eitaa logo
🇮🇷 گـام دوم انقـلاب اسلامی
105 دنبال‌کننده
765 عکس
1.8هزار ویدیو
50 فایل
☘️گام دوم انقلاب، حرکتی معنوی به سوی دولت اسلامی،جامعه اسلامی وتمدن اسلامی ،زمینه ساز ظهور☘️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار قاآنی خطاب به مقامات رژیم صهیونیستی :چرا نمی‌گویید آن دوپهپاد از کجا آمده بودند و برای چه آمده بودند؟؟ چرا به مردم خودتان دروغ گفتید که رزمایش داشتید (و41هواپیما و پهپاد را برای شناسایی این دوپهپاد تاصبح به پرواز در آوردید و گفتید این رزمایش است) @dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 پایین کشیدن پرچم رژیم صهیونیستی توسط دو کودک فلسطینی در شهر یافا در سرزمین‎های اشغالی
content_25713_[Leader.ir] (1).pdf
228.5K
👆👆👆👆 📋متن سخنرانی مقام معظم رهبری امام خامنه ای به مناسبت روز قدس @gam2enghelabeslami
. تا خبری نشده، فرار کنید. نمانید اینجا.» فهمیدم جنگ دارد شروع می‌شود. می‌گفتند عراقی‌ها همه جا را بمباران می‌کنند. خمپاره به شهر می‌خورد و مردمِ زخمی‌ را به قرنطینه می‌برند. قرنطینه جای بیماران و زخمی‌ها بود هرچه اصرار کردم استراحت کنند و بعد بروند، قبول نکردند. با تعجب می‌پرسیدند: «چرا شماها فرار نمی‌کنید؟! آن‌ها خیلی نزدیک‌اند.» خندیدم و گفتم: «فرار کنم؟! کجا؟ خانۀ من اینجاست.» یکی از مردهای ده، با ناراحتی سر رسید و پرسید: «فراری‌ها بودند؟» با تعجب پرسیدم: «منظورت چیست؟» گفت: «ببین چطور فرار می‌کنند؟ این‌ها چرا باید بروند؟» با ناراحتی گفتم: «بس کن. تو که به جای ان مرد نبودی. بیچاره با بچه‌هایش و زنش چه ‌کار کند؟» بمب‌اندازی‌ها انگار تمامی نداشت. وقتی خبر حمله جدی‌تر شد، مردم گورسفید دور هم جمع شدند. مردها ناراحت بودند و می‌گفتند غیرت ما قبول نمی‌کند که دشمن خاک ما را بگیرد و ما اینجا راحت بنشینیم. می‌خواهیم برویم بجنگیم. پسردایی‌ام عباس رو به بقیه گفت: «ننگ است برای ما که اینجا بنشینیم و ببینیم اجنبی به خاک و ناموس و شرف ما حمله کرده باشد. باید برویم و جلو‌شان را بگیریم مادرم دنبالم فرستاد که فرنگیس، اگر آب دستت است بگذار زمین و بیا. فهمیدم کار مهمی ‌دارد. با عجله روسری‌ام را سر کردم و با شوهرم به آوه‌زین رفتیم. به خانه که رسیدیم، دیدم مادرم ناراحت نشسته و دستش را به زانو گرفته. پدرم هم به پشتی تکیه داده بود. رحیم و ابراهیم با مادرم حرف می‌زدند. مادرم تا مرا دید، گفت: «فرنگیس، برس به دادم. پسرها می‌خواهند خودشان بروند جلوی صدام را بگیرند.» ادامه دارد... 🥷🏿فرنگیس خاطرات فرنگیس حیدرپور 9️⃣1️⃣ بقلم: مهناز فتاحی ✅تهیه وتنظیم:زینتی اردشیر دستش را گرفتم و گفتم: «نگران نباش، بگذار ببینم چه خبر است.» رحیم و ابراهیم گفتند صدام دارد خاک ما را می‌گیرد. نیروهای ارتش نتوانسته‌اند دوام بیاورند و ما باید برویم کمک. به مادرم گفتم: «خب، ابراهیم و رحیم حق دارند. چه ‌کار کنیم؟ بنشینیم تا بیایند توی خانه‌هامان؟ بیایند یکی‌یکی نابودمان کنند؟» مادرم که دید من هم پشتیبان آن دو تا هستم، گفت: «حداقل یکی‌شان برود. به من رحم کنید! رحیم و ابراهیم آن‌قدر ناراحت و خشمگین بودند که احدی نمی‌توانست جلوشان را بگیرد. با خودم گفتم: «خدایا، چه شده؟ این چه بلایی است که دارد سرمان می‌آید؟» همۀ مردم گیج شده بودند. مادرم با تعجب نگاهم کرد و پرسید: «اگر بلایی سرشان بیاید، چی؟!» بلند شدم و گفتم: «خدا بزرگ است، دالگه. به خدا من هم حاضرم بروم.» پدرم بلند شد و رو به رحیم و ابراهیم گفت: «چیزی یادتان نرود. من می‌روم ببینم بقیه دارند چه ‌کار می‌کنند.» همین حرفش به همۀ بحث‌ها و حرف‌ها خاتمه داد. آن شب توی روستا غوغا بود. همه دلهره داشتیم. هر شب همان موقع، ده آرام و ساکت بود. همان وقت‌ها، من مشغول نگاه کردن به ستاره‌ها یا ظرف شستن بودم و مردها هم توی خانه‌ها با هم بازی‌های شبانه می‌کردند. اما آن شب، ده پر بود از سروصدا. مردها که هشت نفر می‌شدند: رحیم و ابراهیم برادرهایم، پسردایی‌ام عباس حیدرپور، پسرخاله‌هایم علی شاه و پاشا بهرامی، پسرخالۀ دیگرم شاه‌حسین جوان‌میری و پسردایی‌هایم مراد و اردشیر گله‌داری، تفنگ‌هاشان را دست گرفته بودند. از صورت و چشم‌هاشان خشم می‌بارید. توی کردها رسم بود هر خانواده‌ای برای خودش تفنگی داشته باشد. هر کس تفنگی داشت، آورد. هر کس هم نداشت، ‌رفت از سپاه تفنگ بگیرد. هشت نفر از فامیل آمادۀ رفتن بودند. از کسی دستور نگرفته بودند، اما آن‌قدر گلوله و تفنگ همراه داشتند که انگار از پادگان برگشته اند عباس پسردایی‌ام رو به دایی‌ام محمدخان گفت: «ما می‌رویم. اگر احتیاج بود، شما هم بیایید.» دایی‌ام گفت: «روله، خدا پشت و پناهتان.» عباس توی همان تاریکی رو به مردم کرد و گفت: «مگر مادرم مرا شل پیچیده باشد (یعنی مگر غیرت نداشته باشیم و بی‌عرضه باشیم) که دشمن این‌قدر راحت خاک و ناموس و آبروی ما را زیر پا بگذارد. ما می‌رویم تا بجنگیم. آی مردم، اگر برنگشتیم، حلالمان کنید.»وقتی مردی این حرف را می‌زد، یعنی اینکه تا آخرین نفس می‌جنگد. یا می‌میرد، یا آبرویش را حفظ می‌کند. ابراهیم و رحیم هم مدام به مردم سفارش می‌کردند و می‌گفتند: «مواظب ده باشید. بروید از نیروهای سپاه تفنگ بگیرید. دشمن از چند جهت دارد حمله می‌کند. شب راحت نخوابید.» دو برادرم، شال کمرشان را محکم کردند. پسردایی‌ام عباس، دست گردن دایی‌ام انداخته بود. هشت نفر از مردها‌مان داشتند می‌رفتند. انگار قلبم را فشار می‌دادند. این چه بلایی بود داشت سرمان می‌آمد؟ همه نگران و ناراحت بودیم. به خاطر اینکه مادرم ناراحتی نکند، سعی کردم خودم را بی‌خیال نشان دهم. ولی طاقت نمی‌آوردم و مدام می‌رفتم بیخ گوش ابراهیم و رحیم می‌گفتم: «تو را به خدا مواظب خودتان باشید.» رحیم گفت: «تو هم مواظب باوگ و دالگه‌مان (پدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «دلت کجاست؟» 🌸 ضربه‌ای به دل ما بخوره، اولین کلمه‌ای که ازش بیرون میاد چیه؟ بسیار زیباست @gam2enghelabeslami
4_479221683404669637.mp3
2.83M
