شیروانیِ قرمزِ او
آدما.. بعد از اینکه قصهشون با یکی تموم میشه کجا میرن؟ آدما از قصهها فرار میکنن یا محکومن به رفتن
+من؟ عوض شدم؟
منو یادته؟ نصفم تو بودی و نصف دیگه خودم بودم :)
من الان رسیدم به جایی که شدم یه جسم بی جون با یه گوش که تو توی گوشش زمزمه کنی حس تنفر:)رو
من نمیتونم مثل تو باشم :)
نمیتونم یه چاقو بگیرم دستم و احساسات بقیه رو بکشم و بعدش نگاه کنم به دستم و بیینم که داره خون
میچکه ازش:)
+میبینی منو؟
من نمیتونم بیینم خون احساسات بقیه از دستم میریزه:)
بهم لبخند نزن لعنتی :)
_درست میشه
+درست میشه؟ دیگه تویی نیست که درستم کنه :)
اما تو نامردی کردی زدی تو کمرم و خودت انداختیم:)
من الان اشوبم:)
اما هنوزم نمیخوام چیزی رو نابود کنم:) میفهمی؟ من مثل تو نیستم
من هنوزم دارم تلاش میکنم خوب باشم:)
میگم شاید مشکل منم:)
من له شدم زیر اوار:)
حالا که من نیستم مراقب لبخندت هستی؟
مراقب موهای فرت هستی؟
احساسات رو نگه دار نیازه برای اون لبخندت:)
کاش الان که ففط یه جسم بی جونم میشدم رژ لب قرمز مورد علاقه ات
میدونم که هر روز میزنیش به لبای قشنگت:)
اگه اون رژِ بودم هر بار که منو میزدی به لبات میبوسیدمت:)
یا شایدم خوب میشد اگه اون گل سر سبز یشمی مورد علاقه ات بودم، اینطوری همیشه روی سمت چپ موهای فرت مینشینم و موهاتو تنفس میکردم :)
+چی؟چرا انقدر بوی خوب میدم؟ آخه به تو فکر کردم:) فکر کردن بهت هم بوی خوب داره مثل عطر گل یاس و مریم:)
#بایگانی_های_قلبم:)
نویسنده؟ پرنیا طهماسبی
شیروانیِ قرمزِ او
وصله ی وجود؟ سنگرم در برابر درد هام:)
وصله ی وجود؟ قطعا دلیل جریان خون تو رگ های منه:)
شیروانیِ قرمزِ او
ز احوالات 1403/4/17 تا 1403/4/20
ز احوالات1403/4/22
روزی پر درد و پر گریه و پر ذوق
پارادوکسی بود برا خودش امروز
امروز هم توی خونشون کیک یزدی خوردم اما حاجی نخریده بود!
دوباره خرد شدن قلبم رو بعد مدت ها حس کردم(هنوزم درد داشت)
گریه های امروز جذاب بود:)
بازی با اون پسر هم>>>
دیگه همین!
شیروانیِ قرمزِ او
شب است و چشانت را ببند و چشانش را تصور کن🌚💚 شبتون اکنده با فکر معشوقتون
شب است و حال و هوای امشب؟ گرفته تر از شبای دیگر:)
شبتون؟ فقط اروم 🌚💚
شیروانیِ قرمزِ او
صبح است و این بار؟ استرس برای کنکوریا:) صبحتون اکنده از حس خوب💚🌿
صبح است و این بار؟ لبخند و باز هم لبخند
صبحتون بخیر💚🌿