eitaa logo
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
61 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
4 فایل
 وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاًبَلْ أَحْياءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌ ✨ارتباط با ادمین کانال: @shohada_zene_hastnd ✨کپی باذکرصلوات✨
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد. 🔹️ سردار مدافع حرم حاج مهدی نیساری درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد ، سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت 🔹️ ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌حججی: ◇ بعد از حججی تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. ◇ بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم محسن و شهیدحزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. ◇ به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و محسن را شناسایی کنی؟" ◇ می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، محسن برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. ◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید. ◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. ◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا_اربا شده این بدن قطعه قطعه شده!" ◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: "پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!" ◇ حاج سعیدحرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : #"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!" ◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" ◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم." ◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، محسن نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد. 🔹️ توی دلم متوسل شدم به "حضرت زهرا علیها السلام" گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. ◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم. ◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، محسن را تحویل گرفته اند. 🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم بی بی حضرت زینب علیهاالسلام وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: #"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم." ◇ من را برد پیش محسن که کنار ضریح ایستاده بود. محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: #"از محسن خبر آوردی" ◇ نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ ◇ گفتم: "حاج‌آقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش." ◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بی‌بی که بگو." ◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکه‌های حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام." ◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان." 🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان این هدیه رو ازمن قبول کن
در ۲۳ ماه رمضان🕊️ 🌷شهید محمود عطایی🌷 تاریخ تولد: ۴ / ۱ /۱۳۴۱ تاریخ شهادت: ۲۳ / ۴ / ۱۳۶۱ محل تولد: کرج محل شهادت: شرق بصره محل دفن: چهارصد دستگاه 🌹راوی← محمود چون خود را در قبال خون شهدا و نظام جمهوری اسلامی مسئول می‌دانست🌷خودش را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد🌙و دفترچه اعزام به خدمت گرفت و بعد خوشحال به منزل برگشت💫 و از آن تاریخ گوش به زنگ رادیو و رسانه های دیگر بود📼 که به محض اطلاع به خدمت اعزام شود✨ در همین اثنا به بیماری دچار شد🥀و دکترها گفتند که باید مداوا شود✨ چون زخم هایش تاول زده بود🥀تاریخ اعزام او به تأخیر افتاد از این بابت خیلی نگران بود🍂 بالاخره عید همان سال بعد از بهبودی اعزام شد🕊️ و در عملیات رمضان در ماه رمضان شهید شد🕊️ عملیاتی که بچه‌ها با لب تشنه عاشورایی میشدند🥀 عملیاتی که تمام خاطراتشان از رمضان جبهه، از گرما و تشنگی زیاد آن بود🍂 و گرما بیداد میکرد☀️ محمود در ۲۳ ماه مبارک رمضان🌙در عملیات رمضان، ترکش خمپاره به رُخ او اصابت کرد🥀با وجود اجازه ی فرمانده به او جهت بازگشت به عقب او به کارش ادامه میدهد✨ اما در اثر شدت ترکش💥 جان به جان تسلیم نمود🥀و روح پاکش به ملکوت اعلی پرواز کرد. 🕊️🕋   🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
