با امسال ۱۳۷۸ ساله که شما و پدرانتون از هیچ تلاشی برای کمرنگ کردن عشق مردم به امام حسین(ع) دریغ نکردین.از قطع کردن دست و کشتن زائران تا تلاش برای تخریب قبر مبارکش.یک بار برای یک دقیقه بشینید فکر کنید چرا همیشه نتیجه عکس داده. #اربعین #عشق_مشترک_دو_ملت #نور_خدا
«ساسان سروش»
https://t.co/uh02OuxPNz
@seraj_khabari
قبلا برای درمان یه بچه مریض پول جمع کرده بودم.دیروز یکی از مخاطبای قدیمی کانال پیغام داده«۶۰ تومن ریختم برسونین به یه زائر نیازمند.چون دخترم،نمیذارن برم.بگین برای راهی شدن داداشم دعا کنن.کل داراییم بود ببخشید کمه»قلبش، پیش از قدمهای زائرا رسیده به حرم.زیارت قبول
#مجنون #اربعین
https://t.co/apmbAfMVkQ
@seraj_khabari
✅ جامعه آرمانی که مارکس وعده اش را میداد و شرطش را نفی مذهب میدانست، حسین ع در قرن21 در #اربعين به وسیله مذهب تحقق بخشید، ظهور تصویر بزرگ شده همین اربعین است.
✍️ #محمدامین_رضایی
@Rezai_analizer
@seraj_khabari
هیچ نقطهای درهیچ زمانی جز کربلا و #اربعین نیست که ۲۰ م نفر،فقیروغنی ازتمام ملیتها بیان پیادهروی،کَسی گرسنه نمونه،بدون جای خواب نمونه،کفششونو دستمال بکشن،وسایلشونوتعمیر کنن،بدون چشمداشت مالی.خاک پای همدیگه روهم تبرک ببرن.این اتفاق اصلا عادی نیست و روزی این فرهنگ جهانی میشه
«ساسان سروش»
@seraj_khabari
کار سفارت عراق به روزه.یعنی روزانه دارن ویزا صادر میکنن و حتی از دفتر مرکزی جلوتره کارشون.اگر دفاتر سماح گفتن طول میکشه توجه نکنین و پیگیری کنین تا انجام بدن.از لحظه تحویل مدارک تا رسیدن ویزا به دست شما نهایتا باید ۴۸ ساعت طول بکشه. #اربعین
«ساسان سروش»
@seraj_khabari
هرسال برای #اربعین موانعی برام پیش میاد.هرسالم موانع رفع میشه و این سخت به دست اومدن،لذت سفرو چند برابر کرده.موانعی که اصلا امیدی به رفع شدنش نبوده ولی رفع شده.امسال همش رفع شده مونده ویزا.تو لحظاتی که از خودم میپرسم «میشه یا نمیشه»،«کی میشه»حسی نهفته است که با هیچی عوض نمیکنم
«ساسان سروش»
@seraj_khabari
- کجا تشریف میبرید؟
+ پاتایا
- طوری ارز بدین که خرج سفر دربیاد سود هم بکنه
+ وای مرررررسییییی، اونجا یادت میکنم،بوسبوس
- کجا تشریف میبرید؟
+ کربلا
- دو تا شعبه تو عراق هست،میگن صفش کیلومتریه،اگه خیلی اصرار داری ۱۰۰ هزار دینار میدن، برو بگیر #اربعین
«ساسان سروش»
@seraj_khabari
بسم الله الرحمن الرحیم
✍ رامین فرهادی
ازدواج آسان / شماره 8
آقا رامین نه من و نه خانواده من، اهل عروسی نیستیم. بیخبر از مرادشان گفتم بله خب! ما هم اهل جشنهایی که عجینِ با گناه هستند، نیستیم. گفت نه! منظور من چیز دیگریست.من دوست دارم یک تاریخی را مشخص کنیم برای شروع زندگی. یک شامی در کنار خانوادههایمان باشیمُ بعدش یک سفر زیارتی برویم. وقتی برگشتیم زندگیمان را شروع کنیم. بدون هیچ مراسمی. گفتم خانم محترم آخر اینطور که نمیشود. بالاخره شما باید لباس عروس بپوشیدُ ماشین گل بزنیم و تالار بگیریمُ خیلی چیزهای دیگر! ایشان گفت من نه میهمانی برای دعوت دارم و نه علاقه ای برای پوشیدن لباس عروس. نه حوصله ای دارم برای نشستن چند ساعته زیر دست آرایشگر و نه میل به حضور در انظار مردم. گفتم این بحث هایی که می فرمایید خوب است. من هم موافقم. اما اگر موافق هستید بعد از محرمیت بیشتر درباره شان حرف بزنیم. قبول کردندُ خدمت خانواده ها رسیدیم.
