفر بشویم. حال، اینکه این سفر معنوی می توانست اولین سفر دوتایی و عاشقانه ما هم باشد. همه چیز طبق روال جلو می رفت. رفتیم آزمایشُ برای گرفتن پاسپورت هم اقدام شد. دقیقا در روزی که برای خواندن صیغه محرمیت مشخص کرده بودیم پاسپورت آمدُ توانستیم هماهنگی های سفر را انجام بدهیم. بعد از ظهر همان روز قرار بود با خانواده ها برویم حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) و صیغه محرمیتی خوانده شود. سر از پا نمی شناختم. 6 آبان 1395/ مصادف با 27 محرم الحرام. نه مکانی را هماهنگ کرده بودیم برای عقد و نه عاقدی در کار بود. همینطور که داشتیم زیارت می کردیم یک روحانی از سلاله پاک حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم در حال زیارت بود. برادرم گفت حاج آقا دوست دارید بیشتر ثواب کنید؟ حاج آقا مانده بود چه جوابی بدهد. گفت درخدمتم ! برادرم گفت: از شما می خواهیم یک صیغه محرمیت بین عروسُ داماد ما بخوانی. امکانش هست؟ حاج آقا هم خوشحال شدُ قبول زحمت کرد. حالا مانده بودیم کجا خطبه خوانده شود. در همان حال یکی از خادمان که در آن حوالی بود گفت تشریف ببرید و در اتاق خدام بنشینیدُ عقد را جاری کنید. برای خیلی از مردم، حتی خدام حرم هم عجیبُ غریب بود. این سطح از سادگی در مراسمات منتهی به ازدواج. الحمدلله رفتیم و مراسم ساده ما برگزار شد. حالا دیگر متاهل و محرم شده بودیم. برای اولین بار توانستیم کنار هم بنشینیمُ دور از چشم ها صحبت کنیم. چقدر می چسبید . دوست نداشتم زمان بگذرد. دست در دست حاج خانم از این حیاط به آن حیاط می رفتیم. نزدیک غروب بود. رفتیم کنار خانوادهُ مهیا شدیم برای نمازُ بعد از آن راهی خانه شدیم.
بعد از چند روز قرار بود راهی کربلا شویم. ازدواجم را به صورت رسمی اعلام نکرده بودم. خیلی از رفقا و آشنایان از چیزی خبر نداشتند. اتوبوس آمدُ همه با خانوادهایشان پای اتوبوس بودند. همه با تعجب می آمدنُ سوال می کردن؟ برادر رامین ازدواج کردی؟ در جواب لبخندی می زدمُ تایید می کردم. تبریکات فراوانی دریافت کردمُ راهی سفر شدیم. از کربلا و خوبی هایش حرفی نزنم بهتر است. گفته ها و شیرینی هایش در این مجال نمی گنجد. همین که در کربلا باشیُ اربعین باشد یعنی خوشی و صفا! حال اینکه اگر این سفر، اولین سفر دو نفری ات باشد، می شود اهلا من العسل! ایام گذشتُ حوالی آخر ماه صفر از کربلا برگشتیم.
#ادامه_دارد ...
#محرمیت
#ازدواج_آسان
#اربعین
#رامین_فرهادی
@seraj_khabari
محمد دهقان، عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس:
چه کسی دراین سالها باقاچاق مواد مخدر که منجربه پولشویی شده برخورد کرده؟ آقای ظریف که عضو ستاد مرکزی مبارزه باقاچاق بودند، تاکنون۱جلسه هم دراین جلسات شرکت نکردند. آقای رئیسجمهور،رئیس مستقیم ستادکه مدیران دولتی را منصوب کرده، باید پاسخ دهندکه این چندسال چه اقداماتی انجام دادهاند.
