eitaa logo
«مَجـٰانیـنُ‌الحَسَــنْ»
166 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2هزار ویدیو
180 فایل
هرکه دل‌بسته‌ی یاریست‌ در‌این‌ وادی‌‌ِعشق ما که دل‌بسته‌ی آقایِ‌کریمان حسَنیم...💚 | صد و هجده بار یاحسن‌کریم‌اهل‌بیت(:‌ | - - - موقوفه‌ی‌آقام‌ابالفضلِ کپی؟ حلالتون🌿 ولی تا وقتی بی‌صدا هست چرا لِف؟ - - -
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم... میگفت: "جااان دل هادی...؟😍 چیه فاطمه...؟" چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود... فقط اشک میریختم و ناله میزدم... دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن... از دل تنگم گفتم...❤ از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش... نوشتم "هادی... فقط یه بار... فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..." نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم... بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم...😍 دیدمش… با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم... "جاااان دل هادی...؟ چیه فاطمه…؟❤ چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟ تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای...😍😭 (همسر شهید هادی شجاع) 😢 🌼 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم گوشه‌چشم‌تونگذاشت که‌عاقل‌باشیم . . . • 👌
«مَجـٰانیـنُ‌الحَسَــنْ»
(:♥️
• . با اینڪھ موقعیت خوبـے داشتم ، هر بار بھ خواستگارۍ مـےرفتیم بہ مشکلـے بر میخوردیم!🚶🏿‍♂ برایِ تولد شھیدهـٰادی بر سر مزار یادبودش رفتـھ بودم؛😀 بـھ عڪسش خیره شدم و گفتم: من از شما ڪادو میخوام(:🙁🖐🏿 یِ کارۍ ڪن دفعـھ بعدی با همسرم بـھ دیدنت بیاییم😅🌱 روز بعد،،یڪۍ از از دوستان خـٰانواده‌ای را بـھ من معرفـے ڪرد!😊 خاستگارۍ بـھ خوبـے پیش رفت،مشکلـے وجود نداشت،قرار شد برایِ صحبت های خصوصـے بـھ اتاقـے برویم،بـھ محض اینڪھ وارد اتاق شدیم،چشمم بہ تصویر بزرگ آقا ابراهیم روی دیوار افتاد😐♥️ از ایشان پرسیدم : چطور شھیدهـآدی را میشناسید؟! گفتند: شھید هادی همرزم پدرم بوده!😮 هفتـھ بعد با همسرم برای تشڪر بـھ ڪنار مزار یادبودش رفتیم(:🙋🏻‍♂ همسرم هم مثلِ من از آقا ابراهیم خواستـھ بود تا یڪ همسر برایش انتخاب کند.🕶 😃👌
تو آمدے و من فهمیدم ! تا استخوان بہ کسی مبتلا بودن یعنے چہ؟!
ز من مپرس که این دلشکستگی ز کجاست! ز خود بپرس که چشمانِ دلشکن داری...
‍ ‍ 💞 چندماہ بعد عقدمون من وآقامحمد رفتیم بازار واسه خرید..🛍 من دوتا شال خریدم... یکیش * بود که چند بار هم پوشیدمش اما یه روز محمد به من گفت: خانومی، اون رو میدیش به من؟😌🙄 حس خوبے به من میده😊 شما سیدی و وقتے این شال سبز شما هـمراهـمه قوت قلب مے گیرم💚 گفتم:آره که میشه...😊 گرفتش و خودش هم دوردوزش کرد وشد شال گردنش تو هـر ماموریتےکه میرفت یا به سرش مے بست یا دور گردنش مینداخت ... تو ماموریت آخرش هم هـمون دور گردنش بود که بعد شهادت برام آوردند 🎤 راوی: همسر شهید محمد تقی سالخورده 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
《"°• عـٰاشِقَتـْ‌هَسْتَمْـ‌شَدیداً♥ دوسْتَتْـ‌‌دارَمْ وَݪۍ دِلْݕَرے‌هایَت‌ْبمـٰاݩَد بَعدِفَتْح‌ِسوریہ♡°•" 》 😃😄 😎🤓
مگہ‌توچشاۍ‌توچےداره!؟ ڪہ‌چشام‌تاصبح‌ به‌فڪرت‌بیداره ...! 😁 ❤️ 😍
.•°🌹💋°•. تا حالا عاشق شدی؟؟؟ ❤️عـــــشق یعنے : تو دل شب آروم زمزمه ڪنے "الـــهے العـــفو " ❤️عـــــشق یعنے : چشماتو ببندے و به "امام زمانت " فڪر ڪنے ❤️عـــــشق یعنے : شب ڪه همه خوابن تو آروم سر سجاده " اشڪ" بریزے ❤️عـــــشق یعنے : اعتراف ڪنے "خـــــدایا چقدر ازت دورم" منو بڪِش سمت خودت ... ❤️عشق یعنے : یاد "شهرضا " و ڪلے حسرت دیدار با "حاج همت" ❤️عـــــشق یعنے : یه خیابون به اسم "بین الحـــــرمین " ❤️عـــــشق یعنے : حسرت یه " زیارت " ❤️عـــــشق یعنے : آرامش ڪنار مزار یه شـــــهید "گـــــمنام" ❤️عـــــشق یعنے : "جزیره ے مـــــجنون" ❤️عـــــشق یعنے : داشتن " آرزوے شـــــ🌷ـــــهادت " 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
درجلسـھ‌ی‌اول‌خاستگاری‌ باهمون‌شرم‌وحیای‌همیشگـےپرسید : حوصلھ‌بزرگ‌کردن فرزندشھیدداری؟(: میتونـےهمسرشھیدبشـے⁉️😄 💔:) 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
نگاهم کرد و لرزیدم خجالت می کشم از او بگویید عاشقت گفته : ♥ نگاه محشری داری !😍😉
«مَجـٰانیـنُ‌الحَسَــنْ»
' بہ ݩـام آرامش دهݩده قݪبـــ ها ' 🌸 : همیشه خیلی راحت جمله‌های احساسی را بیان می‌کرد، اما صبح روزی که قرار بود برود به من گفت: من در کنار دوستانم شاید بتوانم بگویم دلم تنگ شده اما نمی‌توانم بگویم دوستت دارم، باید چه کنم؟ من نیز برنامه‌ای را دیده بودم که همسر یک شهید تعریف می‌کرد وقتی به همسرش نامه می‌نوشت احتمال می‌داد که کسی نامه را بخواند، بین خودشان رمز گذاشته بود. من نیز دوستت دارم را یادت باشد گذاشتیم، وقتی از پله‌های خانه پایین می‌رفت بلند بلند داد می‌زد، یادت باشد، یادت باشد، من هم می‌گفتم یادم هست.