بنام خدا خالق کل جهان
خاطرات عملیات بدر به نقل از اقای حاج حسین اسکندری
قسمت سوم
اعضای تیم چهار نفرهی تأمین که به موازات ما و بصورت پیاده بر روی جادهی خندق حرکت میکردند گاه که حرکت کُند میشد و فاصلهی ما با خشکی جاده کم بود با تقلید صدای سوت خمپاره ما را در موضع احتیاط قرار داده و با زدن ریگی بر کلاه آهنی نزدیکترین نفر به خشکی سعی میکردند با شوخی کردن خستگی غالب شده بر ما را بزدایند !
هر چه فاصلهی ما با هدف کمتر میشد نورافشانی هوایی و توپخانه ای دشمن در منطقه نیز شدت میگرفت و گلوله باران کور ، بی هدف و گاه و بیگاه نیز بیشتر میشد ، با شنیدن صدای صفیر گلوله بر حسب عادتی که در خشکی داشتیم برای در امان ماندن از ترکشهای احتمالی به حالت خیز رفتن به زیر آب میرفتیم بارها در این خیز رفتنها ، کلاه خود آهنی که بر سر داشتیم با بدنهی آهنی موشکها برخورد کرده و با صدای خود دلهرهی لو رفتن و جلب توجه دشمن را به جانمان میانداخت
از آنجا که همهی اعضای گروه سابقهی نیش خوردن دردناک از دیشلمبو یا بوشلمبو از گربه ماهیان آبهای جنوب را داشتند یا وجود انبوهشان در آبهای هور را دیده بودند ترس از نیش آنها یا مواجهه با سمورهای آبی بیآزار ولی کریه و دلهره آور هم در همهی مسیر ما را همراهی میکرد.
برخورد هر تکه نی یا چوب یا چیز دیگری به بدن یا مشاهدهی تاریک روشن چیز شناوری بر روی آب و در نور نورافشانهایی که آسمان منطقه از آنها خالی نمیشد برای لحظهای لرز خفیف ناشی از سرما را تقویت کرده و به سرتاسر بدنمان میدواند.
برای جمعی که برای شهادت آمده و با صدها کیلو مواد منفجره در آغوش به دل دشمن میرفتند ترس از مرگ و آسیب جسمانی معنایی نداشت بلکه ترس بیشتر از این منظر بود که نکند حادثهای ناخواسته واکنش طبیعی حادثه دیده و داد و فریاد او را برانگیخته و توجه دشمن را جلب کند ، هر چه به هدف نزدیکتر میشدیم این نگرانی بیشتر میشد.
چند بار در مسیر حرکت مشاهدهی شیئی شناور بر روی آب ما را برای لحظاتی متوقف کرد و پس از بررسی معلوم شد که پیکر متورم شدهی انسانی است که در آبهای هور افتاده و رها شده و البته با توجه به نور کم و تغییرات فیزیکیِ جنازهها تشخیص ایرانی یا عراقی بودن آنها ممکن نبود.
ما پس از هر بار برخورد با این جنازهها از روی احتیاط فاتحهای نثار او کرده و به مسیر خود ادامه میدادیم .
با نزدیک شدن و رسیدن قریب الوقوع به هدف خستگی ، گرسنگی ، بیخوابی و در عین حال نگرانی از احتمال کشف و لو رفتن عملیات بیشتر میشد.
از دل و دماغ و شوخیهای ساعات گذشته خبری نبود .همهی افراد سر در لاک خود برده و ضمن حرکت به سمت هدف در حال ذکر و راز و نیاز با معبود بودند ، گرچه در طول مسیر برای اینکه در صورت انفجار ناخواستهی موشکها آسیبی به نیروهای مستقر بر روی پد خندق وارد نشود سعی میشد به موازات پد ولی با حفظ فاصلهی ایمنی حرکت کنیم اما اینک و با نزدیک شدن به فاصلهی کمتر از ۵۰۰ متر به هدف ، برای جلوگیری از وقوع در معرض دید و تیر دشمن ناگزیر فاصلهی خود را با پد خندق به حداقل ممکن رسانده و با احتیاط به پیش میرفتیم.
