eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
188 دنبال‌کننده
384 عکس
69 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در مواجهه با رویداد کربلا بیش از کلمه و حرف، سکوت به کار می‌آید زیرا هیچ حرف و واژه‌ای ظرفیت‌ بر دوش کشیدن حاقّ معنای آنچه واقع شد را ندارد. @gahnevis
، داستان تنهایی‌هاست؛ تنهایی از خود؛ تنهایی از خدا؛ تنهایی از معنا. @gahnevis
تمام‌اش همین است: اَللهُمَّ ارزُقنا شَفاعَةَ الحُسَین یَومَ الوُرود @gahnevis
بچه دبستانی که بودم، محرم‌ها با داربست و برزنت، در محلمان هیئت برپا می‌شد. وای که چه شور و شوقی راه می‌افتاد. هر کدام از بچه‌‌ها، خودشان را در یک قسمت هیئت جا می‌کردند؛ یکی می‌رفت دم سماور چای و طشت آب شستشوی استکانها؛ یکی به زور می‌رفت آشپزخانه کنار دیگ و آتش؛ یکی دیگر کنار صندلی سخنران و مداح جا دست‌وپا می‌کرد برای جابجا کردن پایه میکروفن از سخنران به مداح. خلاصه کسر شأن بود در مجلس اباعبدالله تماشاچی و بیکاربودن. آن داستان «جا کردن»، امروز بعد از سی‌وچند سال دوباره تکرار شد. خودم را جاکردم در مجموعه‌ای تا بتوانم با سر افراشته بگویم: آقا جان! دادزن کتابی بودم که در آن ذکر شماست. فایل کامل این مجموعه معرفی در ادامه موجود است. @gahnevis
رسید تنها روزی از سال که ۲۴ ساعت نیست. @gahnevis
هدایت شده از [ هُرنو ]
قاف‌خوانی- قسمت ۱۰۳.mp3
10.51M
؛ قسمت ۱۰۳ 📖 صفحات ۳۸۳-۳۸۶ 🎤 با صدای خانم صِهْری 🔷 دارُالنَّدْوَة: واژۀ ندوه در این ترکیب از ریشۀ «ن د و» به معنای فراهم آمدن و اجتماع کردن گرفته شده است. این مکان از بناهای قُصَی بن کلاب است. و به دلیل ابتکار وی در تأسیس آن و گردآوردن قبایل قریش، او را مُجَمِّع (گرد آورنده) لقب داده‌اند. دارالندوه که همان خانۀ قصی بود در کنار مسجدالحرام و سمت غربی آن قرار داشت و درِ آن به سوی کعبه باز می‌شد. محل گردآمدن اشراف قریش در مکه در عصر جاهلیت برای مشورت و تصمیم‌گیری دربارۀ مسائل مختلف بود. اموری چون پیمان خُزاعه و بنی‌هاشم، فراهم شدن زمینۀ حِلف الفضول و تصمیم قریش برای قتل پیامبر اسلام(ص) از تصمیمات مهم دارالندوه بود. 🔷 اعور: [اَع ْ وَ] (ع ص، اِ) شخص/مرد یک چشم. آنکه بینائی یک چشم از دست داده باشد. 🔷 صابی: (بِ) [ع. صابیء] (اِ. ص.) کسی که از دین خود برگشته و به دین دیگری گرویده باشد. 🔷 معشر. [م َ ش َ] (ع اِ) گروه‌ 🔷 برنا جلد: جوان چابک @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
از ابتدای امسال، به همت جناب جواهری (استادیار بنده در دورۀ خلّاق مبنا) گروهی به نام راه‌اندازی شد و سه کتابِ ، ج۳ و جمع‌خوانی‌شان شروع شد. امروز قاف‌مان به صفحه ۳۸۶ رسید؛ نامه‌های سیمین و جلال‌مان، به آشکار شدن خیانت جلال نزدیک می‌شود و رضانام رو به اتمام است. ذره ذره و گام‌به‌گام پیش رفته‌ایم و رسیده‌ایم به اینجای ماجرا. یکی از فعالیتهای جانبی، است. این قسمت‌اش را با شما به اشتراک گذاشتم. @gahnevis @hornou
هر ماه یک بسته با یک یا چند کتاب دریافت می‌کرد. ذوق‌زده می‌شد. نمی‌دانست بسته از سوی چه کسی است. شخصی را سراغ نداشت تا بپرسد «تو برای من کتاب فرستادی؟» تنها بود. همیشه بعد از درج آدرس در سایت و پرداخت وجه کتاب، دچار فراموشی می‌شد. خودش را خیلی دوست داشت. @gahnevis
دیروز با یک دوست قدیمی، یک قرار گپ‌وگعده داشتم‌. اول قرار بود صبح باشد که از طرف من مُیَسَّر نشد؛ بعد قرار شد عصر باشد. شروع‌اش را بر اساس توافق دوطرفه، ۷ عصر مقرر کردیم، اما در مورد پایانش حرفی نزدیم. پیش خودم فکر کردم «دو ساعت که بیشتر طول نمی‌کشه!» رفتن همانا و ۲۳:۲۵ به همسر جان پیام دادنِ «آخر صحبتمونه!» همان؛ همسر جان نه گذاشت و نه برداشت پاسخ داد: «عمرا» در دلم خندیدم. خنده درونی‌ام چنان بلند بود که جناب دوست هم‌ دریافت. شرح ماجرا را گفتم. او هم خندید. دقیقا یکساعت و پانزده دقیقه بعد از «عمرا» گفتن همسر جان، ختم جلسه را اعلام کردیم. نیمه‌شب بود و زود به خانه رسیدم. همسرجان در را که باز کرد یک «دیدی گفتم عمرا» عمیقی در نگاهش دیدم. @gahnevis