و شهادت همزمان با تولد و شهادت مولا علی(ع)🕊️ 🌷شهیدغلامحسین(حمید)عارف🌷 تاریخ تولد: ۱ / ۳ / ۱۳۳۶ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۴ / ۱۳۶۱ محل تولد: فارس، داراب محل شهادت: ایستگاه حسینیه 🌹📜قسمتی از وصیت: پروردگارا اگر شهادت را نصیبم کردی🕊️ بدنم تکه تکه شود تا در برابر سرور شهیدان شرمنده نباشم.🥀همرزم← هوا هنوز تاریک بود🌙 که «سعید بهادری» یکی از معاونین تیپ🍂 در حالی که پوشیده از خاک بود آمد، گفتم: توی خاک غلت زدی!🍂 خندید که نه بابا، تایر موتور رفت روی چیزی و پرتاب شدم🍂 ۳۵ روز از شهید عارف خبری نبود🥀خبر دادند پیکری پشت تپه‌ای پیدا شده🥀رفتیم و پیکر را دیدیم، ناله سعید بلند شد و زد توی سر خودش🥀پیکر شهید عارف همان مانعی بود که ۳۵ روز پیش، سد راه موتور سعید شده🏍️و پرتش کرده بود روی زمین🥀سعید در تاریکی نفهمیده بود🥀و پیکر را پشت تپه انداخته بود🥀 پیکری که فقط یک کتف و سر باشد و وزنی سه-چهار کیلویی🥀معلوم است که در آن تاریکی، هیچ‌کس فکر نمیکند پیکر یک آدم باشد🥀 سعید بدجوری احساس گناه می‌کرد و تا چند روز حال طبیعی نداشت🥀شهید عارف در روز تولد امام علی(ع) به دنیا آمد🌷و در ۲۱ رمضان، روز شهادت مولا علی(ع) مورد اصابت گلوله مستقيم تانک قرار گرفت💥 و با بدنی تکه تکه شده🥀به آرزویش رسید. 🕊️🕋 (حمید)_عارف   🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
اطلاعات عملیات لشڪر ۱۱ حضرت امیرالمومنین(ع)🥀 🌷🕊شهید علی بسطامی🕊🌷 تاریخ تولد: ۱ / ۲ / ۱۳۴۲ تاریخ شهادت: ۷ / ۳ / ۱۳۶۷ محل تولد: اَما، ملک‌شاهی،ایلام محل شهادت: مهران 🌹همرزم← علی بسطامی یکی از مسئولان زبده­‌ی واحد اطلاعات- عملیات لشکر 11 امیرالمؤمنین(ع) بود🌙او شب­ها گرسنه می­خوابید🥀و می­‌گفت: “سزاوار نیست، رزمنده‌ه­ا گرسنه بخوابند و من سیر بخوابم🌙او آخرین نفری بود که پتو و کیسه­ خواب تحویل می­گرفت💫 و برای خودش نازکترین پتو را انتخاب می­کرد🥀نصف شب­ها اگر متوجه می­شد که کسی از همرزمانش احساس سردی می­کند پتوی خود را روی او می­کشید🌙همرزم← با یکی از فرماندهان به سمت خاکریزهای مرز راه افتادیم🍂 وقتی به آن­جا رسیدیم، به ما گفت: کنار خاکریز بمانید تا شما را خبر کنم🍂 از ما فاصله گرفتند و به سمت جلو حرکت کردند💫 حدود ده،پانزده دقیقه گذشت و هنوز برنگشته بودند🥀دچار دلشوره شدیم🥀در همین موقع صدای انفجاری به گوش رسید💥 از خاکریز پایین رفتم صدایش زدم؛ اما جوابی نشنیدم🥀همچنان که در حال جست­جو بودم، متوجه شدم، داخل بوته­‌ها🎋و علفزارها افتاده است🎋علت شهادتش انفجار مین والمر بود💥دو ترکش از ترکش­ها به سر🥀و پیشانی‌اش اصابت کرده بود🥀و همان دو ترکش موجب شهادتش شده بود. 🕊️🕋   🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
: سید عباس میر طاووسی🕊🌷  پدر: سید نورالله 🥀   📅: 21 سال        📅 شهادت:9/12/1364            📅 شهادت: منطقه فاو ❣️بسمه تعالی❣️      📜 وصیت نامه عباس میر طاووسی ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرضوص با عرض سلام به پیشگاه حضرت حق وصیت خویش را آغاز می کنم اللهمَّ لا تردنی الی اهلی آرزو دارم و امیدوارم در آخرین لحظات که آماده حمله هستم به آرزوی دیرینه خویش نائل گردم و من هم مانند دیگر شهدا که به لقای دوست شتافتند بشتابم – چندی پیش الهاماتی برایم شده است .امیدوارم هر چه زودتر مهمان دوست حقیقی خود گردم . مادر عزیزم و مهربانم امیدوارم این بنده حقیر را ببخشید و حلالم کنید .پدر عزیزم شما این بنده حقیر را از اینکه فرزند خوبی برای شما باشم و نتوانستم جبران زحمات شما را قدر دانی کنم حلال کنید . برادران و خواهران عزیزم شما این بنده حقیر را حلال کنید و در عزای من صبررا پیشه خود قرار دهید و مانند اهل بیت علیهم السلام الگو و سر مشق برای امت اسلامی باشید پدر و مادرعزیزم اگر مشکلاتی برایتان ایجاد نمی کند بنده حقیر یک سال نماز و بیست روزه قضا دارم اگر میتوانید برایم قضا کنید. از همه کسانی که حقی بر این بنده حقیر دارند و ادا نکرده ام می خواهم مرا حلال کنند و اگر طلبکار هستند از پدرم مطالبه نمایند . دنیا تو کسانی را می توانی فریب دهی که دوست تو هستند و هرگز ما را فریب نتوان دهی چونکه ما درس از حسین عزیزمان گرفته ایم و مرگ سرخ را بر زندگی ننگین ترجیح خواهیم داد آنانکه رفتند کار حسینی کردند و آنانکه مانند باید کار زمینی کنند اگر نه یزیدیند. خداحافظ و السلام   🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