حدود ۲۰۰ متر تا هدف فاصله داشتیم که ناگهان ضمن افزایش گلولههای نورافشان در آسمان بطور همزمان چندین تیر خمپارهی ۶۰ مم هم با فاصلهای کمتر از یکصد متر از ما ، در آبهای جنوبی پد و در مسیری که چند دقیقه پیش پشت سر گذاشته بودیم فرود آمد.
ما برای لحظاتی چند با این احتمال که دیده شدهایم و آتشباری ادامه خواهد یافت موشکها را رها کرده و به سینهی دژ پناه بردیم !
ولی ظاهرأ شلیک خمپارهها بی هدف و برای اعلام حضور و آمادگی پیشگیرانه بود و ادامه نیافت.
خستگی و بیخوابی چنان بر اعضای گروه غالب شده بود که بعضی از آنها در همین توقف کوتاه چند دقیقهای و در آن شرایط سخت با تن و بدن و لباس خیس و با وجود سردی هوا بر روی شیب گلآلود پد به خواب رفتند!
اوضاع که عادی شد همه را صدا کردیم و دوباره به آب زدیم موشکهای رها شده را که بعضأ از مسیر خارج شده یا تغییر جهت داده بودند دوباره منظم کردیم و با توکل به خدا حرکت کردیم!
الحمدلله از دقایقی قبل شدت باد هم در منطقه افزایش یافته بود و با وزش بر ساقه های نِی آهنگی مینواخت که پوششی بود برای صداهای ناشی از حرکت ما در آب.
شب از نیمه گذشته بود که به هدف رسیدیم جریان شمالی جنوبی آب و وزش باد وارد کردن موشکها به داخل بریدگی بر خلاف جریان آب را مشکل کرده بود ، با این حال پس از حدود نیم ساعت فعالیت جمعی و مستمر و در سکوت کامل در حالی که فاصلهی ما با دشمن حدود ده متر بود موشکها را در عرض برش پد تقسیم و جاسازی کرده و با غرس تیرکهای چوبی که از قبل پیشبینی شده بود در نقاط مورد نظر تثبیت کردیم.
بخش سوم
#عملیات_بدر
گاه عاشقے
عبدالله محتاج: بنام خدا خالق کل جهان خاطرات عملیات بدر به نقل از آقای حاج حسین اسکندری سلام علیکم
دوستان این قسمت
این کلمه جفیر ج با ضمه هست
من با فتحه خواندم 🙈
یک استاد داشتیم تو این موارد خیلی گیر میداد
ترم آخر لیسانس بودیم بعضی ها مثلا معلم هم بودند آنقدر غلط املایی داشتن
بهشون گفته بود اگر تو برگه های امتحان اصلی از شما این موارد رو ببینم حتما نمره زیادی از شما کسر خواهد شد
همینجور ادبی هم صحبت میکرد😁
حاج حسین🌷:
🏴 سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
🍀 بسم الله الرحمن الرحیم
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🔘 صبح یکشنبه دوم مهر و هشتم ربیع الاول و نیز عاقبت شما و منتسبین محترم به خیر ، روزگارتان منور به نور هدایت و رحمت الهی و متبرک به برکات آل الله صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین باشد انشاءالله.
