7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎وقتی حاج قاسم، فرهنگ تشریفاتی را به چالش میکشد!👏
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#مکتب_سلیمانی
کارگروه رسانه/فضای مجازی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️@frontlineIR
🆔️@frontlineIR
از چیزی نمیترسیدم
قسمت پنجم گزیده ای از خاطرات سردار سلیمانی❤😍
مجدد پرس و جو شروع شد. حالا سه روز بود از صبح تا شب به هر در بازی سر میزدم. بعضی درها که یادم می رفت، چند بار سوال می کردم. رسیدم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافر خانه در آن بود. یکی یکی سوال کردم. اول قبول میکردند بعد از یک ساعت رد می کردند ! به آخر خیابان رسیدم. از پله های یک ساختمان بالا رفتم. صدای همهمه زیادی می آمد. بوی غذا آنچنان پیچیده بود که عن قریب بود بیفتم. سینی های غذا روی دست یک مرد میان سال، تند تند جا به جا میشد. مرد چاقی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد: یک دسته پول! محو تماشای پول ها بودم و شامه ام مست از بوی غذا.
مرد چاق نگاهی کرد. با قدری تندی سوال کرد:«چه کار داری؟» با صدای زار گفتم:«آقا کارگر نمی خوایی؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد گفت:«بیا بالا» از چند پله کوتاه آن بالا رفتم. با مهربانی نگاهم کرد. گفت:«اسمت چیه» گفتم:«قاسم»
_فامیلی ت ؟
_سلیمانی.
_مگه درس نمیخونی ؟
_چرا آقا؛ ولی میخوام کار هم بکنم.
مرد صدا زد:« محمد، محمد، آمحمد.» مرد میانسالی آمد. گفت:«بله، حاجی.» گفت:«یک پرس غذا بیار. » چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آورد. اولین بار بود میدیدم. بعدا فهمیدم به آن چلو خورشت سبزی می گویند. گفت: « بذار جلوی بچه»
طبع عشایری ام و مناعت طبع پدر مادرم اجازه نمیداد این جوری غذا بخورم. گفتم:«نه ببخشید من سیرم» در حالی که از گرسنگی و خستگی، نای حرکت نداشتم. حاجی که بعداً فهمیدم حاج محمد است، با محبت خاصی گفت: « پسرم ،بخور» ظرف غذا را که تا ته خوردم و یک نوشابه پپسی که در شهر دیده بودم را سر کشیدم .
حاج محمد گفت: « میتونی کارکنی و همین جا هم هم بخوابی و غذا بخوری. روزی پنج تومان به تو می دهم. اگر خوب کار کردی، حقوقت را اضافه می کنم.» برق از چشمانم پرید. از زیارت « سید خوشنام پیر خوشنام » تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
حاج محمد مرا به محمد سپرد. او هم اهل جیرفت بود. محمد مرا داخل آشپزخانه برد. آشپز سفید خیلی چاقی بود. نگاهی غضب آلود به من کرد. به تندی به محمد گفت:« این بچه را کجا آورده اید؟ مگر بچه بازی است؟! کارگر میخواهم نه بچه.»
دلم هوری ریخت پایین. همه ی رویایم را بر باد دیدم. مرد سفید گوشت که یوسفی نام داشت، مشغول دعوا با محمد بود که جوان دیگری آمد، با لهجه ای که برایم آشنا بود . گفت:« چیه آقای یوسفی؟» یوسفی با تندی گفت: «این چیه آورده اند؟! قدش هم به دیگ نمی رسد. چطور می خواهد مرا کمک کند؟»
جوان که بر حسب اتفاق اسمش هم قاسم بود، گفت :«بچه کجایی؟» گفتم:« رابر» چشمانش درخشید . گفت: « خود رابر ؟» گفتم:«نه ، کن ملک» قاسم خنده ای کرد و گفت: «من بچه جوارانم.» از خوشحالی میخواستم گریه کنم! جواران ده نزدیک عشیره مان بود که چند دکان داشت و پدرم عموما با آنها معامله می کرد کرک و پشم و پنبه و کشک و روغن می داد و وسایل دیگر را می گرفت. سوال کرد : « پسر کی هستی؟» گفتم :«پسر مشدی حسن.» پدرم را به خوبی می شناخت . پدرم در جواران معروف بود. به آقای یوسفی گفت: « این همشهری من است.» یوسفی را ساکت کرد.