🌺آی شهدا دلای ما تنگه براتون... 🎙مجتبی رمضانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ «شرط قبولی عبادات» 🔵 روایت عجیب پیرغلام امام حسین در عالَم رویا 🌺 هرکاری می‌کنیم باید برای فرج امام زمان دعا کنیم... 🌿اهمیت و چرایی دعا برای ظهور
هدایت شده از سراج اندیشه
🌷شهید مهدی باکری (30 فروردین 1333 میاندوآب - 25 اسفند 1363 عملیات بدر) 🔸پس از اخذ دیپلم به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود و برادرش حمید را نیز به همراه خود به شهر تبریز آورد.بعد از چند ماه زندگی در تبریز، در جو سیاسی ضد رژیم وارد شد و با برادران مسلمان، فعالیت مداوم، موثر و شجاعانه خودش را علیه رژیم آغاز کرد. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت. پس از شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه‌ها شد. در عملیات فتح المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف حضور داشت، که در همان عملیات از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و در عملیات‌هایی چون عملیات بیت‌المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ تا ۴ و عملیات خیبر در سمت‌های مختلف فرماندهی شرکت کرد. در مجموعه عملیات‌های والفجر با عنوان فرمانده لشکر عاشورا فعالیت می‌کرد. ▪️سرانجام این فرمانده دلاور در عملیات بدر، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آب های هورالعظیم انتقال می دادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست. 🌸شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🌐 www.serajnet.org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از انتظار ، دیده ے یعقوب شد سفید هیچ آفریده چشم بہ راه ڪسی مباد ▪️اللهم عجل لولیک الفرج
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😡 چگونه بچه‌ها از پدر و مادر بیزار می‌شوند؟ 👈🏻 اثرات نامطلوب حسابرسی لحظه‌ای والدین بر روی کودکان‌
مولا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) اِنتَظِروا الفَرَجَ وَلا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله همواره در انتظار (فرج و ظهور صاحب‌الزمان علیه‌السلام) باشید و یأس و ناامیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید. 📙بحار، ج ١٥، ص ١٢٣ @gam2enghelabeslami
🔴حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی امروز (یکشنبه) در دیدار آقای بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه و هیئت همراه، مقاومت و ایستادگی ملت و نظام سوریه و پیروزی در یک جنگ بین‌المللی را زمینه‌ساز افزایش اعتبار و سرافرازی سوریه دانستند و تأکید کردند: با توجه به روحیه و نشاط و اراده بالا در شخص رئیس‌جمهور و دولت ایران برای گسترش همکاری‌ها با سوریه، باید تلاش کرد روابط دو کشور بیش از گذشته ارتقاء یابد 🔹️ رهبر انقلاب با اشاره به موفقیت‌های بزرگ سوریه در میادین سیاسی و نظامی گفتند: سوریه امروز، سوریه قبل از جنگ نیست، اگرچه آن زمان خرابی‌ها