@seraj_khabari
ظریف درپاسخ به نامه دادستان که برای ادعای«وجود پولشویی گسترده درکشور وپرداخت پول توسط پولشوها به مخالفان رسانهای CFT»مستندات خواسته،گفت«مستندات ندارم»
من که امید ندارم قوه قضائیه حق نظام وبچههای انقلابی رو از ظریف بگیره،ولی این تهمت پیش خدا که گم نمیشه. لذا استخر فرح در انتظارش
@seraj_khabari
بسم الله الرحمن الرحیم
✍رامین فرهادی
ازدواج آسان / شماره 9
مادرِ همسرم برای اینکه از زیارت آمده بودیم میهمانی ای تدارک دیده بود. در آن میهمانی بجز زیارت قبولیُ این حرف ها، از زمانُ مکانِ برگزاری عقد هم صحبت ها شد. هر دو خانواده موافق این بودند که زمان و محل عقد با نظر نهایی عروسُ داماد مشخص شود. میگفتند مراسم، مراسمِ شماست و خودتان محل عقد و روزش را انتخاب کنید. پیشنهاد من این بود که مراسم عقد در روز فرخنده ای مثل سالروز به امامت رسیدن حضرت صاحب الامر و الزمان (عجل الله) باشد. الحمدلله نهم ربیع الاول روز فرخنده ای بودُ همه موافق این بودند که مراسم در آن روز برگزار شود.
قرار شد بعد از پایانِ ماه صفر برای رزور سالن عقد و خریدهای متعارف اقدام کنیم. چون میهمانان حاضر در مراسم فقط خانواده هامان بودند راحت بودیمُ دغدغه ای نداشتیم. معمولا در این مراسمات خانواده ها بعضی از کارها را برای دلخوشی خودشان انجام داده و برخی کارها را برای اینکه از قافله چشم و هم چشمی عقب نماند انجام میدهند. مثلا دوستی به من می گفت حتما کیک چند طبقه و شیرنی و چند نوع میوه بگیر. اگر نگیری زشت استُ فامیل هایت حرف در می آورند. خب این نوع کارها برای آدم، دغدغه درست می کندُ استرس زاست. سعی میکردیم نه به دنبال تشریفات باشیمُ نه به دنبال بریزُ بپاش.
وقتی قرار شد برای خرید عقد برویم به همسرم گفتم حالا که قرار است عروسی نگیریم اجازه بدهید مخارج عقد را من به عهده بگیرم. ایشان و خانواده شان نمی پذیرفتند و من با اصرار زیاد توانستم این کار را بکنم. با اینکه قبل از شروع خریدها به همسرم گفتم از خرید هیچ چیز دریغ نکند اما کاملا برعکس شده بودُ چند نکته برایم قابل توجه و عجیب بود. اولا اینکه خانواده ها گفتند خودتان برای خرید بروید و برای چهار قلم جنس نیاز به لشکر کشی نیست. مثلا وقتی ما وارد بعضی فروشگاه ها می شدیم، متوجه این موضوع می شدند که عروس و داماد هستیم. فروشنده ها با تعجب می پرسیدند فقط دو نفر برای خرید آمده اید؟ ماهم می گفتیم بله! با تعجبُ حیرت می گفتند برای اولین بار است که می بینیم عروس و داماد به تنهایی برای خرید آمده اند. معمولا خانواده ها همراه عروس و داماد می آیندُ دلخوری ایجاد می کنند. و مورد بعدی هم این بود که همسرم شاید یک چهارم لوازم های متعارف را خرید. آخر سر از ایشان سوال کردم شما نیاز به کفشُ چادرُ لباس برای مراسم عقد نداری؟ گفت: کفش خوب از قبل دارمُ چادر هم همینطور. برای یک مراسم خودمانی هم نیاز نیست بروم و لباس گران قیمتی تهیه کنم. گفتم خب چه می خواهی بپوشی؟ گفت یک مانتو سفید رنگ دیده ام به قیمت 30 هزار تومان. اگر زحمت نیست همان را برایم بخر! شاید باورش سخت باشد اما کل هزینه مراسم عقد ما اعم از سالن،عاقد، میوه، کیک، شیرینی، گل، لباس و حلقه های ازدواجمان کمتر از 2 میلیون تومان شد. مراسمی خداپسندانه و شاد. روزی که فراموش شدنی نبود. بعد از آن قرار شد برویم برای من کت و شلوار بگیریم. همسرم کارت عابر بانکش را به من دادُ گفت زحمت حساب کردنش با شما. من هم گفتم از قبل لباس های شیک و مجلس دارم. انصافا اگر بخواهم دوباره لباس بگیرم، می شود اسراف. به این ترتیب عدم اسراف در خرید ها توسط همسرم روی من هم تاثیر گذاشته بود. چند روزی گذشتُ روز موعود فرا رسید. با همسرم توافق کرده بودیم که به جای استفاده از حلقه، انگشتر نگین دار سفارش بدهیمُ روی آن ذکر امام حسنی ام حک شده باشد. قرار بود انگشتر ها را در شهر قم بسازندُ برایمان بفرستند. اما تا ظهر خبری از انگشترها نبود. استرس این را داشتم که نکند انگشترها به مراسم عقد نرسد. حدود ساعت 16 بود که همسرم تماس گرفتُ گفت پیک موتوری انگشترها را آورده اما علی الظاهر اشتباه شده. گفتم یعنی چه . گفت وقتی بسته را باز کردیم دیدم که بجای حلقه هایمان انگشترهای دیگری داخل جعبه است. تماس گرفتمُ به انگشترسازمان گفتم که این اتفاق افتاده. گفت آقا رامین نگران نباشید. فکر کنم در ترمینال اشتباه شده. الآن تماس می گیرم تا برایتان بفرستند. خلاصه اینکه یک ساعت مانده به مراسم عقد، انگشترها به دستمان رسید. بعد از آن رفتیم به سمت تالار و همه چیز به لطف خدا خوب بود. جناب عاقد پرسید مهریه عروس خانم چه مقدار است که در دفترچه عقد بنویسم. گفتیم 14 سکه بهار آزادی، ۳ سفر کربلا، 8 سفر مشهد و 12 سفر قم جمکران. بالاتفاق همه خنده شان گرفته بود. عاقد می گفت در این چند سال اخیر عقد با 14 سکه نخوانده بودم. مگر هنوز خانم ها این تعداد سکه را قبول می کنند؟؟ القصه این موضوع برای ایشان عجیب به نظر می رسید. الحمدلله مراسم به خوبیُ خوشی برگزار شدُ کلی خوش گذشت. مراسمی که واقعا حس خوبی در آن جریان داشت.
#ادامه_دارد...
#امام_حسنی_ام
@Seraj_khabari
✍ ساسان سروش/ از گلشیفته فراهانی یاد بگیرید
خانم پروانه سلحشوری اخیرا فرمودهاند گردنم را عمل کردهام و دستم درد میکند چون سالها حجاب داشتهام و درخواست حجاب اختیاری فرمودهاند. البته این اظهارات واکنشهای گستردهای در پی داشته و نیازی به تکرار پاسخها نیست. اما به نظرم نکتهای را باید خدمت ایشان متذکر شویم.
همانطور که میدانیم خانم گلشیفته فراهانی چندین سال قبل تصمیم به کشف لباس نمودند. در واقع ایشان چون ساختار قانونی و شرعی در مورد حجاب را قبول نداشتند، از کشور خارج شدند، لباس از تن بیرون آوردند و تصمیم گرفتند به هر آنچه فکر میکردند صحیح است و مورد پذیرش آن کشور است عمل کنند. به زبان ساده ایشان شهامت عمل به عقیده(باطل) خود را داشتند و چنین کردند. نه در خیابانهای تهران روسری بر چوب زدند، نه در حالیکه ساکن کشور اسلامی بودند در فضای مجازی عکسی از خود منتشر کردند.
خانم پروانه سلحشوری اما با اقدام برای نمایندگی مجلس جمهوری اسلامی و پذیرش چارچوبهای آن، برای این پست نامزد شدند، وارد مجلس شدند و امروز با وجود اینکه هنوز چادر بر سر دارند، بر خلاف مبانی قانونی و شرعی کشور، علیه پوشش خود موضع گرفتند! خوب پرسش این است که اگر چادر انقدر بد است، اگر حجاب خوب نیست، چه کسی شما را مجبور کرده چادر سر کنید؟ غیر از این است که در جهت منافع خود، منافقانه آن را سر کردهاید؟ شما حتی شرافت مانتویی بودن هم نداشتید و حق نفاق را به اتم و اکمل ادا کردید. بماند که هنوز متوجه نشدیم چگونه این پارچه توانسته گردن شما را بشکند و به دستان شما آسیب بزند.