منبع : کتاب از چیزی نمیترسیدم خودنوشت شهید قاسم سلیمانی
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#ساعت_عاشقی
ادامه دارد....
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️ @frontlineIR
🆔️ @frontlineIR
🌏 منتظر سیلی دوم هستیم✌🇮🇷
#جان_فدا
#انتفام_سخت
#فروپاشی_آمریکا
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️@frontlineIR
🆔️@frontlineIR
31.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 «این صدای ملت ایران است»
📹 گزارشخبری ویژه
در پاسداشت بدرقهی بینظیر
شهید حاج قاسم سلیمانی و یاران
توسط ملت بزرگ ایران
KHAMENEI.IR
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#انتقام_سخت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️@frontlineIR
🆔️@frontlineIR
"بسم الله القاصم الجبارین"
بیانیه:
✍گروه مردمی پژوهشی فرهنگی خط مقدم اقدام هتاکانه و بیشرمانه نشریه فرانسوی ضد بشری شارلی ابدو را شدیدا محکوم و اعلام میدارد این هتک حرمت هرگز بدون پاسخ نمی ماند.
✍اهانت وقیحانه و بی شرمانه نشریه شیطانی و هتاک فرانسوی(شارلی ابدو) به جایگاه شامخ مرجعیت دینی و مقام عظمای ولایت و حضرت آیت الله خامنه ای رهبری حکیم و فرزانه و محبوب جهانیان منجر به نقاب افکنی دوباره از چهره کریه و وقیحانه و سفاکانه ددمنشان مزدور به بهانه آزادی بیان پوشالی و دروغین ساختگی غرب به انحطاط کشیده شده گردید.
✍این مدعیان دروغین،آزادی در حصر کشیده فرهنگ منحط غرب و سیاستمداران خونخوار کشورهای غربی تحت هدایت ها و حمایت های دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی صهیونیستی علیه رهبری معظم و محبوب انقلاب اسلامی نشان از اقدام خصمانه دولت فرانسه علیه ایران دارد و بار دیگر اثبات شد که دولت های غربی رهبری معظم را مانع اصلی و سترگ در مقابل استعمار و استثمار بشریت بین المللی می دانند.
✍اقدام این نشریه شیطانی و سایر رسانه های ضدبشری که ید طولایی در هتک حرمت و توهین به مقدسات و ارزش های والای دینی و فرهنگی و ولی امر مسلمین جهان همچنین مقام والای زن را دارند بار دیگر تاریخ بشریت را شرمسار اعمال ننگین و سخیف و غیر انسانی خویش نمود.
✍صریحا اعلام می دارد اقدام شنیع این نشریه پوشالی مخالف با اصول و موازین حقوق بین الملل و آزادی بیان است. مگر اینکه تعریف این نشریه و کشور فرانسه از آزادی بیان اهانت به نماد مقدسات و شخصیتهای ملی دروغ پراکنی و نفرت افکنی است.
✍گروه پژوهشی فرهنگی خط مقدم در حمایت و اطاعت محض از مقام والای مرجعیت و ولایت مطلقه فقیه به نمایندگی از جامعه نخبگان،فرهیختگان، دانشگاهیان و جهادگران زن مسلمان ایران زمین این عمل زشت و غیر انسانی نشریه مذکور را به شدت محکوم نموده و خواهان برخورد قاطعانه و سریع و جدی جوامع بین المللی و دستگاههای دیپلماسی کشورهای مسلمان و کشور ایران با این رویه دولت فرانسه در توهین به مقدسات می باشد.
✍در پایان به طراحان خبیث و شیطان صفت این اقدام اعلام می داریم که از این پس روی آرامش را نخواهند دید چرا که دنیای شان در خطر سهمگینی ست چرا که طبق فرموده امام خمینی(ره):
«...من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام میکنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابلِ دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد... »
صحیفه نور ج۲۰ ص ۳۲۵.
