eitaa logo
قدم قدم تا بندگی
580 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
26 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا این کانال در جهت لبیک به فرمان#جهاد_تبیین مقام معظم#رهبری تشکیل شده است. مباحث کانا( سیاسی،مذهبی،فرهنگی) لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
مشاهده در ایتا
دانلود
نژاد ♻️با هر نفسی که با وحشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد امیر المؤمنین علیه‌السلام را صدا می‌زدم و دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که با دستان حیدری‌اش نجاتم داد! به‌خدا امداد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟» از طنین غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش می‌کند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشت‌تر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟» تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم می‌کرد، می‌توانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!» حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و انتقام خوبی بابت بستن راه من بود! از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزده‌ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ می‌کُشمت!!!» ضرب دستش به‌ حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه‌اش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان غیرت حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمون‌کُشی می‌کنی؟؟؟» حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت می‌دیدم که انگار گردنش را می‌بُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بی‌غیرت! تو مهمونی یا دزد ناموس؟؟؟» از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمی‌دانستم همین نگرانی خواهرانه‌، بهانه به دست آن حرامی می‌دهد که با دستان لاغر و استخوانی‌اش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف می‌زدیم!» نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من صادقانه شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمی‌داشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفته‌ام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم ته‌نشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بی‌رحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظه‌ای که روی چشمانم را پرده‌ای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدم‌هایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. احساس می‌کردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سخت‌تر، شکّی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیه‌گاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس می‌کردم این تکیه‌گاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که می‌خواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدن‌مان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع می‌شدیم، نگاهش را از چشمانم می‌گرفت و دل من بیشتر می‌شکست. انگار فراموشش هم نمی‌شد که هر بار با هم روبرو می‌شدیم، گونه‌هایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان می‌کرد. من به کسی چیزی نگفتم و می‌دانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را می‌گرفت و حیدر به روی خودش نمی‌آورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان می‌نشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمی‌کردم و دست خودم نبود که دلم از بی‌گناهی‌ام همچنان می‌سوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شب‌ها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینه‌ام کوبید و بی‌اختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه می‌کرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند... ‌https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
🕊🕊اگه میخوای پرواز کنی باید دل بکنی از دنیا🍃 ♻️اللهم أخرِجْنا حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا و زد فی قلوبنا محبه امیرالمونین😍 https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حیف از این آقا ڪہ بی یاور میان ما رهاست بر دلش هر دم هجوم غصہ ها و اشڪهاست خوش بہ حال آنڪہ با اخلاص گردد نوڪرش بر لبش گوید دمادم حضرت مهدی ڪجاست.. 🌹 🌹 اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج "بحق فاطمه(س) " https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