نبود اما احترام و اعتبار سوریه اکنون بسیار بیشتر از گذشته است و همه به این کشور به‌عنوان یک قدرت نگاه می‌کنند 🔹️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه امروز رئیس‌جمهور و ملت سوریه نزد ملتهای منطقه سرافراز هستند، افزودند: برخی از سران کشورهای همسایه ما و شما، با سران رژیم صهیونیستی نشست و برخاست دارند و با یکدیگر قهوه می‌نوشند اما مردم همین کشورها در روز قدس خیابانها را از جمعیت و شعار ضد صهیونیستی پر می‌کنند و این واقعیت امروز منطقه است 🔹️ ایشان عوامل متعددی را در مقاومت و پیروزی سوریه در جنگ بین‌المللی تأثیرگذار دانستند و خطاب به آقای اسد خاطرنشان کردند: یکی از مهمترین این عوامل، روحیه بالای شخص جنابعالی است و ان‌شاءالله با همین روحیه بتوانید ویرانی‌های جنگ را نیز بازسازی کنید زیرا کارهای بزرگی پیش روی شما قرار دارد. رهبر انقلاب همچنین با گرامی‌داشت یاد و خاطره شهید سردار سلیمانی، گفتند: آن شهید بزرگوار تعصّب خاصی به سوریه داشت و به معنی واقعی کلمه فداکاری می‌کرد و رفتار او در سوریه با رفتارش در دفاع مقدس هشت ساله ایران تفاوتی نداشت 🔹️ ایشان افزودند: شهید سلیمانی و دیگر برجستگان سپاه از جمله شهید همدانی، واقعاً با جان و دل تلاش می‌کردند و به موضوع سوریه همچون یک وظیفه و واجب مقدس می‌نگریستند 🔹️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تأکید کردند: این پیوند و ارتباط برای هر دو کشور حیاتی است و نباید بگذاریم ضعیف شود بلکه باید آن را هر چه ممکن است تقویت کنیم 🔹️ ایشان با اشاره به اظهار دوستی و محبت برخی کشورهایی که در سالهای گذشته در جبهه مقابل سوریه قرار داشتند، افزودند: باید از تجربه‌های گذشته، خط آینده را روشن کرد 🔹️ رهبر انقلاب، روحیه و نشاط رئیس‌جمهور سوریه را زمینه‌ساز انجام کارهای بزرگ برشمردند و گفتند: شخص رئیس‌جمهور و دولت جمهوری اسلامی ایران نیز واقعاً با نشاط و دارای روحیه و اراده بالایی هستند و به موضوع سوریه اهتمام و انگیزه جدی دارند که باید از این فرصت برای ارتقاء بیش از پیش روابط دو کشور استفاده کرد 🔹️ در این دیدار که حجت‌الاسلام رئیسی رئیس‌جمهور نیز حضور داشت، آقای بشار اسد با تشکر از مواضع و حمایت‌های ملت و دولت ایران و همچنین با گرامی‌داشت یاد شهید سلیمانی، گفت: ایستادگی و مواضع پایدار ایران در ۴ دهه گذشته در مسائل منطقه و بویژه موضوع فلسطین، به همه مردم منطقه نشان داد که راه ایران، راه درست و اصولی است 🔹️ رئیس‌جمهور سوریه خاطرنشان کرد: خرابی‌های جنگ را می‌توان بازسازی کرد اما اگر مبانی و اصول از بین بروند، قابل بازسازی نیستند و ایستادگی ملت ایران بر مبانی و اصول امام خمینی(ره) که با همت جنابعالی نیز ادامه یافت، زمینه‌ساز پیروزی‌های بزرگ ملت ایران و مردم منطقه بویژه مردم فلسطین شد 🔹️ آقای بشار اسد افزود: برخی تصور می‌کنند حمایت ایران از جبهه مقاومت، حمایت تسلیحاتی است در حالی‌که مهمترین حمایت و کمک جمهوری اسلامی، دمیدن روحیه مقاومت و استمرار آن است 🔹️ رئیس‌جمهور سوریه در پایان تأکید کرد: آنچه باعث شد رژیم صهیونیستی نتواند بر منطقه حاکم شود، روابط راهبردی ایران و سوریه است که باید با قدرت ادامه یابد. @gam2enghelabeslami
