آستیـن خالـے ات
نشـان از مردانگــے ست...
✌️✌️🍂✌️✌️
با ایـن دو دسـت سالمـ
هنوز نتـوانسته ام
یـک 🤲ـقنوت این
چنینے بخوانم ...
😔😔😔
#شهید_حسین_خرازی
#رفیق_شهید
#ربیع_الاول
شهدا شرمنده ایم
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🌼🦋
.
.
.
باران شدیدی در تهران باریده بود🌧️. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!
راوی: جمعی از دوستان شهید👥
*تولدت مبارک رفیق*🥳💗
#شهید_ابراهیم_هادی💜✨
#رفیق_شهید🫂
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
به جوانان توصیه میکنم که نماز خود را اول وقت بخوانید...🍃
شهید احمد مشلب غریب طوس🥀🖤
#رفیق_شهید
#شهیدانه
#احمد_محمد_مشلب
🌹شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم.
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🥀‹ راویهمرزمِشھیدبابڪنوریهریس؛ ›
💔تو سوریه با بابک آشنا شدم.
اوایل فقط با هم سلامعلیک داشتیم، ولی به مرور با هم رفیق شدیم.
بابک یه انگشتر عقیق داشت، خیلی خوشگل بود.
یه روز نشسته بودم کنارش، گفتم: :بابک انگشترت خیلی خوشگله"
بابک همون لحظه انگشترو درآورد و گرفت سمت من گفت:
"داداش این برای شماست"
من گفتم: "بابک نه من نمیخوام. این انگشتر توعه."
گفت: "داداش این انگشتر دیگه به درد من نمیخوره، من دیگه نیازی به این انگشتر ندارم!"
❤️🔥بله بزرگواران،
شهدا از دلبستگی و وابستگیهای دنیایی خودشونو رها کردند!
#امام_زمان عج
#رفیق_شهید
🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹 امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم.
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
💔خدایا من را لایق لقاے شهادت قرار ده!
خدایا! کمکمان کن که در صحنه عمل، پایمان نلغزد و استوار بر ایمان و عقیده خود بمانیم.
خدایا! من را از شر وسوسههاے شیطانے برهان.
خدایا ! آرزویم شهادت در راه تو بوده و هست. آن را براے من و دیگر دوستانم در این راه مقدر بگردان.
خدایا! زمانے که ما را آمرزیدهاے از این دنیا ببر، و آن زمانے که گناهان ما را بخشیدهاے، پاک گردانیدهاے، ما را لایق این لقاے خودت و شهادت در راه خود، قرار ده...
از خدا خواستم که در سومار شهادت را نصیبم کند که نشد و از خدا خواستم که در شمال غرب نصیبم گرداند که باز مرا لایق این فیض عظیم ندانست. ای خدا! تو را به پهلوے شکسته حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) قسم، که این سرے دیگر قسمت ما بگردان شهادت در راه خودت را... انشالله!
✍🏻فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم موسی کاظمی
#رفیق_شهید
#وصیت_شهید
🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹 امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم.
@galeriyasrazeghi
💔شب قدر در جبهه ...
🥀بسياري از شهدا، با زبان روزه شهيد شدند.
برخي از رزمندگان ، سهميه ناهارشان را مي گرفتند، اما آن را به هم رزم هايشان ميدادند و خودشان روزه مي گرفتند.
اولين بار كه در جبهه رفتم، نزديك شب قدر بود. شب قدر كه رسيد ، به اتفاق چندين تن از هم رزم هايم ، به محل برگزاري مراسم احيا رفتم.
از مجموع 350 نفر افراد گردان ، فقط بيست نفر آمده بودند. تعجب كردم...!
شب دوم هم همين طور بود . برايم سؤال شده بود كه چرا بچه ها براي احيا نيامدند، نكند خبر نداشته باشند...؟!
از محل برگزاري احيا بيرون رفتم . پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت .
به سمت صحرا حركت كردم ، وقتي نزديك شيارها رسيدم، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته و قرآن را روي سرش گرفته و زمزمه ميكند . چون صداي مراسم احيا از بلندگو پخش ميشد، بچه ها صدا را مي شنيدند و در تنهايي و تاريكي حفره ها ، با خداي خود راز و نياز ميكردند.
بعدها متوجه شدم آن بيست نفر هم كه براي مراسم عزاداري و احيا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.
اين اتفاق يك بار ديگر هم افتاد...
بين دزفول و انديمشك، منطقه اي بود كه درخت هاي پرتقال و اكاليپتوس زيادي داشت، ما اسمش را گذاشته بوديم جنگل . نيروهاي بعثي بعد از آنكه پادگان را بمباران كرده بودند. نيروهايشان را در آن جنگل استتار كرده بودند.
آنجا ديگر تپه نداشت، اما بچه ها خودشان حفره هايي كنده بودند و داخل آن مي رفتند و در تنهايي عجيبي با خدا راز و نياز ميكردند.
✍🏻 خاطرات شهيد رضا صادقي يونسي
#رفیق_شهید
@galeriyasrazeghi
💔شیعه به دنیا آمدم. در مکتب «حسین» درس عزت و آزادگی را آموختم؛ بخاطر عشق «حسین» ترک وطن کردم و آوارگی را به جان خریدم؛ و امروز به لطف این عشق، سعادت «مدافع حرم» شدن نصیبم گشت و شاید؛ توفیق «شهادت»...
🍂فرمانده تیپ دوم فاطمیون؛ شهید مدافع حرم حسین فدایی (ذوالفقار)
#رفیق_شهید
🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹 امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم.
@galeriyasrazeghi