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جان_فدا
#بیانیه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️@frontlineIR
🆔️@frontlineIR
💥خبر فوری
واکنش به اقدام بیشرمانه نشریه فرانسوی/ اهانت به مقدسات مسلمانان محکوم است
📣📣📣📣📣📣📣📣📣
به گزارش خبرگزاری فارس، گروه مردمی پژوهشی فرهنگی خط مقدم اقدام هتاکانه و بیشرمانه نشریه فرانسوی ضد بشری شارلی ابدو را شدیدا محکوم و اعلام میدارد این هتک حرمت هرگز بی پاسخ نمیماند.
در خبرگزاری فارس ببینید👇
http://fna.ir/1tlrtp
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جان_فدا
#بیانیه
#خبرگزاری_فارس
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️@frontlineIR
🆔️@frontlineIR
📚برای احمد ما و من💖
🔆پیشترها وقتی از یک نظامی رده بالا آن هم در کسوت فرماندهی حرفی به میان می آمد، انسان عصا قورت داده ای بود که حتی از دور دیدنش نیز مو به تن دیگران سیخ می کرد اما نسلی آمده بودند تا بر دل ها فرماندهی کنند و حاج احمد کاظمی از همان نسل بود.
🔆بعضی ها از همان ابتدایی که قرار است به این دنیا بیایند نشانه هایی با خود دارند که انگار آنها را از دیگران متمایز می کند، احمد هم از همان دسته آدم ها بود، اینکه اینطور بی تکلف می گویم احمد چون دلم می خواهد او را مانند رفیق گرمابه و گلستانش "حاج قاسم" صدا کنم وگرنه کیست که نداند او شهیدی گرانقدر است که باید محترمانه گفت: شهید حاج احمد کاظمی یا سردار احمد کاظمی.
🔆حاج احمد و حاج حسین خرازی نقاط مشترک بسیاری داشتند. اصلا همین که شهادت آنها را برای خود انتخاب کرد یعنی نقطه مشترک های فراوان اما یکی از این نقاط، طور دیگری چشم نوازی و دل ربایی می کند و خود را به رخ می کشاند، آن هم لبخندی همیشگی است که مهمان چهره زیبای این دو بود، شاید وقتی اسم فرمانده لشکر به گوش کسی می خورد، باید آدمی با دیسیپلین نظامی و عصا قورت داده ای را مجسم کنی که خدم و حشم بسیاری دور و بر او را گرفته اند اما وقتی به این دو می رسی، همه آنچه در ذهنت از یک فرمانده نظامی ساخته ای شسته می شود و می رود.
🔆حالا از حاج حسین و شباهت هایش به حاج احمد می گذرم. از او در فرصتی دیگر باید گفت. اینک آسمانی شدن حاج احمد وارد هفدهمین سالروز خود شده است و می خواهم چند خطی به یاد او بنویسم، از اویی که مادر در چهار سالگی اش، سه ماهی را در خواب دیده بود که در رودخانه ای به سمت دریا می روند. یکی از ماهی ها هلال ماهی به کمرش داشت، انگار اصلا خود ماه بود، طوری که نوری زیبا از سمتش به آسمان روانه می شد. مادر می دانست که آن سه ماهی پسرهایش هستند ولی اینکه کدامشان چون ماه درخشنده بود، الله اعلم. بعدها زمانی که احمد فرماندهی لشکر ۸ نجف اشرف را عهده دار شد، دیگر مادر هم می دانست که آن ماه، احمد است.
🔆همین مادر، همین مادری که دست و دلش برای احمد می لرزید جنگ که شد و حتی قبل از آن، غائله کردستان که پیش آمد، او را از زیر قرآن رد کرد و گفت برو خدا پشت و پناهت.
🔆قصه مادر با هر عملیاتی که پیش می آمد همین بود، هر بار که احمد برای دستبوسی اش می آمد، او را به بی بی دو عالم می سپرد.
