eitaa logo
«مَجـٰانیـنُ‌الحَسَــنْ»
192 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2هزار ویدیو
180 فایل
هرکه دل‌بسته‌ی یاریست‌ در‌این‌ وادی‌‌ِعشق ما که دل‌بسته‌ی آقایِ‌کریمان حسَنیم...💚 | صد و هجده بار یاحسن‌کریم‌اهل‌بیت(:‌ | - - - موقوفه‌ی‌آقام‌ابالفضلِ کپی؟ حلالتون🌿 ولی تا وقتی بی‌صدا هست چرا لِف؟ - - -
مشاهده در ایتا
دانلود
جاماندیم رفتــــ ...
🕯شمع ❣: 💔 🔰 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: وسایلم را جمع می‌کنم و از جا بلند می‌شوم. این چند روز انقدر در شهر چرخیده‌ام که تمام خیابان‌ها و کوچه‌هایش را حفظ شده‌ام. از میانبری می‌روم که می‌دانم خلوت‌تر است. باید قبل از این که خبر مرگ سمیر به گوش داعش برسد، از بوکمال بزنم بیرون و به الجلا برسم تا بتوانم بقیه مسیر را با قیافه و شمایل جدید بروم؛ چون بعد از آن، نیروهای امنیتی‌شان حساس‌تر خواهند شد. از کوچه‌های خلوت، خودم را می‌رسانم به خیابان اصلی شهر. چاره‌ای ندارم جز این که از این خیابان بگذرم تا برسم به مناطق کشاورزی حاشیه فرات؛ آنجا امن‌تر است. برای رد شدن از زیر نگاه ماموران داعش که در خیابان کشیک می‌دهند، باید شبح بشوم؛ نامرئیِ نامرئی. قبلا هم این کار را کرده‌ام. بوکمال انقدر سایه دارد که بتوان در آن‌ها پنهان شد؛ فقط باید راهش را بلد باشی. اینجا، شب از جاهای دیگر هم تاریک‌تر است؛ انگار قیر روی سر شهر ریخته اند. حتی ماه هم به این شهر نفرین‌شده نمی‌تابد. روی بسیاری از خیابان‌ها برزنت زده‌اند تا شهر از دید پهپادها هم مخفی بماند. هرچه به شرق نزدیک‌تر می‌شوم، بوی فرات را بیشتر حس می‌کنم؛ بوی آب. کم‌کم از بافت شهری فاصله می‌گیرم و مزارع بیشتر به چشم می‌آیند. انگار در این شهر خاک مرده پاشیده اند. هیچ چیزش زیبا و دل‌انگیز نیست. داعش از هر دروازه‌ای وارد شهر شده، روح زندگی از همان دروازه رفته. بوی فرات می‌آید؛ بوی آب. حتی اگر گوش تیز کنم، می‌توانم صدای جریان آبش را بشنوم. آخ...صدای شرشر آب... لبم را می‌گزم. من الان وسط ماموریتم؛ اما دست خودم نیست. مگر می‌شود بچه شیعه باشی و بوی به مشامت بخورد و دلت هوایی نشود؟ دست خودم نیست؛ اصلا اسم فرات که می‌آید دلم زیر و رو می‌شود. هرچه روضه تا الان شنیده‌ام می‌آید جلوی چشمم: فرات از تماشای ساقی/همه اشکِ بی‌اختیار است/ چه خواهد شد این‌جا خدایا؟/ که زینب همه بی‌قرار است... آخ...کاش کمیل و بچه‌های هیئت این‌جا بودند. اگر بودند، می‌نشستیم کنار فرات و چه دمی می‌گرفتیم با مداحی‌های میثم مطیعی. -نمی‌خواد داداش. این‌جا خودش روضه ست. روضه توی آبش پخش شده، توی هوای اطرافش. به کمیل که دارد کنارم راه می‌رود نگاه می‌کنم. کمیل لبخند می‌زند و چشم می‌دوزد به فرات: ما این‌جاییم عباس. هر شب کنار فرات می‌شینیم و سینه می‌زنیم. جای تو خالیه. روضه‌خون هم نمی‌خواد. راست می‌گوید. کمیل را که نگاه می‌کنم، می‌توانم حرف‌هایش را از چشمانش بخوانم: خودِ فرات روضه مکشوف است. همین که نگاهش کنی و به این فکر کنی که دارد می‌رود به سمت کربلا، همین که بدانی یک روزی، یک پهلوانی از کنار این رود تشنه برگشته است و کنار همین رود دستانش را جا گذاشته است، همین که بدانی یک مشت حرامی کناره این رود ایستاده بودند و فرات داشت بال‌بال می‌زد و موج