مادر او چند روز بعد از شهادتش به آبادن رفت و تعرف کرد که چند شب پیش خواب دیدم دو نفر از پشت خاکریز که چهره های نورانی داشتند آمدند و دست شاهرخ را گرفتند و باهم رفتند و شاهرخ برگشت و با من خداحافظی کرد و گفت دیگر برنمیگردد، برادر شاهرخ با مادرش به تهران برگشتند.
موقع توبه شاهرخ به خدا گفته بود خدایا طوری پاکم کن که آثاری از گذشته ام ، جسم و بدنم و حتی مزارم نباشد و همانطور هم شد جنازه او که تنها مانده بود واز همرزمانش کسی نبود او را به عقب برگرداند ، عراقی ها بردند......
#معرفی_کتاب
#شاهرخ
#حر_انقلاب_اسلامی
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