eitaa logo
گله‌دار ۳۱۳
330 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
254 ویدیو
3 فایل
شناسه ارتباطی : @galehdar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
👨‍⚕ روز پزشک و یادی از پزشک قدیمی و مشهور منطقه‌ی ▪️ از دهه‌ی چهل شمسی به بعد، منطقه‌ی گله‌دار به تدریج از حالت رکود همیشگی خارج می‌شد. تا قبل از این دهه، زندگی مردم شبیه یکصد سال قبل از خودش بود و آن یکصد سال شبیه قبل از خودش بود و قس علیهذا... ▫️ بیش از ۹۸ درصد مردم بیسواد بودند؛ بیداد می‌کرد. آنهایی که توان کار داشتند، برای به دست آوردن لقمه‌ی نانی راهی کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس می‌شدند. همیشه بدهکار اشخاص ربا گیر بودند. راه‌های ارتباطی و اوضاع و خیلی خراب بود. هر کس مریض می‌شد، اگر مرضش خیلی سخت بود و کس و کاری داشت، او را به می‌بردند وگرنه می‌مُرد. ▪️ در چنین حال و هوایی، فردی به نام «احمد گرگینی» از اهالی ، معروف به «دکتر گرگین» که قبلاً بهورز در بهداری ژاندارمری لامرد بود و از بستگان دکتر زاهدی پزشک آن بهداری بود، چون ستاره‌ای در شب تیره‌ی منطقه درخشید. گرگین بر اثر استعداد و نبوغی که داشت، توانسته بود خیلی چیزها از دکتر زاهدی بیاموزد. بعد از رفتن دکتر زاهدی از منطقه، او از کار رسمی‌اش دست کشید و خود را بازنشسته کرد. آنگاه به طور آزاد رسماً شروع به کرد. کارش بالا گرفت، خیلی هم بالا گرفت. مریض‌ها را مداوا می‌کرد و به امراض ساری و جاری در منطقه شناخت پیدا کرده بود. طبابتش هم معجزه می‌کرد. به تدریج از شهرت زیادی برخوردار شد. روزانه مبالغ هنگفتی به جیبش سرازیر می‌شد. در لامرد شخص دیگری هم مثل او طبابت می‌کرد اما گرگین در نظر مردم چیز دیگری بود. ▫️ در سال ۱۳۴۸ شمسی از لامرد به گله‌دار آمد. با استقبال عمومی رو به رو شد. روزانه ده‌ها مریض را می‌دید. دکتر گرگین از احترام فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. تنها شخصیت‌های نامور منطقه بودند که می‌توانستند با او صحبت کنند و او را به منزل خودشان دعوت کنند. او هم فقط دعوت چنین اشخاصی را می‌پذیرفت. ژست و اطوارش همچون پزشکان متخصص بود. ▪️ در دوران طبابتش جان کسی را نگرفت، بلکه جان خیلی‌ها را از نجات داد. خردمندانه مداوا می‌کرد، دل و جرأت عجیبی داشت؛ کارهای شگفت‌انگیزی انجام می‌داد. انگشت نجاری قطع شده بود، پیوند زد؛ خوب هم گرفت و بهتر شد. چه بگویم؟! دکتر گرگین در منطقه، ارسطو و لقمان زمانه بود. مشتری‌های زیادی داشت. مردان عقیم و زنان نازا هم از او معجزه داشتند. پیرمردها و پیرزن‌ها او را معجزه‌گر می‌دانستند. ▫️ او از رقیبش که در جای پایی باز کرده بود پیشی گرفت. حتی مشتری‌های او هم به دکتر گرگین مراجعه می‌کردند. هیچکس از نظر درآمد، همتای دکتر گرگین نبود. به جرأت می‌توان گفت درآمد پزشکان متخصص در و دیگر شهرهای بزرگ به پای درآمد دکتر گرگین نمی‌رسید. ▪️ ده‌ها نفر به خاطر او نان می‌خوردند. آدم دست و دل بازی بود. به هم کمک می‌کرد. همه ساله در روز به مجلس روضه که منسوب به «حضرت عباس