🔆 احمد می گفت:
"ما اهل اینجا نیستیم !ما اهل اینجا نیستیم ما اهل جای دیگه هستیم باید برای اونجا خیلی ما تلاش بکنیم، ما یک صف بزرگی جلومون وایسادن ماها رو تحویل میگیرن اون صف رو ما کاری نکنیم رو برگردونه از ما، دلها رو بسپارید به خدای متعال متوسل بشید به ائمه اطهار در راس اونها امام حسین شهید عزیز، پرچم دار این حرکت ما و افتخار بکنیم که ما سربازان فرزند او حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم."
🔆جنگ که تمام شد، او حیران نرفتنش مانده بود، بی قرار و دلتنگ دوستانش بود، حاج همت، حاج احمد متوسلیان، حسین خرازی، عباس کریمی، ... همه رفته بودند، او مانده بود و قاسم اما آنها هم ماندنی نبودند، مگر می شد خدا اینهمه سال خلوص را بی پاداش بگذارد، اصلا آنها نیامده بودند که در بستر، مرگ را در آغوش گیرند که خونبهایشان شهادت بود و بس.
🔆صبح روز نوزدهم دی ماه سال ۸۴ بود که خبری تلخ سرخط خبر رسانه ها شد با این مضمون:
"هواپیمای نظامی فالکون سپاه پاسداران که به منظور اعزام یازده تن از فرماندهان و افسران عالی رتبه این نهاد به سمت ارومیه حرکت می کرد، دچار نقض فنی شد و در حدود ده کیلومتری فرودگاه ارومیه به زمین خورد.".
🔆احمد به آرزویش رسیده بود و دلتنگی هایش به اتمام و حالا این قاسم بود که تنهای تنها شده بود. احمد در بخشی از وصیت نامه اش نوشته بود:
"خداوندا فقط می خواهم شهید شوم شهید در راه تو. خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت. ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده.".
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#احمد_کاظمی
#دفاع_مقدس
#دلنوشته
منصوره جاسبی
کارگروه نویسندگان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️ @frontlineIR
🆔️ @frontlineIR
از چیزی نمیترسیدم
قسمت ششم گزیده ای از خاطرات سردار سلیمانی❤😍
قاسم مهمترین پشت گرمی من شدو هم حامی و مراقب من. وسایلم را از خانه عبدالله به هتل کسری منتقل کردم و شروع به کار نمودم. حالا شش ماه میشد کار میکردم. دلم برای مادرم و خواهر و برادرانم لک میزد. یزدان پناه دارای یک داماد روحانی داشت. هر از چندگاهی آنجا میآمد. برای درآمد بیشتر یک آبمیوه گیری هم خریدم و شروع کردم در پیاده رو آبمیوه گیری کردن. جمعه ها با احمد، تاجعلی و علیخانی دور هم جمع میشدیم.
مسافرانی که آنجا می آمدند، با دیدن من و سن کمم متعجب میشدند. برخی اصرار داشتند داوطلبانه هزینه تحصیلم را بدهند. یک بار دو زن محجبه آمدند. سنی از آنها گذشته بود. آنها روزها زنان باحجاب کم بودند. یکی از خانم ها از من که بچه بودم، رو میگرفت. گفت:« پسرم، اسمت چیه؟» گفتم:«قاسم» گفت:« قاسم جان، میای با من تا کمکت کنم درست رو تموم کنی ؟» اصرار زیادی کرد. گفتم:«نه! من با همین کار کردن میتونم درس هم بخونم.»
شب آهسته پولهایم را شروع به شمردن کردم: همه دو تومانی و تعداد زیادی هم دو ریالی، پنج ریالی و ده شاهی بود. سر جمع ۱۲۵۰ تومان! از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. موفق شدم پس از پنج ماه، هزار تومان برای پدرم پول بفرستم. شاید بزرگترین پیروزی و موفقیت من تا آن روز بود بالاخره موفق شدم قرض پدر را ادا کنم.
نه ماه از آمدنم می گذشت. حالا دیگر آن نوجوان سیاه سوخته ضعیف نبودم. آبی در پوستم دویده بود و نشاط جوانی را در خودم احساس می کردم . به اتفاق تاجعلی، کت و شلواری خریدم رنگش کرم خیلی زیبا بود. مجموعه لباس ها و کفش،روی هم، به صد تومان نرسید. پیراهن قرمز قشنگی را دو تومان خریدم.