. تا خبری نشده، فرار کنید. نمانید اینجا.» فهمیدم جنگ دارد شروع می‌شود. می‌گفتند عراقی‌ها همه جا را بمباران می‌کنند. خمپاره به شهر می‌خورد و مردمِ زخمی‌ را به قرنطینه می‌برند. قرنطینه جای بیماران و زخمی‌ها بود هرچه اصرار کردم استراحت کنند و بعد بروند، قبول نکردند. با تعجب می‌پرسیدند: «چرا شماها فرار نمی‌کنید؟! آن‌ها خیلی نزدیک‌اند.» خندیدم و گفتم: «فرار کنم؟! کجا؟ خانۀ من اینجاست.» یکی از مردهای ده، با ناراحتی سر رسید و پرسید: «فراری‌ها بودند؟» با تعجب پرسیدم: «منظورت چیست؟» گفت: «ببین چطور فرار می‌کنند؟ این‌ها چرا باید بروند؟» با ناراحتی گفتم: «بس کن. تو که به جای ان مرد نبودی. بیچاره با بچه‌هایش و زنش چه ‌کار کند؟» بمب‌اندازی‌ها انگار تمامی نداشت. وقتی خبر حمله جدی‌تر شد، مردم گورسفید دور هم جمع شدند. مردها ناراحت بودند و می‌گفتند غیرت ما قبول نمی‌کند که دشمن خاک ما را بگیرد و ما اینجا راحت بنشینیم. می‌خواهیم برویم بجنگیم. پسردایی‌ام عباس رو به بقیه گفت: «ننگ است برای ما که اینجا بنشینیم و ببینیم اجنبی به خاک و ناموس و شرف ما حمله کرده باشد. باید برویم و جلو‌شان را بگیریم مادرم دنبالم فرستاد که فرنگیس، اگر آب دستت است بگذار زمین و بیا. فهمیدم کار مهمی ‌دارد. با عجله روسری‌ام را سر کردم و با شوهرم به آوه‌زین رفتیم. به خانه که رسیدیم، دیدم مادرم ناراحت نشسته و دستش را به زانو گرفته. پدرم هم به پشتی تکیه داده بود. رحیم و ابراهیم با مادرم حرف می‌زدند. مادرم تا مرا دید، گفت: «فرنگیس، برس به دادم. پسرها می‌خواهند خودشان بروند جلوی صدام را بگیرند.» ادامه دارد... 🥷🏿فرنگیس خاطرات فرنگیس حیدرپور 9️⃣1️⃣ بقلم: مهناز فتاحی ✅تهیه وتنظیم:زینتی اردشیر دستش را گرفتم و گفتم: «نگران نباش، بگذار ببینم چه خبر است.» رحیم و ابراهیم گفتند صدام دارد خاک ما را می‌گیرد. نیروهای ارتش نتوانسته‌اند دوام بیاورند و ما باید برویم کمک. به مادرم گفتم: «خب، ابراهیم و رحیم حق دارند. چه ‌کار کنیم؟ بنشینیم تا بیایند توی خانه‌هامان؟ بیایند یکی‌یکی نابودمان کنند؟» مادرم که دید من هم پشتیبان آن دو تا هستم، گفت: «حداقل یکی‌شان برود. به من رحم کنید! رحیم و ابراهیم آن‌قدر ناراحت و خشمگین بودند که احدی نمی‌توانست جلوشان را بگیرد. با خودم گفتم: «خدایا، چه شده؟ این چه بلایی است که دارد سرمان می‌آید؟» همۀ مردم گیج شده بودند. مادرم با تعجب نگاهم کرد و پرسید: «اگر بلایی سرشان بیاید، چی؟!» بلند شدم و گفتم: «خدا بزرگ است، دالگه. به خدا من هم حاضرم بروم.» پدرم بلند شد و رو به رحیم و ابراهیم گفت: «چیزی یادتان نرود. من می‌روم ببینم بقیه دارند چه ‌کار می‌کنند.» همین حرفش به همۀ بحث‌ها و حرف‌ها خاتمه داد. آن شب توی روستا غوغا بود. همه دلهره داشتیم. هر شب همان موقع، ده آرام و ساکت بود. همان وقت‌ها، من مشغول نگاه کردن به ستاره‌ها یا ظرف شستن بودم و مردها هم توی خانه‌ها با هم بازی‌های شبانه می‌کردند. اما آن شب، ده پر بود از سروصدا. مردها که هشت نفر می‌شدند: رحیم و ابراهیم برادرهایم، پسردایی‌ام عباس حیدرپور، پسرخاله‌هایم علی شاه و پاشا بهرامی، پسرخالۀ دیگرم شاه‌حسین جوان‌میری و پسردایی‌هایم مراد و اردشیر گله‌داری، تفنگ‌هاشان را دست گرفته بودند. از صورت و چشم‌هاشان خشم می‌بارید. توی کردها رسم بود هر خانواده‌ای برای خودش تفنگی داشته باشد. هر کس تفنگی داشت، آورد. هر کس هم نداشت، ‌رفت از سپاه تفنگ بگیرد. هشت نفر از فامیل آمادۀ رفتن بودند. از کسی دستور نگرفته بودند، اما آن‌قدر گلوله و تفنگ همراه داشتند که انگار از پادگان برگشته اند عباس پسردایی‌ام رو به دایی‌ام محمدخان گفت: «ما می‌رویم. اگر احتیاج بود، شما هم بیایید.» دایی‌ام گفت: «روله، خدا پشت و پناهتان.» عباس توی همان تاریکی رو به مردم کرد و گفت: «مگر مادرم مرا شل پیچیده باشد (یعنی مگر غیرت نداشته باشیم و بی‌عرضه باشیم) که دشمن این‌قدر راحت خاک و ناموس و آبروی ما را زیر پا بگذارد. ما می‌رویم تا بجنگیم. آی مردم، اگر برنگشتیم، حلالمان کنید.»وقتی مردی این حرف را می‌زد، یعنی اینکه تا آخرین نفس می‌جنگد. یا می‌میرد، یا آبرویش را حفظ می‌کند. ابراهیم و رحیم هم مدام به مردم سفارش می‌کردند و می‌گفتند: «مواظب ده باشید. بروید از نیروهای سپاه تفنگ بگیرید. دشمن از چند جهت دارد حمله می‌کند. شب راحت نخوابید.» دو برادرم، شال کمرشان را محکم کردند. پسردایی‌ام عباس، دست گردن دایی‌ام انداخته بود. هشت نفر از مردها‌مان داشتند می‌رفتند. انگار قلبم را فشار می‌دادند. این چه بلایی بود داشت سرمان می‌آمد؟ همه نگران و ناراحت بودیم. به خاطر اینکه مادرم ناراحتی نکند، سعی کردم خودم را بی‌خیال نشان دهم. ولی طاقت نمی‌آوردم و مدام می‌رفتم بیخ گوش ابراهیم و رحیم می‌گفتم: «تو را به خدا مواظب خودتان باشید.» رحیم گفت: «تو هم مواظب باوگ و دالگه‌مان (پدر
⭕️ خیانت چند نوع داره. یکیش خیانت عاطفی هست، یکی خیانت جنسی و دیگری هم خیانت عاطفی و جنسی. 🔸 اینکه یک آقا یا خانمی وظایفش رو نسبت به همسر خودش رعایت نکنه میتونه منجر به خیانت بشه. ❇️ مثلا به آقایون توصیه شده که تا میتونن به خانمشون محبت کنند. خصوصا این محبت باید کلامی هم باشه. یعنی یه آقا نمیتونه بگه من که دارم برای خانمم خرج میکنم یعنی دوستش دارم دیگه! نه! حتما باید به طور زبانی به همسرش ابراز علاقه کنه. حالا اگه یه آقایی نخواد یا نتونه این محبت رو انجام بده کم کم همسرش ازش سرد میشه و ممکنه گرفتار خیانت عاطفی بشه. ❇️ یا به خانم ها توصیه شده که تا میتونن به همسرشون اقتدار بدن. حالا اگه خانمی مدام با رفتار و زبانش اقتدار همسرش رو از بین ببره در نتیجه اون آقا با اولین حفظ اقتدار از سمت خانم های غریبه ممکنه خودش رو نتونه کنترل کنه و دست به خیانت بزنه.