📿 ذکر روز یکشنبه : یکصد مرتبه:
💐 یاذالجلال والاکرام💐
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
کام بهـار طعمهی جـام خزان شده
زهری بلای جان امامی جوان شده
غربت کم است در حق مردی که خانهاش
زندان و خود شبیه به زندانیان شده
بی تاب لرزش بدنش ، دیده زمین
گریانِ دست و پا زدنش آسمان شده
حتی برای کاسه آبـی رمـق نداشت
دستی که از شرار ستم ناتوان شده
برخورد چیست با لب و دندان که مهدیاش
حالا کنار بستر او روضه خوان شده
ای وای از آن غریب که لبهای تشنهاش
زخمی دست بی ادب و خیزران شده
ای وای از آن عزیز که اهل و عیال او
پایین نشین مجلس نامحرمان شده
ای وای از آن شهید که انگشتهای او
مقصود دست غارت یک ساربان شده
نــوكـــر نـوشـــت:
یا حسن ابن علی ایها العسکری
ای در جگـر شیعه شررهای غم تو
ای ارث تـو از مادر تو عمر کم تو
با آنکه بـوَد عـرش به ظلِّ علم تو
خـم شـد کمـر چـرخ ز بار الم تو
صلي الله عليک يا سيدنا المظلوم يا اباعبدالله الحسين
شهادت یازدهمین امام شیعیان بر مسلمین و شیعیان جهان و مولایمان صاحب الزمان، تسلیت باد🏴
🏴🏴🏴🏴
*اللهم اجعَلنیٖ وَ المُتَلَقّیٖ هٰذِهِ الرِّسٰالةِ و جَمیٖعِ المؤمنینِ وَ المؤمِناتِ و المسلِمینِ و المُسلماتِ وَ مَنْ لَهُ حَقٌّ عَلَیَّ وَ مَنْ قَلَّدَنیٖ الدُّعاءَ فی دِرعِکَ الحَصینَةَ الَتیٖ تَجعَلُ فیهٰا مَن تَشاءُ و أَنزِلْ عَلَینا مِنَ السَماءَ ماءََ غَدَقأََ طَهوُرأََ وَ مِدْرارأ وَ صَلِّی اللهُمَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ و عَلیٰ آلِهِ الطَّیبین الطّاهِرین .*
🏴🏴🏴🏴
حاج حسین🌷:
🌹🌷🌺🌸 سلام علیکم و رحمة الله
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
#عید_غدیر_ثانی
والطور دل به طور ولایش اقامت است
واللیل لیلۀ شرف است و کرامت است
والعصر عصر منزلت است و زعامت است
والشمس روز جلوۀ شمس امامت است
عید خدای عزّوجلّ عید احمد است
عید غدیر دوم آل محمّـد است
عید صعود آدم و میلاد خاتم است
عید نزول حضرت عیسی ابن مریم است
عید ظهور منجی اولاد آدم است
یک عید نه، تجلی اعیاد عالم است
شب رخت بسته صبحدم نصر آمده
عید امامتِ ولیِ عصر آمده
عید امید سلسلۀ انبیاست این
عید نزول مصحف نصر خداست این
ای اهل آسمان و زمین عید ماست این
مستضعفان به پیش! که عید شماست این
عالم به ظلِّ رایت توحید مهدیاند
اعیاد ما مقدمۀ عید مهدیاند
مهدی که سکۀ ابدیت به نام اوست
مهدی که حکم آدم و خاتم پیام اوست
مهدی که آرزوی خلایق قیام اوست
مهدی که منجی بشریت نظام اوست
پیراهن بلند امامت بـه پیکرش
شمشیر شیر حق به کف عدلْ گسترش
بر اوج کائنات لوای گشادهاش
آزادگان به سلسله گردننهادهاش
سرهای سرکشان به زمین اوفتادهاش
گویی که بسته کار فلک با ارادهاش
هر چند شهر کوفه بوَد پایگاه او
یک لحظه هست بر همهعالم نگاه او
او شهریار عالم و عالم حضور اوست
