قسمت سی نهم.m4a
3.18M
کتاب دختر شینا به صورت صوتی
#قسمت_سی و_نهم
#دختر_شینا
#داستان_شبانه
#خط_مقدم
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#سی_نهم
این را که گفت، توی دلم خالی شد؛ اما باز قبول نکردم. ته دلم می گفتم اگر روزه ام را بخورم، بچه ام بی دین و ایمان می شود.
وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پایم به لرزه افتاد، خدیجه چادر سر کرد تا برود صمد را خبر کند. گفتم: «به صمد نگو. هول می کند. باشد می خورم؛ اما به یک شرط.»
خدیجه که کمی خیالش راحت شده بود، گفت: «چه شرطی؟!»
گفتم: «تو هم باید روزه ات را بخوری.»
خدیجه با دهان باز نگاهم می کرد. چشم هایش از تعجب گرد شده بود. گفت: «تو حالت خراب است، من چرا باید روزه ام را بخورم؟!»
گفتم: «من کاری ندارم، یا با هم روزه مان را می شکنیم، یا من هم چیزی نمی خورم.»
خدیجه اول این پا و آن پا کرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید. تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود. خدیجه دوید. دو تا تخم مرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد. نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به دماغم خورد، دست و پایم بی حس شد و دلم ضعف رفت. لقمه ای جلوی دهانم گرفت.
سرم را کشیدم عقب و گفتم: «نه... اول تو بخور.»
خدیجه کفری شده بود. جیغ زد سرم. گفت: «این چه بساطی است بابا. تو حامله ای، داری می میری، من روزه ام را بشکنم؟!»
گریه ام گرفته بود. گفتم: «خدیجه! جان من، تو را به خدا بخور. به خاطر من.»
خدیجه یک دفعه لقمه را گذاشت توی دهانش و گفت: «خیالت راحت شد. حالا می خوری؟!»
دست و پایم می لرزید. با دیدن خدیجه شیر شدم.
#داستان_شبانه
#دختر_شینا
#خاطرات
#شهادت
#خط_مقدم
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#صفحه ۴۴۴ از مصحف شریف🌱
💠 سوره مبارکه یس
✨ هدیه به #امام_زمان (عج) 💚
شهید روح الله عجمیان
#قرآن
#ختم_قرآن
#خط_مقدم
https://www.aparat.com/v/zyl5y76
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
*بسم رب الفاطمه*
🖤فاطمه ای که تو یادمان دادی🖤
"کوچه اول"
♻️🌺چه قدر فرق است میان فاطمهای که
تو یادمان میدهی و فاطمهای که یادمان داده اند .
♻️با فاطمهای که ما یاد گرفتهایم تنها میشود روضههای آتشین خواند و سوخت .
🌺با فاطمهای که تو یادمان میدهی
میشود خورشید شد و عالمی را گرم کرد .
♻️عمر فاطمه ما هفتاد و پنج روز است
و دست بالا نود و پنج روز
🌺اما فاطمه تو پیش از این که هیچ عالمی آفریده شود
آفریده شد و هنوز هم زنده است .
نور می افشاند بر سر و روی عالمی که
تاریکی هوس حکومت بر آن دارد .
♻️با فاطمهای که ما داریم
میشود چند روزی در سال همنشین شد
آن هم برای اشک ریختن و سینه زدن
🌺اما فاطمه تو ، لحظهای از زندگی جدا نمیشود .
💎با فاطمهای که تو داری ، تمام ایام سال فاطمیه است .💎
#دهه_فاطمیه
#ریحانه_خدا
#دلنوشته_های_فاطمی_مهدوی
#استاد_عباس_ولدی
ادامه دارد....
🖍کارگروه خانواده
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
#معرفی_کتاب 😍📚
یار مهربان تقدیم میکند😊👇
📖کتاب :" شهسوار"
🖋نویسنده : مهرداد بهزادی
📆سال انتشار : ۱۳۹۸
📖تعداد صفحه:۳۶۸
🖨ناشر :سوره مهر
معرفی این کتاب زیبا👇
📖 "کتاب شهسوار "
رمان «شهسوار» نوشته مهرداد بهزادی به زندگی شهید محمد شهسواری از اسرای کرمانی پرداختهاست
✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️
📃 برشی از کتاب:
وی در تاریخ سوم اسفند ماه 1334 در قریه شیخآباد کهنوج به دنیا آمد. در سه سالگی پدر خود را از دست داد و در یتیمی دوران ابتدایی را در مدرسه پهلوی سابق آغاز کرد. او برای تأمین مخارج زندگی خانواده به جزیره کیش رفت و برای درآمد هزینههای زندگی گرمای طاقتفرسای جنوب را تحمل کرد و بعد از سه سال تلاش در جزیره کیش به کهنوج بازگشت و در اداره راهسازی بین کهنوج و جیرفت مشغول به کار شد.
⏰️با شروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و برای اولین بار در عملیات بیتالمقدس شرکت کرد و روح خود را با دستان بسته در حالیکه اسیر دشمن بود با فریاد «الله اکبر خمینی رهبر»، «مرگ بر صدام، ضد اسلام» به نمایش گذاشت و فریادش در تاریخ ماندگار شد.
او سرانجام در اول شهریور سال 69 به همراه سایر پرستوهای عاشق به میهن اسلامی بازگشت و در 20 آذر سال 75 که برای ماموریت راهی زاهدان شده بود، خودرویش توسط افراد ناشناس از مسیر منحرف شده و در نهایت واژگون میشود و به فیض شهادت نائل میشود.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
شهید دفاع مقدس🕊🌹
📚منبع: سوره مهر
#دفاع_مقدس
#شهادت
#معرفی_کتاب
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
اری بازی روزگار را شما بردید . . .
بهشتیان ازلی شما با خون خود جان ما را بیمه کردید .
خوشا به حالتان که مادرتان هر شب جمعه ثنا گویتان است . شما گمنام نیستید بلکه خوشنام هستید .
فرق ما این است که شما پلاک هایتان را گم کردید و ما هویتمان را هویتی که دیگر رنگ و بوی شهدا را ندارد .
به راستی ای رها گردیدگان ان سوی هستی قصه چیست؟
قصه چیست که هر رزمنده ای در جنگ جنگیده می گوید ای کاش ما هم اکنون پیش انان بودیم و به حالتان غبطه می خورند ؟
ما رو سیاهان را در ان دنیا و در این دنیای فانی دعا گو باشید .
ما شرط زیستن را از شهدا اموختیم
از حسین خرازی : توسل را
از ابراهیم هادی : عبودیت را
از باکری ها : اخلاص را
و در اخر چه خوش گفت سردار مقاومتمان : شرط شهید شدن شهید بودن است تا کسی شهید نباشد شهید نخواهد شد . . .
✍کوثر انصاری
#دلنوشته
#شهدا_ی_گمنام
#راهیان_نور
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