eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
188 دنبال‌کننده
385 عکس
69 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز با یک دوست قدیمی، یک قرار گپ‌وگعده داشتم‌. اول قرار بود صبح باشد که از طرف من مُیَسَّر نشد؛ بعد قرار شد عصر باشد. شروع‌اش را بر اساس توافق دوطرفه، ۷ عصر مقرر کردیم، اما در مورد پایانش حرفی نزدیم. پیش خودم فکر کردم «دو ساعت که بیشتر طول نمی‌کشه!» رفتن همانا و ۲۳:۲۵ به همسر جان پیام دادنِ «آخر صحبتمونه!» همان؛ همسر جان نه گذاشت و نه برداشت پاسخ داد: «عمرا» در دلم خندیدم. خنده درونی‌ام چنان بلند بود که جناب دوست هم‌ دریافت. شرح ماجرا را گفتم. او هم خندید. دقیقا یکساعت و پانزده دقیقه بعد از «عمرا» گفتن همسر جان، ختم جلسه را اعلام کردیم. نیمه‌شب بود و زود به خانه رسیدم. همسرجان در را که باز کرد یک «دیدی گفتم عمرا» عمیقی در نگاهش دیدم. @gahnevis
۲۰ مرداد ۱۴۰۲