#دختران_باغیرت
📝غیر از کمبود سلاح و مهمات، فرسودگی جسمی و روحی و گرسنگی و بیخوابیهای طولانی ما را خسته کرده بود.
از خودم میپرسیدم که باز هم باید در خرمشهر بمانم یا بروم؟ چه کار باید کنم؟
توی فکر بودم که دیدم یک دستگاه وانت سرعت بهسمت مسجد آمد.
بعد، چند نفر به میان نیروهای پراکنده اطراف مسجد آمدند و با لحنی مهربان، از همه نیروهایی که داخل و اطراف مسجد جامع بودند، تقاضا کردند که به خطوط درگیری بروند.
یکی از آنها گفت: «برادرای عزیز و مسلمون! میدونم همه شما روزا و شبای زیادی جلوی دشمن ایستادین و خسته هستین؛ ولی برای رضای خدا و برای حفظ خرمشهر، یه بار دیگه شانستون رو امتحان کنین.نیروهای دشمن توی منطقه پلیسراه در حال ساخت استحکامات هستن و دارن تانکاشونو با سرعت خیلی زیاد وارد کوچههای کشتارگاه میکنن. همه ما باید به یاری خدا قبل از تاریکی هوا به دشمن حمله کنیم. الان برادرای شما در حال جنگ تنبهتن با دشمن هستن. شاید همین الان که من با شما صحبت میکنم چند نفر از اونا به خاطر حملههای دشمن شهید یا مجروح شده باشن.»
همه روحیه خودشان را از دست داده بودند.
از لابهلای جمعیت، چند دختر جوان خرمشهری، همراه با چند نیروی لباس شخصی بیرون آمدند که همگی تفنگ ژ۳ دستشان بود و گفتند: «آقا ما رو ببرین!».
دخترها با داوطلب شدنشان دوباره رگ غیرت ما را به جوش آوردند. از خودمان خجالت کشیدیم. جنبوجوشی در جمع راه افتاد. خیلی از نیروها اعلام آمادگی کردند تا بهطرف دشمن بروند. من هم توی دلم «الله اکبر» گفتم و راه افتادم.
📚https://defapress.ir/561877
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
🆔️@frontlineIR