✍اربعینامه/قسمت سوم:
مرد عرب با اصرار زوار را برای صرف نهار دعوت می کرد. برای مردها بیرون سفره انداخته بودند و خانمها را به داخل هدایت می کردند.ساعت نزدیک ۳ بود.داخل رفتم دو خانم عرب و یک خانم اصفهانی آنجا بودند.کمی نشستم.نپرسیدند کی هستی و اینجا چکار داری!
وارد شدن زوار به منزل برایشان عادی بود.یک ربعی نشستم و آمدم بیرون.دوستم پرسید: نهار خوردی؟
_نه.غذا ندادن.
_باید می گفتی.
_روم نشد.
مرد عرب گویا متوجه شد که جلو آمد و مرا سر سفره فرستاد.نهار خوردیم و راه افتادیم.
بعدازظهر شده بود و توانسته بودیم ردپایی👣 از دوستانمان پیدا کنیم.یکی از دوستان توپهای کوچک رنگی گرفته بود که به بچه های عراقی هدیه می داد.توی مسیری که می رفتیم توپها را دست بچه ها دیدیم و ردش را گرفتیم و دوستانمان را پیدا کردیم.هنوز به عمود اول نرسیده بودیم .دو تا همسایه عراقی 👥 ما را به خانه شان دعوت کردند.
اتاق بزرگی در اختیار ما خانمها قرار دادند.اولش کمی مشکوک بودم .اما زمان زیادی نگذشت که پی به اشتباهم بردم.صاحبخانه برایمان بالش و پتو آورد و با اصرار از ما می خواست لباسهایمان را بدهیم تا شستشو دهد.
میوه و چای ☕️ آوردند و وقتی برای انداختن سفره خواستیم کمک کنیم اجازه ندادند.نمی گذاشتند دست به سیاه و سفید بزنیم و خدمت به زائران را افتخار خودشان می دانستند.خانم صاحبخانه می گفت: مردم اینجا یک سال کار می کنند و پول هایشان را جمع می کنند تا اربعین بتوانند به #زائران_امام_حسین علیه السلام خدمت کنند.
به خلوصشان حسودیم می شد.این مردم با اعتقاد و عملشان عشق به امامشان را ثابت می کردند و این تفاوت بین حرف تا عمل بود.
📌درس سوم:اینکه مدام بنشینیم و بگوییم امام حسین دوستت داریم اما رفتار و عملمان حسینی نشود چه فایده؟
🖤صلی الله علیک یا اباعبدالله🖤
🖋لیلا_رستمخانی
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