باید به ایشان گفت لااقل گلشیفته فراهانی باشید و اگر در اعتقاد خود راسخ هستید، به همان عمل کنید. حیف دختران محجبه کشور ماست، حیف ریحانههای پاکدامن حزباللهی و مذهبی است که شما ظاهر خود را شبیه آنها کنید. برای ما ننگ است، خجالت میکشیم شما محجبه باشید. شبیه باطنتان باشید برای همه بهتر است
@seraj_khabari
بسم الله الرحمن الرحیم
✍رامین فرهادی
ازدواج آسان / شماره ۱۰
بعد از مراسمِ عقد، همه چیز روال خودش را داشت. چند ماهی گذشتُ باید مهیا می شدیم برای عروسی! دوباره همسرم موضوع عدم برگزاری مراسم عروسی را پیش کشید. باید کاملا موشکافانه می نشستیمُ حرف می زدیم که چرا نباید مراسم بگیریم؟ البته من، بنا به دلایلی از خدایم بود که عروسی نگیرم. اما می ترسیدم از اینکه همسرجان بعد از مدتی هوای پوشیدن لباس عروس به سرش بزند. هربار این موضوع مطرح می شد ایشان با صلابت می گفت نه آقا رامین! من قول می دهمُ اگر بخواهید، کتبی هم می نویسم که نه عروسی می خواهمُ نه لباس عروس. نه ماشین گل زده می خواهمُ نه آتلیه پرخرج عکاسی! بعد از بارها بحثُ صحبت سرانجام تصمیم گرفتیم که مراسمی در کار نباشدُ بعد از یک سفر زیارتی به خانه مان برویمُ زندگی مان را شروع کنیم. یک روز که برای دیدن همسرم به خانه شان رفته بودم از چگونگی تهیه و خرید جهیزیه صحبت شد. مادر همسرم باز هم برخلاف عرف جامعه پیشنهادی داشت که خیلی کارمان را راحتُ دلبخواه میکرد. پیشنهادشان این بود که من مبلغ مورد نظر را برای شما واریز می کنمُ خودتان می دانید چه بخریدُ چه کنید. ایشان با این تصمیمی که گرفته بود برای سلیقه و نظر عروسُ داماد احترام ویژه قائل شده بود.
چون مواردی را در دوستان و آشنایان دیده بودم که خانواده عروس جهاز را خریده بودند بدون آنکه از جناب داماد نظرخواهی کنند. بنده خدا آقا داماد هم می گفت: من هیچ یک از لوازم خانه رو دوست ندارم و این ها با این کارشان به من و خانواده ام توهین کرده اند.
علی الیحال این مهم برای ما اتفاق نیوفتاد. حدود ۲۰ روز مانده بود به تاریخ عروسی. تیرماه ۹۶ بود که ۴۰ میلیون تومان برای خرید جهیزیه به حسابم واریز کردند. منُ همسرم به تنهایی راهی بازارُ فروشگاهها میشدیم. قبلا هم عرض کردم که اکثر فروشنده ها متعجب می شدند. البته منطقی هم به موضوع نگاه کنی میبینی که وقتی برای خرید، چند نفر همراه داشته باشی، تعداد سلایق و علایق در انتخاب کالا بالا می رودُ همین می تواند آفتی بزرگ باشد.
