خط مقدم رسانه دفاع مقدس
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
اگر دنبالش می گردی بدان که #خلوص را در هیچ مغازه ای نمی فروشند.
خلوص را باید آجر آجر در جسم و جانت روی هم بگذاری و ذره ذره دیوارش را بالا ببری.
خلوص است دیگر، سخت به دست می آید اما قیمتیست و ارزشمند، تنها خدا خریدارش است...
🌷
هشتم اسفند سال ۱۳۶۵ بود و جمعه، مثل همین امروز، حین عملیات #کربلای_پنج خمپاره ای در کنار حاج #حسین_خرازی منفجر شد؛ علمدار خمینی پس از سالها مجاهدت و اخلاص در جبهه های نبرد حق علیه باطل به خیل عظیم همرزمان شهیدش پیوست.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد🌷
.
#حاج_حسین
#صدای_علمدار_امام_خمینی_ره
#گلستان_شهدای_اصفهان
#فرمانده_لشکر_امام_حسین_ع
#این_راه_رفتنیست_حتی_بدون_دست
#ریحانه_مهرپویا
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَللّهُمَ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج
.
#ببخشآقا❤️
.
دیده آلوده ، دل آلوده ، نفس آلــوده ، آه
جز تو امیدی برای بنده ی معیوب نیست
.
#يا_صاحب_الزمان (عج)
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
مداحی آنلاین - میدونستم آخر میایی و منو میبری پیش مادر - مهدی رسولی.mp3
2.97M
وفات_حضرت_زینب(س)
تسلیت باد.🖤🖤
می بینم آب گریه می کنم
دل کباب گریه می کنم
#مهدی_رسولی
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
◯➢ #ڝــحــیــڣــہ_سـجـآدیـہ 💚 ﴿۳. فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُون
◯➢ #ڝــحــیــڣــہ_سـجـآدیـہ 💚
﴿۴. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْت…﴾
⇦ #در تمـام دشـوارۍها تۆ را مےخوانـند ۏ در بلیـاټ ؤ گرفتارۍها بہ تۅ پناھ جویـنـد، غیڕ از بلایے ڪه تـــــۅ دفـع کنے بلایے برطرف نگردد و گرهے نگشـاید مگڕ تواش بگشایے…⇨
#فراز_چهارم 4⃣
#دعای_هفتم
#خــꫦـــط_مــــ꩸ــقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانے
#یا_زینب_کبری🖤
❞زینب ! غمت غم است و قلم از غمت غمین
غمگین ترین غزل ز غمت می خورد زمین❝
😭گریه بر زینب مثلہ گریہ بر …
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
دخلت زینب (س) روضه.mp3
5.42M
دَخَلَت زینب (س) 😭
🎙حنیف طاهری| روضه
◉━━━━━━───────
↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🌸🌼
و به آنکه
حتی نافرمانی ات کند،
روزی می دهی...😔🙏
وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصاكَ..
#فرازی_از_دعای_ماه_رجب
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸 #محسن_عباسی_ولدی #سری_کتاب_های_تا_ساحل_آرامش #جلد_اول_فانوس_دانایی #بخش_سی_و_نهم #
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸
#محسن_عباسی_ولدی
#سری_کتاب_های_تا_ساحل_آرامش
#جلد_اول_فانوس_دانایی
#بخش_چهلم
#همسرانه
در مورد عدم ⚖کفویت بین زن و شوهر💑 اگر زندگی با همسرتان❤️ با میزان تقیداتی که دارد به دین 📿شما لطمه ای نمی زند با او مدارا کنید🤗.
خدا در قرآن ✨به رسول خود می فرماید: هدایت☀️ آنان برعهده تو نیست؛ بلکه خداوند هر که را که بخواهد هدایت🌈 می کند.
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
برشی از کتاب📖
"نیمه پنهان🌙"
شہــــــــــید مہدۍ بـــــاڪرے🌹
پرده را عقب زد که مهدی را در کت و شلوار دامادی ببیند مادر بزرگ صفیه از او پرسید داماد کدام است صفیه مهدی را نشان داد و گفت همان کسی که اورکت پوشیده و لباس سبز سپاه که شلوارش بالای پوتین نیم دار گتر شده و زانو انداخته بود. من را صدا زدند تا بروم دفتر عقد را امضا کنم بله را گفتم و دفتر را امضا کردم مادر بزرگ پرسید چی شده صفیه پس کی بله رو میدی؟ گفتم مادر جون تموم شد ناراحت شد و گفت حداقل میگفتی یک دستی میزدیم. این عقد ما بود سفره هم پهن نکردیم چون چیزی نخریده بودیم. نیم ساعت گذشت رفتم بالا دیدم مهدی تنها مانده رفتم پیشش تا من را دید از جا بلند شد و از جیبش یک جعبه کوچک در آورد توش حلقه بود، حلقه را برداشتم و دستم کردم. همان شب آمدن دنبال مهدی که برود. من مهدی را نمیشناختم ولی خواهر و برادرش حمید را چرا. حمید آقا مربی آموزش اسلحه ما بود من کلاسهای مختلف میرفتم که آموزش اسلحه یکی از آنها بود، بعد از آموزش اسلحه امدادگری را رها کردم و رفتم جهاد سازندگی به روستاها و محله های پایین شهر سر میزدیم و تا آن جا که میشد و از دستمان برمیآمد مشکلاتشان را حل میکردیم. کم کم با خواهر بزرگ مهدی آشنا شدم، مهدی مهندس مکانیک دانشگاه تبریز بود آن موقع شهردار ارومیه بود؛ ولی وقتی اومد خواستگاری استعفا داده بود و وارد سپاه شده بود. ده روز ازجنگ میگذشت حمیده دوستم اومد خونه ما و موقع خداحافظی گفت مهدی باکری من رو فرستاده برای خواستگاری راستش آقای باکری دنبال یک همسر اسلحه به دست میگشت ما شما را معرفی کردیم من که نمیشناختمش گفتم باید فکر کنم.
