🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#رمضان
#سی_جزء_سی_نکته
#جزء_شانزدهم
#نکته_دوم
#سبک_زندگی
#تلاش
💢خدا عنایت میکند؛ اما تو هم تکانی بخور!:
🔰وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا (25- مریم سلام الله علیها)
🌺تکانی به این تنه نخل بده تا برایت رطب تازه فرو ریزد🌴.
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
🔰این سخن زمانی به مریم سلام الله علیها گفته میشود که او برای دنیا آوردن فرزندش از مسجد فاصله گرفته و پای تنه نخلی خشکیده نشسته است. وقتی فرزندش به دنیا میآید به او گفته میشود تو این نخل خشکیده را تکان بده به قدرت الهی این تنه، صاحب رطب تازه شده و بر تو فرو میریزد.
🔰👇🔰👇🔰👇🔰👇🔰👇🔰
💢نکته قابل توجه در این داستان:
🌺برای خدایی که نخل خشکیده را پر ثمر کرده و آن را در یک چشم بر هم زدن، صاحب رطب تازه میکند؛ بی شک ریختن آنها و در دسترس قراردادنشان نیز ممکن بود؛
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
اما این جریان به ما میآموزد که قرار نیست تمام امور بشر حتی برگزیدگان الهی از راه امدادهای غیبی اداره شود. کمکهای ویژه و امدادهای غیبی الهی که از مسیر غیر عادی و ناشناخته نصیب برخی میشود حقیقتی است انکار ناپذیر؛ اما این بدان معنا نیست که چون خدا میتواند پس بشر بابد دست روی دست گذاشته و فقط منتظر غیب باشد.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💢انسان باید بداند که این عنایتها به مانند سایر اموری که از خداوند متعال صادر میشود تحت مدیریت حکمت الهی قرار دارند و هر کجا که حکمتش اقتضاء کند انسان را به امداد غیبی یاری میکند.
@gadamgadamtabandegi
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#رمضان
#سی_جزء_سی_نکته
#جزء_شانزدهم
#نکته_سوم
#سبک_زندگی
#محبوبیت
🔰راه محبوب شدن در بین مردم:
💢إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (96- مریم سلام الله علیها)
🌹بی تردید کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام میدهند، [خدای] رحمان به زودی برای آنان محبتی [در دلها] قرار خواهد داد.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔰کلمه «وُدّ» و «مودّت» به معنای محبت است. این آیه شریفه وعدهای زیبا از ناحیه خدای متعال است به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح میکنند که به زودی محبت آنها را در دلها قرار میدهد.👈👈 همانگونه که در آیه نمایان است این بشارت را مقید به قیدی نکرده است از این رو دلیلی ندارد که ما آن را منحصر در فرد خاصی کنیم و یا آن را مربوط به بهشت یا قلوب همه مردم در دنیا و یا مقید به قیود دیگری کنیم.
🔰👇🔰👇🔰👇🔰👇🔰👇🔰
💢به عبارت دیگر آیه مطلق است و پیامش این است هر کس اهل ایمان و انجام عمل صالح باشد خداوند محبت او را در دل دیگران انداخته و او بدون اینکه قدمی در این جهت برداشته باشد محبوب دیگران میشود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔰در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آ له آمده است: هنگامی که خداوند کسی از بندگانش را دوست دارد به فرشته بزرگش جبرئیل میگوید من فلان کس را دوست دارم او را دوست بدار! جبرئیل هم او را دوست خواهد داشت. سپس در آسمانها ندا میدهد کهای اهل آسمان! خداوند فلان کس را دوست دارد او را دوست بدارید! که به دنبال آن، همه اهل آسمان او را دوست میدارند؛ آنگاه پذیرش این محبت در زمین نیز منعکس میشود.
و هنگامی که خداوند کسی را دشمن بدارد به جبرئیل میگوید من از او متنفرم، او را دشمن بدار! جبرئیل هم او را دشمن میدارد. سپس در میان اهل آسمانها ندا میدهد که خداوند از او متنفر است او را دشمن دارید! همه اهل آسمانها از او متنفر میشوند؛ آنگاه این تنفر در زمین نیز منعکس میشود
@gadamgadamtabandegi
#با_ولایت_تا_شهادت
#بصیرت_افزایی
#رمان
#تنها_میان_داعش
#قسمت_هفتم
#به_قلم_فاطمه_ولی نژاد
اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریهاش بهوضوح شنیده میشد.
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرینزبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا میکرد که شکیباییام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد.
حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میکنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر داعشیها بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!»
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زنعمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد :«مامان غصه نخور! انشاءالله تا فردا با فاطمه و بچههاش برمیگردم!»
حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد.
عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.»
نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به قتلگاه میرفت.
تا میتوانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریهام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانههایم حس کردم.
سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمیآمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفههای اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! تلعفر تا آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!»
شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمیام بریده بالا میآمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود.
مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و عاشقانه نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یهذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمیکَند، از کنارم بلند شد.
همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میکردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند.
به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتابترم میکرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی مقتل تلعفر کنم که دوباره گریهام گرفت.
نماز مغرب و عشاء را بهسرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت.
صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد.
ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است.
شاید اگر میماند برایش میگفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشیها بود.
با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریهای که دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم.
میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویههای مظلومانه زنعمو و دخترعموها میلرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچهات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!»
کشتن مردان و به اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
هدایت شده از اکبر حیدرپناه
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 بخشی از سخنان سرپرست فعلی وزارت آموزش و پرورش و ریاست دانشگاه فرهنگیان در جمع دانشجو معلمان
#دعای_فرج
یا مهـ❤️ـدے جانم(عج)
عهد بَستَم نفَسَم باشے و
من باشم و تُو...
اے ڪہ بے تو نفَسَم تَنگ و
دلَم تَنگتر اَست...
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#رزق_معنوی
#تفسیر_روان_آیات
#با_ولایت_تا_شهادت
#بصیرت_افزایی
♻️گاهی فقط باید روی ی آیه تمرکز کرد
خودش با آدم صحبت میکنه
باور کنید اینطوره
ما میخونیم که این سوره تموم شه این جزء تموم شه
یا حواسمون به ادای درست حرکات و کلماته
به محتوا فکر کنیم
محتوای قرآنه که هدایته
نه حرکات و سکناتش
اونها هم مهمن اما فقط برای حفظ شدن محتوا
ی کم از الفاظ عبور کنیم و با محتوای قرآن انس بگیریم
مثلا
✅توی عبادت کیفیت مهمتر از کمیته
قرآن میگه:
✴️... لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (ملک2)
تا شما را بیازماید که چه کسی بهترین عمل را دارد
نگفت
✴️لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أکثر عَمَلًا 🚫
تا شما رابیازماید که چه کسی بیشترین عمل را دارد
✅زیادی عمل مهم نیست
عمق عمل مهمه👌
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#نجوای_عاشقانه
إِلهِي رَبَّيْتَنِي فِي نِعَمِكَ وَإِحْسانِكَ صَغِيرًا وَنَوَّهْتَ بِاسْمِي كَبِيرًا
از لطف مرا به این جهان آوردی
با نعمت و نیکیات مرا پروردی
از خوبی تو چه گویم ای خوبترین؟
بد بودم و تو به من محبت کردی
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#تلنگرانه
#با_ولایت_تا_شهادت
قبل از پاسخ دادن به سوالات
ديگران مدتے سكوت كن!!
تا پاسخ بهتری بيابی ...
سكوتت در خاطر هيچكس
نخواهد مانداما پاسخت را
هميشه به خاطر خواهند سپرد
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669