خرید هایمان را یکی پس از دیگری انجام می دادیم. با همسرم قرار گذاشته بودیم که فقط و فقط لوازم ضروری برای خانه مان بخریم. مثلا اینکه وقتی کتری و قوری خریدیم، دیگر نیاز نیست چایسازُ سماور هم بخریم. زندگی های امروزی پر شده از کالای غیر ضروری و لوازمی که در سال یکی دو مرتبه بیشتر مورد استفاده قرار نمی گیرند. یا اینکه تمام لوازم خانه را از نوع ایرانی اش خریدیم. همسرم ابتدا قبول نمی کرد. اما بعد از اینکه برای ایشان از اهمیت خرید کالای وطنی و تاکید حضرت آقا برای خرید اقلام ایرانی گفتم پذیرفتند که به خواسته ی آقا لبیک بگوییم. ماهم نصف مبلغ جهیزیه را خرید کردیمُ نیم دیگرش را به زخم زندگیمان زدیم. فقط تنها کاری که مانده بود اجاره خانه بود. یکی دوبار با یکی از همکارانم برای پیدا کردن خانه در محله ی ایشان جست و جو کردیم. نبود که نبود. یک روز با همسرم در راه منزلشان بودیم که در خیابان، عکسی از شهید مدافع حرم عبدالله باقری را دیدم. می دانستم آنجا کوچه شهید مذکور استُ محله هم محلهی خوبیست. در دلم گفتم شهید عبدالله لطفی کنُ مارا همسایه خودتان کن. چند روزی گذشتُ در مشاور املاک دنبال خانه بودم، که موردی برای رهن پیشنهاد شد. با کارشناس املاک رفتیمُ خانه را دیدیم. همه چیز خانه برای دو نفر عروس و داماد خوب بود. خانه نقلیُ ترُ تمیز. بعد از اینکه بازدید خانه تمام شد قرار شد تا برای نوشتن قول نامه به املاک برویم. همین که از خانه بیرون شدیم عکس شهید عبدالله را مقابل دیدگانم دیدم. به خودم آمدمُ دیدم همانطور که از شهید خواسته بودم مارا همسایه خودش کرده بود. برایم قابل هضم نبود که از یک شهید اینچنین چیزی بخواهیُ اجابتت کند. خلاصه همه کارها انجام شدُ روز موعود فرا رسید. روز میلاد حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام. روزی که قرار بود به خانه ی بخت برویم. بعداز ظهر همان روز با خانواده ها برای صرف شام رفتیمُ میهمانی مان که تمام شد مارا به خانه رساندند. حالا برای خودمان صاحب خانهُ زندگی شده بودیم. زندگی ای که می شد لحظه لحظه اش را مدیون اهل بیت عصمت و طهارت دانست.
#تمام_شد
#امام_حسنی_ام
#شهید_عبدالله_باقری
#رامین_فرهادی
@seraj_khabari
آیتالله میرباقری:
انسان هر صبح که از خواب برمیخیزد باید بداند هر صحنهای که در دنیا پیش میآید اصلاً تصادف نبوده است؛
یک امتحان است؛ بدانید امتحانی است که خدا از ما میگیرد و #شیطان هم در آن حاضر است؛
فشار میآورد تا در امتحان قبول نشویم؛
چون امتحان است و اگر رد بشویم، شیطان کارش را جلو برده است
@seraj_khabari
اینکه #پروانه_سلحشوری به حجاب فحش بده که سهله. برای اینکه ما فردا حواسمون به #CFT نباشه، کشف حجاب هم جواب نمیده. باید از این هم جلوتر برین.
#فردا
@seraj_khabari
رهبر کشوری مثل ایران باشی،ولی امر مسلمین باشی،منطقهای به عظمت خاور میانه تو قبضه قدرتت باشه، اما جلوی چشم همه، از یه طلبه ساده عذرخواهی کنی،که چرا وقتی سرت داد زده یه کم تند شدی نسبت بهش. از ما نپرسین چرا عاشقشیم. از اونا که عاشقش نیستن بپرسین چرا نیستن #رهبر_انقلاب
«ساسان سروش»
@seraj_khabari
یه ورژن بالاتر از باقری درمنی و مظلومین که خیلی سریع به حکم فسادشون رسیدگی میشه یه کسی هست که از اسقاط خودرو تا رئیس بانک های اصلی کشور اختلاسای هزار میلیاردی میکنه اگرم کسی سمتش بره میگه بهم دست بزنی داداشیم اعلام جنگ میکنه!
ایناست که شیرینی #جنگ_با_مافیا ی اقتصادی رو زهر میکنه.