#قسمت_اول
#خـــــط_مـقـدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
✨ #لّحٍـٍـُـُـّـُظَہٍ_ِاَےُ_ٍبّاُ_ُنُـُـُـٌـْـَوُࢪٌ ✨
معبود شما فقط خدای یکتاست که جز او معبودی نیست،دانش او همه چیز را فرا گرفته است.
🌷تقدیم به شهید امیر حاج امینی
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حصـــــار دور قبـــــر مجتبـــــی فهمیـــــدهام
گریه هم جرم استـــــ در اینجا…
زیارتـــــ پیشڪشـــــ
#دوشنبہ_امام_حسنی ✨
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
﷽
سلام رفقا😍
طاعاتوعباداتتونقبول😃✨
.
.
انشاءالله
به مناسبت وفات حضرت زینب ڪبرێ(س)
هیئت داریم🖤🌱!
.
.
هیئت در اسکای روم برگزارمیشه
.
.
#دوشنبہ 11 اسفند
#ساعت18:30
منتظر خودتون و رفقاتون هستیم ورود خانم ها بلا مانع هست😻🖤🌻
5041 7210 7504 9453
شماره حساب هیئت برای واریز نذرهای معنوی و فرهنگی😍
برای دریافت لینک هیئت به آیدی زیر در ایتا
@Naghnegar
و به شماره زیر در واتس آپ پیام بدید.
0919 731 1654
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🌸| ○ مہـــــدۍ جــــــــــان!○|
‴به روسیاهے من نگاه نـــــڪـن
و به دستہایم ڪہ خالے و گنہڪارند
قلبــــ♡ـم ڕا ببین ڪہ هر روز،
صبح و شـام تۆ را مےخوانند . . .‴
❞ اَللّــهُمَّ عَــجِّل لِــوَلیِّکَــ الــفَـرَج❝
#سه_شنبـھ_های_مهدوے ♥
#خــꫦـــط_مــــ꩸ــقدم
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
برشی از کتاب📖
"نیمه پنهان🌙"
شہــــــــــید مہدۍ بـــــاڪرے🌹
به یکی از دوستانم گفتم مهدی باکری خواستگاریم اومده به من گفت اشتباه نکنی جواب منفی بدی مهدی یکی ازبهترین بچههای ارومیه هست. یک روز حمیده اومد دنبالم و گفت آقا مهدی منزل ماست و میخواد باهات صحبت کنه، رفتم آنجا وقتی که وارد اتاق شدم جلوی پای من بلند شد و بعد با هم کلی صحبت کردیم. همیشه دلم میخواست یک زندگی پرجنب و جوش داشته باشم یک زندگی چریکی. برگشتم خانه و منتظر برادرم بودم تا موضوع را به پدر ومادرم بگوید. یوسف و مهدی با هم دوست بودن شب یوسف موضوع را با پدر ومادرم درمیون گذاشت، جوابم بله بود آن روز یوسف آمد و گفت میدونی زندگی با مهدی خیلی سخته؟ خوب من هم آدم متفاوت میخواستم، گفتم من فکرهام و کردم. آن روزی که میخواستن حلقه بخرند مهدی پرسید نظرتون درباره مهریه چیه؟ گفتم هر چی شما بگید فوری گفت یک جلد قران و یک کلت کمری. مهدی از کجا میدونست که خود صفیه هم همین را میخواست؟ منزل پدریشون دوتا اتاق پایین داشتن که به ما دادن، جهیزیه مفصلی نداشتم فقط چیزهای ضروری بود. شنبه صبح با خواهرش آمد دنبال من که من را باخودش ببرد فکر نمیکردیم به این زودی باشد. در راه از من سؤال کرد که رانندگی بلد هستی؟ گفتم نه. سرش را تکان داد و گفت حتماً لازمه که یاد بگیری. هفته دوم یک کاغذ برداشت و برنامه خودسازی امام رو توش نوشت و گفت از همین امروز شروع میکنیم یکی از توصیهها ورزش بود، صبح زود بلند میشدیم و ورزش میکردیم دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفتیم خرج خانه رو حساب میکردیم. مهدی انقدر کارش زیاد بود که یا نمیآمد یا دیر میآمد. آن شبها دوست داشتیم بنشینیم و حرف خودمان را بزنیم.
#قسمت_دوم
#خـــــط_مـقـدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