از زندگے شهیدے ڪه ۳۱ سال روزه بود🌙 🌷🕊شهید حاج حمید تقوی فر🕊🌷 تاریخ تولد: ۶ / ۱ / ۱۳۳۸ تاریخ شهادت: ۶ / ۱۰ / ۱۳۹۳ محل تولد: اهواز ، ابودبس محل شهادت: سامرا 🌹همسرش← حاج حمید در زمان جنگ از نیروهای اطلاعات و عملیات بود و با شهید حسن باقری همرزم بودند.🌙پس از اینکه جنگ به پایان رسید در سال 72 حاج حمید در پذیرایی منزلمان در اهواز خوابیده بود🍁که نیروهای نفوذی نارنجکی را به روی پتویی که او خوابیده بود انداختند.💥 آن زمان من و دخترانم در اتاقی بودیم چرا که فصل امتحانات ثلث اول بچه‌ها بود.⚡ناگهان صدای مهیبی در خانه پیچید.💥 شکر خدا با اینکه نارنجک بر روی پتوی حاج حمید افتاده بود و منفجر شده بود💥به او آسیب نرسید چرا که ترکش‌های نارنجک با زاویه از سطح زمین پراکنده شده بودند⚡و بیشترشان به دیوار و سقف اصابت کرده بودند.💥دلیل سوء قصد به جان حاج حمید این بود که او نقشه ترور صدام را طراحی و اجرا کرده بود💫 و در این ترور «عُدی» پسر صدام ۱۳ تیر خورده بود💥صدام برای سر حاج حمید جایزه تعیین کرده بود که به هدفش نرسید⭐...سالها بعد که داعشیان به وجود آمدند⚡حاج حمید باز هم داوطلبانه به جبهه جنگ در سوریه رفت🕊️حاج حمید ۳۱ سال به تمام روزه گرفت.🌙تمامی روزها را در این ۳۱ سال به جز روزهای حرام روزه بود،📿 عاقبت او در نبرد با داعش🥀در سامرا شربت شهادت را نوشید💫 و به دوستان شهیدش پیوست. 🕊️🕋   🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
🖤 انا لله و انا الیه راجعون 🖤 خداحافظ رفیق با معرفت حاج مرتضی آوینی... نادر طالب‌زاده، از بارزترین مصادیق حقیقی آیهٔ «و فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما» بودند... مجاهدی نستوه و خستگی‌ناپذیر، که همیشه به موقع، مرز درگیری و جنس جنگ رو می‌شناخت و کاملا عمل‌گرا، در سنگرِ درگیری، نقش موثر ایفا می‌کرد... هم در جبهه‌های جنگ سخت و هم در کارزار جنگ نرم و رسانه‌ای با شنیدن خبر از دست دادن ایشان عمیقاً اندوهگین و عزادار و دلشکسته شدم، و فقدان ایشان را شکافی جبران‌ناپذیر در عرصهٔ فرهنگ و رسانه می‌دانم. شادی روح تمام مجاهدان نبرد حق علیه باطل فاتحه و صلواتی اهدا کنیم... 🌥الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج🌥
إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. هرگاه عالمی بمیرد رخنه ای جبران ناپذیر در اسلام ایجاد می شود كه تا روز قيامت هيچ چيز آن را فرو نمى ‏پوشد. خدا رحمتت کنه مرد عالمِ انقلابیِ مبارز 🌥الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج🌥
12.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷ماجرای ترور بیولوژیک «نادر طالب زاده» از زبان خودش 🌥الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج🌥
نماز...📿 🌷شهید علی‌اکبر محمد حسینی🌷 تاریخ تولد:۲۲ / ۷ / ۱۳۳۷ تاریخ شهادت: ۱۲ / ۹ / ۱۳۶۰ محل تولد: کرمان محل شهادت: بستان،پل سابله 🌹راوی← از بهشت زهرا برمی‌گشتيم. وسط شهر به ترافيک خورديم.⚡صف طويلی از ماشين ها پشت سرهم ايستاده بودند‌. حرکت به کندی صورت می‌گرفت.🚖 اکبر با نگرانی به ساعتش و به اطراف نگاه می‌کرد.💫پرسيدم: « چيه ؟! چرا نگرانی؟» هنوز پاسخ نداده بود که صدای اذان از گلدسته مسجدی که همان نزديکی ها بود شنيده شد.🌙 با شادمانی گفت: «مثل اينکه مسجد نزديک است. من رفتم نماز بخوانم.»📿در ماشين را باز کرد و بدون توجه به فرياد های من که: «‌اينجا نمی‌توانم توقف کنم»🗣️، به سوی مسجد دويد🕊️چنان با شتاب رفت که گمان کردم اگر به نماز جماعت نرسد ، دنيا را از او خواهند گرفت🥀همرزم← ساعت ۴ صبح عملیات آغاز شد.💥اکبر آرپی جی را برداشت و مرا به عنوان کمک همراهش برد.💫پشت سرهم آرپی جی زد. من خرج می‌بستم و او می‌زد.💥 از ساعت ۴ صبح تا بعد از ظهر روز بعد موشک آرپی جی شلیک کرد.💥 انگار که پشت تیربار نشسته باشد. همین طور موشک آرپی جی را روانه‌ی تانک‌ها و سنگرهای بعثی‌ها می‌کرد.💥 بعد از ظهر گوش‌هایم از کار افتاد دیگر نمی‌شنیدم.🥀به اکبر نگاه کردم.از هر دو گوشش خون می‌آمد.🥀بعد از عملیات با هم به بیمارستان رفتیم. دکتر ما را معاینه کرد. پرده‌ی گوش اکبر پاره شده بود...🥀مدتی بعد او بر اثر اصابت تیر به ملکوت اعلی پرواز کرد. 🕊️🕋