خورشید را بشارت صبح ظهور اوست
سروِ قد کلیم خدا، خم به طور اوست
نعش ستمگران همه فرش عبور اوست
بوجهلها به چرخ کشد سر، خروششان
«تبت یدا ابی لهب» آید به گوششان
گیرید از جمال محمّد نشانیاش
بر تن چو انبیاست لباس شبانیاش
چشم زمین به شعشعۀ آسمانیاش
بر چهره بنگرند به سن جوانیاش
خوبان گرفته جان پی قربانیاش همه
پیران دهر طفل دبستانیاش همه
اوّل به کعبه عالمیان را صدا کند
خود را معرفی چو رسول خدا کند
با یک ندا قیامت کبری بهپا کند
ملک حجاز را نفسش کربلا کند
باشد هماره پشت سر او دعای ما
او پای کعبه روضه بخواند برای ما
آن روز روز عزّت و اقبال میشود
مفتوح، باب کعبۀ آمال میشود
با نطق او خطیب حرم لال میشود
روز ولایتِ علی و آل میشود
سازد برای فتح فراهم زمینه را
تسخیر میکند به سپاهش مدینه را
بر تشنگان سقایت جام ولا کند
بعد از مدینه رو به سوی کربلا کند
ننگ بنی امیه همی بر ملا کند
نابودشان به تیغۀ شمشیرِ «لا» کند
دریا کند ز اشک مصیبت دو عین را
گیرد به دوش پرچم سرخ حسین را
ای آه سینهسوز علی ذوالفقار تو
ای آل فاطمه همه امیدوار تو
با یک نفس تمام خزانها بهار تو
شمشیر انتقام تو چشم انتظار تو
«یاصاحبالزمان به ظهورت شتاب کن»
«عالم ز دست رفت، تو پا در رکاب کن»
باز آ که فتح با دم تیغت خدا کند
باز آ که شیعه در قدمت جان فدا کند
باز آی تا مسیح به تو اقتدا کند
تا کی تو را امام شهیدان صدا کند؟
بازآ که سینۀ شهدا بیقرار توست
بازآ که چشم فاطمه در انتظار توست
تو غایب استی و دل عالم اسیر توست
بالله قسم سلالۀ آدم اسیر توست
بیش از هزار سال محرّم اسیر توست
یک عمر طبع خستۀ «میثم» اسیر توست
تنها امید آل پیمبر تویی تویی
منجی خلق اوّل و آخر تویی تویی
استاد حاج غلامرضا سازگار
حاج حسین🌷:
🌷 سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
🍀 بسم الله الرحمن الرحیم
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
☀️ صبح روز سهشنبه چهارم مهر و دهم ربیع الاول و نیز عاقبت شما و منتسبین محترم به خیر ، روزگارتان منور به نور هدایت و رحمت الهی و متبرک به برکات آل الله صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین باشد انشاءالله.
📿 ذکر روز سهشنبه یکصد مرتبه:
💐 یاارحم الراحمین💐
☘️🌷☘️🌷☘️🌷☘️
بر رویِ دست ماندنِ این بارها بس است
غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است
در لطفِ تو تحمّلِ آهِ فقیر نیست
فیّاض را صدای گرفتارها بس است
این نفس مانع است، خودت برطرف نما
بین من و تو چیدنِ دیوارها بس است
من بندگی زِ ترس جهنم نمی کنم
بنده شدن به خاطرِ اجبارها بس است!
خیلی گناه می کنم و توبه می کنم
دیگر بس است، این همه تکرارها بس است
این بار را بخر... که دگر راحتم کنی
بیهوده رفتنِ سرِ بازارها بس است
تو سفره را برای همه پهن میکنی
در مهربانیِ تو همین کارها بس است
ما را بهشت هم نبر، اما قبول کن!
