السلام علیک یا ابا صالح المهدی عج
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ع
السلام عليکم جمیعا ورحمه الله و برکاته
#اللهمعجللولیڪالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋 هرچه که میکشیم و هرچه که بر سرمان می آید ، از نافرمانی خداست!
شهید حسین خرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*حاج صادق آهنگران... آمده درکنار تخت رزمنده ای که درخواست کرده بود دلم برای صدای آهنگران تنگ شده....تقدیم به جاماندگان یاران ....راویان فتح*
*صدا وسیما لطفا این کلیپ را پخش کنید. شایدخیانت کاران به نظام وانقلاب به خاطر این جانبازان کمی خجالت بکشند
https://eitaa.com/joinchat/1511063618Ceaad6fdc24
12.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 انتشار نسخه کامل برای اولین بار|| پشت صحنه ویدیوی ضرب شتم یک زن در اطراف مدرسه ای در تهران
🔹 این زن که مشخص می شود فرزندی در مدرسه ای که ادعا شده در آن مسمومیت رخ داده ندارد با فحاشی و کتک زدن ماموران تلاش می کند دوربین مستند سازی پلیس را که با هدف ثبت سرنخی از عوامل مسمومیت در حال تصویر برداری بوده، بدزدد یا بشکند!
🔹 تلاش برای راهبندان، فریاد زدن دروغ هایی مانند کشته شدن دانش آموزان و ورود طالبان برای درس نخواندن دخترها و البته ضربه به سر مامور پلیس از جمله مواردی است که در این ویدیو روشن شده است.
🔹گفته می شود فحاشی بسیار رکیک او به اطرافیانش عامل اصلی تحریک و عصبانیت حاضران و نهایتا کتک خوردن خودش بوده است.
#مسمومیت_دانش_آموزان
توی حدیث کساء وقتی جبرئیل می پرسه: اینها چه کسانی هستند که تمام هستی را به خاطر آنها آفریدی؟خدا نمیگه "علی،محمد،حسن یاحسین"بلکه خدا میگه "فاطمه" پدرش،شوهرش و پسرانش؛ یعنی از یک زن برای معرفی بهترین مخلوقاتش استفاده می کنه؛من ارزش زن در اسلام و اینجوری شناختم.
#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت پنجاه و هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
... ، هفتم تیر بود ، در دل یادی از شهدای مظلوم آن روز کرده و صلوات ، حمد و اخلاصی نثار روح شهید بهشتی و یارانش کردم ، یاد وطن ، خانواده و دوستان و بیخبری از وضعیت جبهه ها به دلم چنگ میزد و قلبم را میفشرد ، کاری از دستم ساخته نبود چند بار تکرار کردم : الهی رضأ برضاک ، مطیعأ لِاَمرِکَ ، لاٰ معبود سِواک... ، اتوبوس پنجم در حال تکمیل ظرفیت بود و در صف اسرا چند نفر بیشتر نمانده بود تا نوبت به من برسد ، سعی کردم بلند شوم و زحمتی برای کسی ایجاد نکنم ، بسختی این کار را کردم نوبت به من که رسید دست بر شانه نفر جلویی و با کمک او به سمت اتوبوس رفتم ، آخرین نفر از مسافران اسیر آن اتوبوس بودم دستانم را به میله ی کنار در گرفتم ، کابل بر کمرم نشست ، شمارش شدم و خودم را از رکاب و پله ها بالا کشیده و وارد اتوبوس شدم ، به همراهان سلام کردم ، چند نفری جواب دادند نگرانی و اضطراب در چهره ها موج میزد!! سرباز مسلح هم وارد شد و با وجود خالی بودن اولین صندلی و نیز صندلی کنار راننده ، ترجیح داد ننشیند رو به اسرا و پشت به شیشه ی جلو اتوبوس به داشبرد تکیه داد و به راننده فرمان حرکت داد (حَرِّک) اتوبوس راه افتاده و از ورزشگاه خارج شد ظاهرأ این بار قرار نبود مسیر را کاروانی طی کنیم چون از اتوبوسهای قبلی خبری نبود و گویا به جاده زده بودند اتوبوس ما هم وارد مسیر شده و چند دقیقه بعد به خروجی شهر رسید در ابتدای جاده العماره بغداد یک سرباز کابل بدست هم به جمع مسافرین اتوبوس پیوست ، با راننده و سرباز مسلح سلام و خوش و بشی کرد و بعد به سمت اسرا برگشت نگاهش بر روی اسرا میچرخید و همه را برانداز میکرد ، شرارت و شقاوت در چشمانش موج میزد!! با کابل چند ضربه آرام به کف دست خودش زد و رو به اسرا ، به عربی پرسید : کی میتونه ترجمه کنه ؟! چند لحظه منتظر ماند ولی کسی جوابی نداد !! اینبار پرسید بین شما کسی عرب نیست ؟! باز هم بی جواب ماند !!...
ادامه دارد ....