خیلی دلتنگ مادرم بودم. شاید در طول این نه ماه، دهها بار به یاد او گریه کرده بودم. چمدانی در از سوغاتی برای همه آنها خرید کردم و چهارتایی (من، احمد، تاجعلی و علیخان) با خرید بلیط گاراژ اتوتاچ، با ماشین مهدی پور، به سمت ده حرکت کردیم.
حال خیلی خوشی داشتیم. برف سنگینی باریده بود،همه جا سفید پوش شده بود. یاد سال گذشته افتادم که برف تا زیر شکم گوسفندها بود و من بدون ترس از گرگ ها که در فصل زمستان در کمین گوسفندان بودند، به جنگل بادام های کوهی می رفتم. آن روز ها یک چکمه لاستیکی، پدرم برای زمستانم خریده بود.
نزدیک بزجان ماشین خراب شد. مقداری پیاده رفتیم. بین راه سوار جیپ پهلوان شدیم. نزدیکی های غروب به ده رسیدیم. همه ی هم سن و سال های ما و حتی کوچکترها ، احمد پسر خدا کرم، غلامعباس و علی محمد به دیدن ما آمده بودند. لباسهای نو و قشنگ و رنگ و روی سفید شده، همه را تشویق به شهر میکرد!
مادرم با پدرم خیلی خوشحال بودند. مادرم جوجه خروسی کشت و شام مفصلی را تدارک دید. سوغاتی را بین همه تقسیم کردم. دو خواهرم که خیلی برایم عزیز بودند، برای هر کدام چیزی آورده بودم.
یک دستگاه دوربین لوبیتل هم خریده بودم. با بچههای دهمان عکس گرفتم. پدرم خیلی خوشحال بود . تند تند از کارم سوال می کرد: « بابا کارت سخته؟» همکارات باهات خوب اند؟» من هم جوابم مثبت بود.
منبع : کتاب از چیزی نمیترسیدم خودنوشت شهید قاسم سلیمانی
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#ساعت_عاشقی
پیشنهاد می شود این کتاب جذاب را تهیه و مطالعه نمایید.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️ @frontlineIR
🆔️ @frontlineIR
13.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵 هم صـــدا ۅ همــــࢪاه مــــࢪدم
🎵 دࢪ مقابـــــݪ هـــــࢪ تهـــاجــــم
🎵 ࢪهـــــࢪۅاݩ خـــــط مقـــــدم
🎵 ۅ اعـــــدۅا مـــــا استــطعتـــم
تقدیم به #سپاه
#جان_فدا
#از_سپاه_متشکریم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️@frontlineIR
🆔️@frontlineIR
4.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفتهسردارنفستازهکندبرگردد
چونظهورگلنرگسبہخدا
نزدیڪاست...❤️🌱>
#سردار_سلیمانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#بوقت_حاج_قاسم
#جان_فدا
#دلتنگ_حاج_قاسم
#سردار_دلها
#جهاد_تبیین
#یک_و_بیست
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
🆔️@frontlineIR
🆔️@frontlineIR
🌸عروس شده بودم، همه دخترها آرزو دارند وقتی عروس می شوند، پدرشان پشتشان باشد و احساس بی کسی نکنند چون پدر تکیه گاه است. خاطرم است شهید سلیمانی به منزل نو ما آمد و به مزاح به همسرم گفت که مراقب من باشد وگرنه با او طرف است.حس خوشایند پدر داشتن پیدا کردم وگرنه ما می دانستیم که ایشان مزاح می کنند،سردار سلیمانی جای پدرم را برایم پرکرده بود.
"زینب هاشمی فرزند سردار شهید علی هاشمی از دوستان نزدیک و همرزمان شهید حاج قاسم سلیمانی"
جان فدا| چند پرده پدرانه سردار دل ها از زبان دختران و همسران شهدا | خبرگزاری فارس
#روز_پدر
#جان_فدا
🖍📚کارگروه بین الملل
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام او از رفتار او از اخلاق او استشمام شد
🌺بدانید که او شهید خواهد شد
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#سرباز_ولایت
کارگروه رسانه/فضای مجازی
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