لبخند تو برای گنهکارها بس است
آری فقط حسین مرا رد نمیکند
از این به بعد رفتن دَربارها بس است
نـوكــرنـوشــت:
حسین جان
ترسم این بیراههها با خویش مشغولم کنند
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
صلي الله عليک يا سيدنا المظلوم يا اباعبدالله الحسين
🌸🌷🌺🌹
*اللهم اجعَلنیٖ وَ المُتَلَقّیٖ هٰذِهِ الرِّسٰالةِ و جَمیٖعِ المؤمنینِ وَ المؤمِناتِ و المسلِمینِ و المُسلماتِ وَ مَنْ لَهُ حَقٌّ عَلَیَّ وَ مَنْ قَلَّدَنیٖ الدُّعاءَ فی دِرعِکَ الحَصینَةَ الَتیٖ تَجعَلُ فیهٰا مَن تَشاءُ و أَنزِلْ عَلَینا مِنَ السَماءَ ماءََ غَدَقأََ طَهوُرأََ وَ مِدْرارأ وَ صَلِّی اللهُمَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ و عَلیٰ آلِهِ الطَّیبین الطّاهِرین .*
🌸🌷🌺🌹
شهید حمیدرضا ترابی🌷 در کنار موشکهای دژشکن رعد
نثار روحش صلوات
#اللهم_صلی_علی_محمدوال_محمدوعجل_فرجهم
#عملیات_بدر
#خاطرات_حاج_حسین_اسکندری
#قسمت_چهارم
@gahe_ashegi
بنام خدا خالق کل جهان
خاطرات عملیات بدر به نقل از آزاده سرافراز آقای حاج حسین اسکندری
با اشارهی مصطفی بهادری که پس از شهادت علیرضا خیاط ویس ، به فرماندهی تخریب منصوب شده بود همهی نیروها بجز بنده در سکوت کامل و بتدریج از آب خارج شده و به حالت نیم خیز به سمت سنگرهای موضع قاشقی رفتند .
مصطفی که همراه تیم تأمین بود به همراه کولهی حاوی وسایل لازم به آب زد ، حدود نیم ساعت بعد مدارکشیها انجام شده و همه چیز برای اجرای مرحلهی نهایی عملیات آماده بود.
به اتفاق مصطفی آخرین بررسیها را هم انجام دادیم و پس از اطمینان از صحت کار از آب خارج شده و با همراه بردن امتداد کابل انفجار تا داخل موضع قاشقی برای در امان ماندن از آتشی که مطمئن بودیم پس از انفجار دژ ، توسط عراقیها اجرا خواهد شد و نیز از قطعات سنگ و گلی که در اثر انفجار به هوا پرتاب شده و به زمین خواهند بارید در سنگری موضع گرفته و آمادهی شلیک و انفجار موشکها شدیم ،
برای اجرای مرحلهی نهایی باید با قرارگاه و نیز فرماندهی یگان مستقر بر روی پد هماهنگ می کردیم ،
این کار توسط مصطفی و به وسیلهی بیسیم انجام شد.
همه نیروهای منطقه در سنگرها موضع گرفتند و منطقه کاملأ در سکوت فرو رفت.
حدود دو ساعت از نیمه شب گذشته بود که موشکها شلیک شد ، هر شش موشک به داخل دژ نفوذ کردند و انفجاری مهیب حجم عظیمی از سنگ و گل را به هوا برده و بر منطقه فرود آورد.
برآورد ما از حجم و شدت حاکی از نقص در انفجار بود ! فقط پنج دقیقه بعد از انفجار عراقیها که نمی دانستند چه اتفاقی افتاده و سنگرشان در نزدیکی محل انفجار فرو ریخته بود کل منطقه را با حجم بالایی از گلوله های خمپاره زیر آتش گرفتند و این آتشباری شدید حدود پانزده دقیقه طول کشید! آتشی که امکان هر حرکت و اقدامی از طرف ما را سلب میکرد!
در خلال این آتشباری من و مصطفی از سنگر اولیه خارج شده و به طرف تانک سوختهای که در فاصلهای کمتر از ده متر از ما و در انتهای ضلع غربی موضع قاشقی در دل خاکریز قرار داشت دویدیم و از دریچهی زیر تانک وارد آن شدیم.