می‌خورد که خودش را به اهل حرم برساند و نمی‌توانست، برای زار زدن کافی‌ست. من اگر جای فرات بودم، از خجالت آب که نه، خشک می‌شدم و در زمین فرو می‌رفتم. دلم می‌خواهد به کمیل بگویم الان هم یک مشت حرامی، دو سوی فرات را اشغال کرده‌اند. دو طرف فرات در اشغال داعش است. لازم نیست بگویم؛ کمیل خودش همه این‌ها را می‌بیند. دندان‌هایم ناخودآگاه روی هم چفت می‌شوند. نفس عمیق می‌کشم و به خودم دلداری می‌دهم که ان‌شاءالله به همین زودی‌ها فرات را از چنگشان درمی‌آوریم و کنار فرات می‌نشینیم برای سینه زدن؛ اصلا می‌نشینیم که فرات خودش برایمان بخواند. فرات خیلی چیزها دیده است در این شش هفت سال سوریه؛ الان آب فرات پر از روضه است؛ پر از روضه‌های مکشوف. از همان وقتی که بچه بودم، با پدرم می‌رفتم . بابا میان همرزم‌هایش عشق می‌کرد؛ یاد سینه‌زنی‌هایش در جبهه برایش زنده می‌شد. بعدها، با کمیل که آشنا شدم هم با هم می‌رفتیم آن‌جا. کمیل عشقش بود آخر مراسم، زباله‌ها را جمع کند. اصلا انگار می‌آمد برای این کار؛ انگار بهترین قسمت روضه برایش همین جمع کردن زباله بود. هیچکس بهش نمی‌گفت این کار را بکند، خودش دوست داشت. دائم خم و راست می‌شد؛ برای هر تکه دستمال یا پوسته بیسکوییت. راستی امروز چندم است؟ پنجم تیر...سالگرد کمیل! ... ... 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ... مجازه👌
خیـــال خنــده هاے طُ شد آرزوے هرشـــبم ... ! ...
«مَجـٰانیـنُ‌الحَسَــنْ»
باز هم یڪ سال دیگہ چشــم انتظاری تا ............. محــــرم😔
«مَجـٰانیـنُ‌الحَسَــنْ»
https://aparat.com/v/ASEzM
پیاده روی جاماندگان اربعیـن حسینی همدان_مریانج
مثه اون چند روز مفقود بودن دلم می‌خواهد بروم سر بگذارم بر زانوهای مادر سادات دستی بکشند بر سرم و مادری کند برای دلی که ، بی طاقتش کرده🥀 کمی دعا برای آرامش دل بیقرار ... لطفاً
نگاهـــشان به توست...
بســم رݕ العشق! عشق ســینہ زدن ...
بہ رســم هر روز صبح🌱
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
زیارټ عاشــورا با نواے گــرم علی فانی🌱 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
این قصہ از حوالی دریا شروع شد 🌱 با تارو پود چـادر زهـرا شروع شد 🌱 خورشــید سر زدو سـفـر ما بہ ڪربلا 🌱 با یڪ سـلام صبح بہ مولا شروع شد 🌱 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mohammad Hossein Pooyanfar - Donbalet Migardam (128).mp3
4.16M
🎙 دنباݪت می گردم خونـــہ از عـشـــق ڪربلات گشتم دیوونــہ ارباب انتــــظار سختـــہ 👌🏻👌🏻 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
ڪاش ماݩیز،🥀 اِمساݪ‌، زِ یاراݩ‌ِحُسِیݩِ اݕݩِ عَݪے مےݕۅدیمــ...!💔 😁😢 😢‌🤲 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
23.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 کنار قدم های جابر ازمـاڪــہ‌گذشټ، اݪهے هیچ ڪس از سفر جاݩموݩہ.....😭 ݕہ یاد ارݕعیݩے ڪہـ تو حـــ♥️ـرم ݩݕۅدیمـ😭 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودک تماشاچی تعزیه ازشمر میخواهد علیه السلام را نکشد 💚✌️🏻 🕊 ═════•.○♡○.•═════ •💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯ https://eitaa.com/ftalangor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا