eitaa logo
«مَجـٰانیـنُ‌الحَسَــنْ»
189 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2هزار ویدیو
180 فایل
هرکه دل‌بسته‌ی یاریست‌ در‌این‌ وادی‌‌ِعشق ما که دل‌بسته‌ی آقایِ‌کریمان حسَنیم...💚 | صد و هجده بار یاحسن‌کریم‌اهل‌بیت(:‌ | - - - موقوفه‌ی‌آقام‌ابالفضلِ کپی؟ حلالتون🌿 ولی تا وقتی بی‌صدا هست چرا لِف؟ - - -
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️📚 📚 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° _نیست که خیلی حرف میزدین ، من کاملا با صداتون آشنا بودم خندید و چیزی نگفت که گفتم‌: _خب؟ +خب؟ _بخونین دیگه! +چی بخونم؟ _هرچی خواستین +فاطمه خانوم میخواستم بگم جانم ولی خجالت می کشیدم، عوضش گفتم: _بله؟ +چرا اون و رو آهنگ زنگت گذاشته بودی؟ _آرامش بخش بود! +آهاپس میشه صدام رو تحمل کرد بعد چند لحظه مکث گفتم: _صداتون خیلی خوبه!مخصوصا وقتی نوحه میخونید! +عه؟خب پس با جلسه هفتگی دونفره موافقی؟ نفهمیدم منظورش و گفتم: یعنی چی؟ +یه روز تو هفته، جای اینکه بریم هیات،تو خونه،خودمون مراسم بگیریم!یه هفته من سخنرانی میکنم یه هفته شما! بعد این حرفش باهم خندیدیم و گفتم:عالیه! انقدر که لبخند زده بودم احساس میکردم فکم درد گرفته بودن کنار محمد انقدر شیرین بود که یک لحظه هم لبخند از لبام محو نمیشد +راسی آبجوش نداری؟صدام گرفته که! دوباره خندیدم و گفتم : _ببخشید دیگه امکاناتمون کمه خندید و صداش رو صاف کردبعد یهو برگشت و گفت: _شما اینجوری نگام کنی،تمرکزم بهم میریزه خب! _بله چشم شما بخونین من نگاتون نمیکنم. نگاهش به جاده بودجدی شد و خوند: +اشکای روضه،آبرومونه نوکریه تو،آرزومونه (بهش خیره شدم،با تمام وجود میخوند،طوری که نفهمه ضبط گوشی رو روشن کردم ) چی میشه،هم رکاب حر و وهب باشیم؟ برای تو،تو روضه ها جون به لب باشیم رو سیاهم اما آقا،تو روی منم حساب کن بیا و محاسنم رو، با خونِ سرم خَضاب کن میدونم با نگاهِ تو رو سفید میشم، ایشالله، آخرش یه روزی شهید میشم حسین محو نگاه کردنش بودم،به این جمله که رسید ناخوداگاه گفتم: _خدانکنه سکوت کرد و ادامه نداد برگشت طرفم و نگران نگام کرد چهرش جدی شده و بود و از چشماش،نگرانی فریاد میزد +فاطمه خانوم، من اگه یکی و خیلی دوست داشته باشم،براش از خدا، شهادت میخوام! بدون اینکه نگام کنه ادامه داد: +یه حرفی داشتم که میخواستم قبل جاری شدن خطبه ی عقدمون،بزنم میخواستم بگم، حتی اگه تو گوشه و کناره های قلبت ،جایی برای من هست،این خواهشم و قبول کن اگه میشه ،سرسفره عقد قبل از اینکه بله رو بگی،دعا کن به آرزو هام برسم دعای شما اون لحظه مستجاب میشه من ویادت نره آروم چشمی گفتم و نگاهم و ازش گرفتم چادرسفیدی که ریحانه بهم داده بود ،روی سرم مرتب کردم نگاهم به سفره ی عقد،آبی و سفید خوشگلی بودکه به شکل ستاره تو اتاق عقد جمکران چیشده شده بود به تابلوی یا مهدی آبی رنگی که وسط سفره قرار داشت خیره شدم گریه ام گرفته بودو هرلحظه اشک چشام و پر میکرد،ولی سعی میکردم جلوی گریه ام و بگیرم تا کسی متوجه نشه نگام و به سمت قرآنی که تودست منو و محمد بودچرخوندم سوره نور و آورده بودشروع کردم به خوندن آروم زیر لب زمزمه میکردم عاقد برای اولین بارازم اجازه گرفت که ریحانه گفت :عروس خانوم داره قرآن میخونه! برای دومین بارپرسید که دوباره ریحانه گفت :عروس خانوم داره دعامیکنه...! واقعاهم همین بود آرزو کردم همیشه عاشق و پایبند به هم بمونیم و هیچ وقت از هم جدانشیم آرزو کردم همه جوون ها خوشبخت شن و به کسی که میخوان برسن از امام زمان خواستم محمدم همیشه برام بمونه برای سومین باراینطوری خوند: دوشیزه مکرمه سرکار خانوم فاطمه موحد آیا وکیلم شما رابه عقد دائم آقای محمد دهقان فردبامهریه معلومه یک جلد کلام الله مجید،یک سفربه عتبات عالیات و۱۱۴سکه بهار آزادی در بیاورم ؟ با تعجب به پدرم نگاه کردم که با لبخند نگام میکردمن گفته بودم مهریه ۱۴ تا سکه باشه مادرم سرش و بالبخند تکون داد وآروم گفت : +بگو برگشتم طرف محمدکه داشت نگام میکرداونم با لبخندپلک زد با دیدن لبخندشون خیالم جمع شد و ترجیح دادم اعتراضی نکنم لبخندزدم میخواستم بله روبگم که محمد کنار گوشم گفت: +یک دقیقه صبرکن با تعجب نگاش کردم چرا صبر کنم؟دلم آشوب شد باخودم گفتم نکنه ناراحت شده ازاینکه پدرم مهریه روبالابرده؟ محمد به ریحانه اشاره زدریحانه یه جعبه بزرگ وشیک چوبی به محمدداد محمدآروم وبااحترام طرفم گرفت درمقابل نگاه منتظر همه جعبه رو گرفتم وبازش کردم با دیدن سکه هاباتعجب به بابا نگاه کردم که لبخندش ازقبل بیشتر شده بود ریحانه گفت:مبارکت باشه عزیزدلم نگاهم واز ۵ تا سکه تو جعبه برداشتم که محمد،طوری که فقط من بشنوم گفت:یادت نره منو..! چشم هام وبستم و با تمام وجودم از خداخواستم که محمدو به آرزوش برسونه درحالی که پرده ی اشک چشمام و پوشونده وبغض گلوم وفشرده بود،با نگاه به تابلوی یا مهدی جلوی چشمام بی اختیارگفتم:بااجازه آقاامام زمان وپدرو مادرم...بله صدای صلواتشون بلند شدبا اینکه مراسم عقدم اون طوری که قبلناخیال میکردم نبود،ولی خیلی حالم خوب بودواز انتخابم راضی بودم حس میکردم به همه ی آرزوم رسیدم ودیگه چیزی ازخدا نمیخوام از ته دلم خداروشکرکردم بہ قلمِ🖊 💙و 💚