"هانی هاشمی"
@seraj_khabari
درسته که وزارت بهداشت گفته بود نالوکسان ممکنه باعث مرگ آوری بشه و تبلیغش به این شکل تخلفه. اما کی گفته بود که اگر این تخلف توسط #مهناز_افشار صورت گرفته باشه پیگیری میشه؟شما هم بیخود فکر کردی جون ۸ میلیون فالور ایشون و بقیه که این کلیپو دیدن برای وزارت بهداشت مهمه
پینوشت: وزارت بهداشت گفته از مهناز افشار برای موضوع تخلف تبلیغ آمپول شکایت نکردیم. احتمالا احضار توسط دادستانی صورت گرفته
@seraj_khabari
#صبح_حسینی
امام حسین(ع)به نقل از رسول خدا فرمودند:
مردم! اسلام بدون مبارزه وجهاد نداریم؛ اسلام بی تفاوت نداریم. اگر کسی بگوید من مسلمانم ولی ستمها وبیعدالتیها را نگاه میکنم وکاری نمیکنم، این شخص نه اینکه فقط مسئولیتش را انجام نداده، بلکه درکنار آن ظالم قرار می گیرد ودر ظلم اوشریک است
"رحیمپورازغدی"
@seraj_khabari
🔺ضرغامی: تلگرام با دستور روحانی فیلتر شد
🔹تلگرام کمکم از داخل پشتیبانی ویژه شد و از آن حمایت صورت گرفت. نزدیک سه سال دوپینگ سیاسی شد و جلوی آن گرفته نشد
🔹فیلترینگ اول تلگرام با دستور رئیسجمهور انجام شد. در اغتشاشات دی ماه 96 که بخش زیادی از هماهنگیهای آن در تلگرام انجام شد
🔹مقام معظم رهبری درباره فضای مجازی مطالبی گفتند و از دولت خواستند برای مصالح ملی پیام رسان داخلی راه اندازی شود.
🔹همین پیام رسانهای داخلی خوب پیش رفتند و وقتی که باید به آنها کمک میشد، باید ایستادگی صورت میگرفت، صورت نگرفت.
🔹 تلگرام طلایی، موبوگرام و هاتگرام که همان تلگرام بودند ولی پوسته آن عوض شده بود / تسنیم
@seraj_khabari
✍ ساسان سروش/ مهناز افشار، شیر خشکهای فاسد و چند پرسش
اخیرا آقای یاسین رامین خبر از اقدام جهت شکایت از برخی رسانهها در مورد موضوع واردات شیر خشک فاسد توسط ایشان دادهاند. خانم #مهناز_افشار هم گفتند هر اقدامی میکنم حرف از شیر خشک فاسد توسط برخی مطرح میشود. بنابراین چهارسال است این مطلب موجب رنجش خاطر ایشان است.
در اینجا چند پرسش مطرح میشود
چرا جناب رامین، در مدت این چهار سال که این موضوع نقل دهان تمام رسانهها و کاربران فضای مجازی بوده اقدامی نفرمودند؟ ایشان قاعدتا بهتر از هرکسی در جریان رنجش خاطر همسر گرامی بوده و هستند. چرا در این چهار سال به رگ غیرتشان برنخورده؟ شکایت کردن هزینه زیادی لازم داشته و ایشان توان پرداخت نداشتند؟ فرصت نشده؟ نگران رسانهها، کاربران توییتر و دیگران بودند؟ یا مطلبی وجود داشته که ترجیح دادند به روی مبارک نیاورند؟ خانم افشار و همسر محترم آیا به رأی دادگاه تمکین خواهند کرد یا مشابه موضوع تخلف آشکار و عجیب تبلیغ آمپولهای مرگبار، مظلوم نمایی خواهند کرد؟ چه ارتباطی بین وزارت بهداشت و خانم افشار وجود دارد که وزارت بهداشت نسبت به تخلف اخیر در تبلیغ آمپول توسط ایشان، صراحتا گفتتد پیگیری نمیکنیم؟ آیا این ارتباط بر روی پرونده واردات شیرخشک اثری ندارد؟
@seraj_khabari