علیه‌السّلام» است کمک می‌کرد. در مجالس دینی، عروسی و عزا شرکت نمی‌کرد مگر به ندرت؛ اما در روز در حسینیه و در مجلس عزاداری حضور پیدا می‌کرد. ▫️ به مدت بیست سال در و طبابت کرد. هر چند از سال ۱۳۵۵ به بعد، عده‌ای مانع کارش می‌شدند و مرتباً از او به اداره‌ی بهداشت شهرستان شکایت می‌کردند ولی کار و درآمد هنگفتش هنوز پابرجا بود. ▪️ کسان زیادی به خاطر دستیاری و شاگردی او به نان و رسیدند. اینها هر یک خود نیمچه پزشکی شدند و با تزریق آمپول‌های مسکن و دادن بعضی قرص و شربت‌آلات می‌رفت که خود دکتر گرگین دیگری بشوند. چون سطح معلومات مردم بالا رفته بود و از منطقه دانشجویانی که در رشته‌ی فارغ‌التحصیل شده بودند، مشغول خدمت‌رسانی شده بودند، آب گرگین و دستیارانش از آسیاب افتاد و کار گرگین به خانه‌نشینی کشیده شد تا آنکه در سال ۱۳۸۱ شمسی چراغ عمرش به خاموشی گرایید و به دیار خاموشان پیوست. ▫️ شما خواننده‌ی عزیز حتماً دکتر گرگین را از ملاکان و ثروتمندان بزرگ به شمار می‌آورید؛ اما باور کنید تنها ثروت دکتر گرگین، میراث به جای مانده‌ی رفتگانش بود. از دسترنج خودش هیچ برایش باقی نماند و سرانجام کارش به جایی رسید که دیگر توان طبابت نداشت یا نمی‌گذاشتند که طبابت کند. کسی که روزی از نظر درآمد هنگفت در فارس و شاید در ایران حرف اول را می‌زد، کارش به جایی رسید که محتاج دیگران شد؛ در حالیکه رقیبش در لامرد صاحب نان و خان و مان و مال فراوان شد. نمی‌دانم تقدیر گرگین چنان بود و رقیبش چنین، یا آنکه گرگین در خردمند و عاقبت‌بین نبود و آن آقا در اقتصاد خردمند و عاقبت‌بین بود؛ شاید آن و شاید این... 🔺 منبع: کتاب «گل بی منت باران»؛ نوشته‌ی «سید عباس واعظی»، ص ۹۴-۹۰. 📡 گـله‌دار فـردا | واحد تاریخ https://eitaa.com/galehdar_farda
نگاهی به دریای ارادت مردم به شهید جمهورشان از نگاه یک شهروند گله‌داری در تهران ▫️ از هنگام مخابره‌ی خبر مفقود شدن بالگرد رئیس‌جمهور، در پایتخت پیگیر اخبار آن بودیم. ساعت به ده شب می‌رسید و حدود هشت ساعت از مفقودی رئیس‌جمهور و همراهانش می‌گذشت و مردم در میدان ولی‌عصر (عج) اجتماع کرده و برای سلامت رئیس‌جمهورشان دست دعا به آسمان بلند کرده بودند. از همان شب میزان محبوبیت رئیس‌جمهور در پایتخت بر خلاف تبلیغ رسانه‌ها مشهود بود. مردم از ته دل سلامت این مرد بزرگ و همراهان را از خداوند می‌خواستند. 🔹 آن شب با همه‌ی سختی‌ها گذشت و فردا صبح با اعلام خبر شهادت رئیس‌جمهور و همراهان و طنین قرآن کریم در سطح شهر روزی خاص در تاریخ آغاز شد. کم‌کم مردم لباس‌های مشکی به تن کردند و شهر عزادار شد. 🔸 عصر همان روز در اجتماع عزاداران در میدان حضرت ولی‌عصر (عج) شرکت کردم. خیل چند هزار نفری جمعیت با نوای حسین (علیه‌السلام) فراموش شدنی نیست. هنوز خبر شهادت رئیس‌جمهور باورنکردنی بود. سخت بود عروج آسمانی او را باور کنیم. روضه‌ی گودال قتلگاه آغاز شد. فغان و ناله‌ی مردم به آسمان می‌رسید. حال و هوای حرم امام رضا (علیه‌السّلام) نیز بر آن‌جا حاکم بود. روز میلاد امام رضا بود و خادم‌الرّضا به دیدار مولای خود شتافته بود. لباس خادمی حضرت رضا (علیه‌السّلام) بر تن دستندرکاران و برپایی چندین چایخانه‌ی حضرتی حال و هوای حرم را تداعی می‌کرد. همگی دل خود را به‌سمت مشهد مقدس روانه داشته و چون شهید جمهورشان سعادت و شهادت را از امام طلب می‌کردند. 