موعظه⬇️ حاج اسماعيل دولابي ‌: خدا یک تار و یک تور و یک تیر . با تار و تور و تیرِ خود ، آدم ها را جذب می کند. تار خدا قرآن است . نغمه های قرآن آسمانی است . خیلی ها از این طریق قرآن جذب می شوند. خیلی ها را با تور جذب خودش می کند ، مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر . تیر خدا همان بارهای مشکلات است . غالب آدم ها را از این طریق جذب خودش می کند. اولیای خداوند برای مشکلات لحظه شماری می کردند. شد دلم آسوده چون تیرم زدی ای سرت گردم چرا دیرم زدی؟ https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
🤔آیا سیزده فروردین روز نحس است. ☺️👇باهم ببینیم: 🕋إِنَّآ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ (قمر/19) 🍁🍁ما بر آنان در روزی شوم كه شومی‌اش استمرار داشت، تندبادی سخت و بسیار سرد [به عنوان عذاب‌] فرستادیم، ✅⇦کلمه ی: ، ظاهرا دوبار در قرآن آمده ست، ولی در بین مردم زیاد استعمال میشود، ✅⇦بعضی معتقدند که روز سیزده فروردین نحس ست، بطور کلی، هر چیزی در عالم یا برکت دارد یا ندارد، اگر برکت داشته باشد، مبارک ست، و اگر برکت نداشته باشد ،نحس ست و نامبارک ... ✅⇦برکت معنایش: عامل رشد و نمو ست، و خودِ رشد و نمو، بشر از هر فرصتی یا از هر چیزی که برای رشد، رشد در جهت بندگی و کسب رضای خداوند استفاده کند، آن برکت ست، و هر غفلتی، یا کاری، و‌چیزی که باعث شود، در اغلب و اکثر موارد: چون رشد را متوقف میکند و یا عامل پس رفت هست، نحس می باشد، ✅⇦اگر میخواهیم هیچ‌کار و حرکت بی برکت و نحسی نداشته باشیم، اولین و راحت ترین و باید ترین عمل این ست که: ، را یاد بگیریم، بفهمیم، درک کنیم، و: کنیم، و با نور آن زندگی کنیم ،تا با برکت باشیم و از خطر نحسی ها بدور ... والا باد نحس میوزد ، 🙏🙏خدایا: با فرج‌و ظهور امام زمان علیه السلام، خودت، ولی ت، کتاب و دینت، را به ما بشناسان، و با این شناخت ما را از جمیع برکات بهرمند بفرما https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴سیزده بدر واقعی ما این است که از خودمان بیرون بیاییم، از خانه‌های تنگ و تاریک افکار خرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم، از ملَکات پست خودمان خارج شویم، از اعمال زشت خودمان که مانند تار عنکبوت دور ما تنیده است خارج شویم. 📕یادداشت‏های استاد مطهری، ج۶، ص۱۳۱
هدایت شده از کاربر
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔ فتنه‌ی جدید/مواظب باشید...!!! با ماست پاشی شروع کردند تا به اسیدپاشی ختم کنند!/ پروژه جدید کشته سازی جنبش_فواحش و اصلاحاتچیای سبزوبنفش 📍بازبینی دقیق فیلم ماست ریختن رو سر دو خانم دلایلی که احتمال ساختگی بودن فیلمرا تقویت می کند ۱- چرا ماست بیرون یخچال؟ ۲- چرا درب ماست باز؟ ۳- چرا دم دست؟ ۴- چرا همه افساد طلبان یکصدا دارن میگن اسید پاشی اسید پاشی؟ ۶- چرا ماست پاش، اسید پاش میشود؟ ۷- چرا اکبر گنجی معروف ب اکبر پونز»پدر خشونت علیه بی حجابا و الان مدافع بی حجابی ✍انتظار داریم مسولین و‌صدا و سیما سریع روشنگری کنن. ❌🚨قضیه نشر سریع کلیپ توسط ضدانقلاب مشکوکه‼️درست مثل دروغ مرگ مهسا‼️ میخواهند "آمرین به معروف" رو با سناریو سازیهایی شبیه ماست پاشی ساکت کنند‼️ 📌و همچنین بعدها با اسیدپاشی و .... به زنان بی‌حجاب پروژه کشته سازی رو اینبار به شکلی دیگر و به شکل سوزناک تری دنبال کنند‼️ هشیار باشید‼️ diooib
هدایت شده از ابوالحسین عزیزی
‍ راز سلامتی و عمر طولانی به عقیده تبتی ها: نصف بخور، دو برابر راه برو، سه برابر بخند، و بی اندازه، عشق بورز...
@Ostad_Shojaeلااله‌الاالله ۱۱.mp3
زمان: حجم: 15.95M
۱۱ ☜ نگاه ما به گناه "خیانت در عشق"، نگاهی بارها کثیف‌تر از خطاها و گناهان دیگر است، و کسی که به عشق خود در زمین خیانت می‌کند را، انسان قابل اعتمادی نمی‌دانیم. ✗این در حالیست که ما بیست سال، سی سال، چهل سال، پنجاه سال و .... به این "خیانت در عشق" آنهم از نوع حقیقی‌اش مبتلائیم و بی‌خیالِ همه چیز در حال گذران عمرمان هستیم. این یک ادعاست؟ یا منطقی در پس خویش، نهفته دارد؟ https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669