دقایقی از این خوشی نگذشته بود که معاون عملیات لشکر پتوی درب سنگر را کنار زده و در آستانهی سنگر ظاهر شد.
پس از سلام و مقدمه چینی گفت که از قرارگاه پیغام دادهاند که دو موشک باقی مانده به هر قیمتی شده باید همین امشب منفجر شوند و تأکید دارند که دشمن نباید متوجه شود ما از چه ابزاری برای انهدام دژ استفاده کردهایم و اگر این موشکها باقی بمانند بدست دشمن خواهند افتاد!
خنده بر لبها خشک شد و بقیهی پیغام قرارگاه را هیچکس نفهمید ، بالاخره ، دستور باید اجرا میشد ولی واقعأ رمقی باقی نمانده بود ، برای سنجش روحیهی دوستان گفتم کی خسته است ؟!! ابتدا همه با هم و یکصدا فریاد زدند من!! ولی ناگهان همه از خنده ریسه رفته و فریاد زدند دشمن!!! و متعاقب آن همه برای ادامهی کار اعلام آمادگی کردند و جو با صفایی بر سنگر حاکم شد.
#بخشچهارم