🔹 فرداشب به مصلی تهران برای آیین وداع با پیکرهای شهدا رفتیم. خیل جمعیت خارج از تصور بود. عده‌ای از عصر منتظر ورود رئیس‌جمهور شهید بوده و نماز مغرب و عشا را همان‌جا اقامه کرده بودند. مراسم با قرائت قرآن کریم آغاز شد و سپس خیل جمعیت اجازه‌ی اجرای موسیقی را نداده و مداحی و ذکر ارباب بی‌کفن را طلب کردند. پویانفر به بالای جایگاه رفت. گویی از زبان تک‌تک چند ده هزار نفر حاضرین مصلی می‌خواند: «ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم …». کم‌کم محیط داشت برای آمدن پیکر شهدای آماده می‌شد. «به سوی گودال از خیمه دویدم من…». ذکر حسین حسین بالا گرفت. مردم بی‌قرار و منتظر بودند. پیکرها بر دستان خادمان وارد شدند. حاج محمود پشت تریبون می‌گفت ایران حرم است و میر حرم نیامده. طنین «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» بلند شد. مصلی کربلا شد. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. دل‌ها کربلایی شده بود که حاج منصور ارضی ما را به یاد سوختن زهرا (س) و ارباً ارباً شدن علی اکبر (علیه‌السّلام) و یافتن بدن‌ها توسط دهاتی‌ها انداخت. فریادها و ناله‌ها به آسمان می‌رسید. شهید جمهور ما همه‌ی این‌ها را در خود داشت. شب به نیمه رسیده بود و پس از وداع با پیکرها، مصلی را ترک کردیم. 🔸 صبح چهارشنبه مردم به عشق ولایت به مرکز تهران آمدند. شعار «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» و «ای پسر فاطمه تسلیت تسلیت» آسمان را پر کرده بود. چندین برابر اجتماعات قبلی خیل جمعیت زیاد شده بود و به‌همین دلیل توفیق نماز بر پیکر این شهدای پاک به امامت ولی امرمان میسر نگردید. سرتاسر میدان انقلاب تا آزادی جمعیت بود. فقط عشق بود که می‌توانست این جمعیت را میدان بکشاند. سالمندانی که با عشق و همراه با مشقت حضور یافته‌اند و خردسالانی که دوش پدران خود هستند. چه کسی می‌گفت مردم به ارزش‌های نظام یا این رئیس‌جمهور باور ندارند؟ باید بودند و این عشق و علاقه را می‌دیدند. رئیسی عزیز برای خدا جهاد کرد و خدا عاشق او شد. این مردم عاشق خدا و عاشق شهادت بودند. همگی با عشق آمدند و پیکرش را همراهی کردند. 🔹 در پایان این مراسم‌ها می‌دیدم که اکثر مردم به جنوب شهر بازمی‌گردند. مردم باصفای جنوب شهر که از امکانات کمتری برخورداند اما دلی بزرگ و شیدای شهادت دارند. طلب شهادت از خداوند دعایی بود که در هر قدم می‌شنیدی. 🔸 این مردم منتظر رجعت‌اند. منتظرند شهید جمهورشان دیگر بار دست در دست صاحب اصلی ایران بازگردد. این وعده‌ی خداست و مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً؟ اللهم عجل لولیک الفرج • اسداله برومند چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ 📡 رسانه‌ی فرهنگی اجتماعی گله‌دار فردا https://eitaa.com/galehdar_farda