نیروهای مستقر در منطقه از آن تانک به عنوان دیدگاه برای پایش تحرکات دشمن استفاده میکردند.
دود و گرد و غبار ناشی از انفجار فرو نشسته و گلولههای نورافشان زیادی آسمان منطقه را روشن کرده بود.
از پریسکوپ تانک ، محل انفجار را ارزیابی کردیم ، حدسمان درست بود ، هر شش موشک تا انتها به درون سینهی پد نفوذ کرده ولی فقط چهار تیر از آنها منفجر شده و دو تیر دیگر به دلایل نامعلومی منفجر نشده بودند.
موضوع به قرارگاه خاتم چهار ، مقر سپاه ششم در جزیرهی مجنون شمالی گزارش گردید و مقرر شد بعد از فروکش کردن آتش عراقیها ، به عقب برگردیم.
کمی که منطقه آرام شد من و مصطفی بحالت نیمخیز به سمت سنگرهای فرماندهی لشکر ۱۴ که بر روی پد خندق بود و با همرزمان خود قرار گذاشته بودیم که بعد از پایان کار همدیگر را در آن نقطه ملاقات کنیم، دویدیم.
این سنگرها حدود دو کیلومتر با موضع قاشقی فاصله داشتند و ما در خلال این دو کیلومتر دویدن ، چندین بار با صدای صفیر خمپارهها خیز رفتیم و لباسهای خیسمان کاملأ گلآلود شد.
وقتی نفسنفس زنان به سنگرها رسیدیم معاون عملیات لشکر منتظر ما بود ، خدا قوت و خسته نباشیدی گفت و ما را به سمت سنگری که دوستانمان در آن ، جای گرفته بودند راهنمایی کرد ،
هنوز وارد سنگر نشده بودیم که یکی از نفرات تدارکات منطقه نیز با یک کتری پر از چای و چند شیشهی خالی مربا به عنوان لیوان ، یک بسته پولکی و یک کیسه نان خشک اصفهانی رسید ،
ما بساط چای را گرفته و وارد سنگر شدیم ، از دوستان ما بجز یکی دو نفر بقیه خواب بودند ، شیشه های خالی را تا نیمه چای ریخته و همه را بیدار کردیم ، گفتیم چای و لقمهای نان بخورند و آماده برگشت به عقبه بشوند، جعبه پولکی که باز شد شروع کردند به خوردن چای با پولکی و نان خشک ، طبع شوخ بچهها هم گل کرده و خنده بر فضای سنگر حاکم شده بود با فرود آمدن هر گلوله در نزدیکی سنگر و انفجار متعاقب آن سنگر میلرزید و خندهی بچهها بیشتر و بلندتر میشد.
دقایقی از این خوشی نگذشته بود که
دقایقی از این خوشی نگذشته بود که معاون عملیات لشکر پتوی درب سنگر را کنار زده و در آستانهی سنگر ظاهر شد.
پس از سلام و مقدمه چینی گفت که از قرارگاه پیغام دادهاند که دو موشک باقی مانده به هر قیمتی شده باید همین امشب منفجر شوند و تأکید دارند که دشمن نباید متوجه شود ما از چه ابزاری برای انهدام دژ استفاده کردهایم و اگر این موشکها باقی بمانند بدست دشمن خواهند افتاد!
خنده بر لبها خشک شد و بقیهی پیغام قرارگاه را هیچکس نفهمید ، بالاخره ، دستور باید اجرا میشد ولی واقعأ رمقی باقی نمانده بود ، برای سنجش روحیهی دوستان گفتم کی خسته است ؟!! ابتدا همه با هم و یکصدا فریاد زدند من!! ولی ناگهان همه از خنده ریسه رفته و فریاد زدند دشمن!!! و متعاقب آن همه برای ادامهی کار اعلام آمادگی کردند و جو با صفایی بر سنگر حاکم شد.
#بخشچهارم