وضع مالی خانواده عروس خوب بود. اما آنقدر ساده و بی آلایش بودند که حد نداشت. نگاهشان به عروسی آنطور نبود که صرفا به دنبال یک جشنی باشندُ در معرض چشمُ هم چشمی های شیطانی قرار بگیرند. فکر می کنم مورد عنایت نگاه پر مِهر مادرسادات قرار گرفته بودند. تا آن زمان فکر می کردم فقط خودم هستم که دنبال اینچنین ازدواجی هستم. زهی خیال باطل. دست بالای دست بسیار بود!
مراسم خواستگاری با اعلام زمان محرمیت تمام شد. قرار بود دو سه روز بعد برویم برای آزمایشُ یکسری کارهای این شکلی. نزدیک ایام اربعین بود. به عروس خانم گفتم اگر اجازه تان را بگیرم همسفرمان می شوید؟ پرسیدند کجا؟ گفتم اربعین کربلا! قشنگ می شد ذوق شان را از پشت گوشی حدس زد. گفتند اگر بشود که عالی ست. گفتم پس روزی که برای آزمایش تشریف میاورید، لطفا مدارکتان را هم برای گرفتن پاسپورت همراه داشته باشید. قرار بود ایشان برای اولین بار زائر ارباب شود. و این بیشتر از هر چیز دیگری من را مجاب می کرد تا سعی کنم همسفر بشویم. حال، اینکه این سفر معنوی می توانست اولین سفر دوتایی و عاشقانه ما هم باشد. همه چیز طبق روال جلو می رفت. رفتیم آزمایشُ برای گرفتن پاسپورت هم اقدام شد. دقیقا در روزی که برای خواندن صیغه محرمیت مشخص کرده بودیم پاسپورت آمدُ توانستیم هماهنگی های سفر را انجام بدهیم. بعد از ظهر همان روز قرار بود با خانواده ها برویم حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) و صیغه محرمیتی خوانده شود. سر از پا نمی شناختم. 6 آبان 1395/ مصادف با 27 محرم الحرام. نه مکانی را هماهنگ کرده بودیم برای عقد و نه عاقدی در کار بود. همینطور که داشتیم زیارت می کردیم یک روحانی از سلاله پاک حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم در حال زیارت بود. برادرم گفت حاج آقا دوست دارید بیشتر ثواب کنید؟ حاج آقا مانده بود چه جوابی بدهد. گفت درخدمتم ! برادرم گفت: از شما می خواهیم یک صیغه محرمیت بین عروسُ داماد ما بخوانی. امکانش هست؟ حاج آقا هم خوشحال شدُ قبول زحمت کرد. حالا مانده بودیم کجا خطبه خوانده شود. در همان حال یکی از خادمان که در آن حوالی بود گفت تشریف ببرید و در اتاق خدام بنشینیدُ عقد را جاری کنید. برای خیلی از مردم، حتی خدام حرم هم عجیبُ غریب بود. این سطح از سادگی در مراسمات منتهی به ازدواج. الحمدلله رفتیم و مراسم ساده ما برگزار شد. حالا دیگر متاهل و محرم شده بودیم. برای اولین بار توانستیم کنار هم بنشینیمُ دور از چشم ها صحبت کنیم. چقدر می چسبید . دوست نداشتم زمان بگذرد. دست در دست حاج خانم از این حیاط به آن حیاط می رفتیم. نزدیک غروب بود. رفتیم کنار خانوادهُ مهیا شدیم برای نمازُ بعد از آن راهی خانه شدیم.
بعد از چند روز قرار بود راهی کربلا شویم. ازدواجم را به صورت رسمی اعلام نکرده بودم. خیلی از رفقا و آشنایان از چیزی خبر نداشتند. اتوبوس آمدُ همه با خانوادهایشان پای اتوبوس بودند. همه با تعجب می آمدنُ سوال می کردن؟ برادر رامین ازدواج کردی؟ در جواب لبخندی می زدمُ تایید می کردم. تبریکات فراوانی دریافت کردمُ راهی سفر شدیم. از کربلا و خوبی هایش حرفی نزنم بهتر است. گفته ها و شیرینی هایش در این مجال نمی گنجد. همین که در کربلا باشیُ اربعین باشد یعنی خوشی و صفا! حال اینکه اگر این سفر، اولین سفر دو نفری ات باشد، می شود اهلا من العسل! ایام گذشتُ حوالی آخر ماه صفر از کربلا برگشتیم.
#ادامه_دارد ...
#محرمیت
#ازدواج_آسان
#اربعین
#رامین_فرهادی
@seraj_khabari