✅دنیا به این تصویر خوب نگاه کند! قریب یک دهه، غرب با تشکیل جبهه فراگیر بین‌المللی از مستکبران و با اتکاء به ثروت گاوهای شیرده خود در منطقه و با پیاده نظامی از انواع و اقسام گروههای تروریستی و تکفیری، گفت بشار باید برود، اما اراده جمهوری اسلامی بر حفظ و حمایت از محور مقاومت قرار گرفت. امروز همه دنیا می‌تواند قضاوت کند که عامل پیروزی جبهه مقاومت در این جنگ اراده‌ها، ایمان و ایستادگی بود. درود و رضوان خدا بر شهدای مظلوم و مقتدر مدافع حرم @gam2enghelabeslami
content_25740_[Leader.ir].pdf
227.6K
👆👆👆👆👆 ✅سخنرانی مقام معظم رهبری امام خامنه ای 📍دیدار کارگران با رهبر معظم انقلاب @gam2enghelabeslami
و مادرمان) باش. حالا تو مرد خانه‌ای!» فانوس‌ها را روشن کرده بودیم و دور جوان‌ها حلقه زده بودیم. یکی قرآن آورد و از زیر قرآن رد شدند. شب بود و صدای صلوات مردم توی ده پیچید. زن‌ها گریه می‌کردند. جوان‌هایی که می‌رفتند، برای همه عزیز بودند. میان صلوات مردم ده، مردها به راه افتادند تا به طرف قصرشیرین و سرپل‌ذهاب بروند. دستمال به سر بسته بودند و تفنگ‌ها توی دستشان بود. وقتی راه افتادند، صدای گریۀ زن‌ها بلندتر شد. تا گورسفید همراهشان رفتم. بعد ایستادم تا مردهای تفنگ به دوش، روی جاده رفتند. سوار ماشین شدند و به طرف قصرشیرین حرکت کردند. ادامه دارد... 🥷🏿فرنگیس خاطرات فرنگیس حیدرپور 0️⃣2️⃣ بقلم: مهناز فتاحی ✅تهیه وتنظیم:زینتی اردشیر پس از رفتن برادرهایم به جنگ، مادرم بی‌قراری می‌کرد و اشک می‌ریخت. نمی‌دانستم غصۀ کدامشان را بخورم. همه گیج بودیم. از آن پس، هر لحظه نگران بودیم و احوال رفتگانمان را از نیروهایی که از آن سمت می‌آمدند، می‌گرفتیم. آرام‌آرام جنگ داشت به سمت ما هم کشیده می‌شد. از دور می‌دیدیم که چهل تا چهل تا گلولۀ سنگین دور و اطراف آبادی‌ها زمین می‌خورد. وقتی توپی زمین می‌خورد، تمام دشت می‌لرزید و صدامی داد دم غروب، بنا به رسمی که داشتیم، زن‌ها رو به خورشید می‌ایستادند و آبا و اجداد صدام را نفرین می‌کردند. من هم روی بلندی می‌رفتم و رو به غروب آفتاب، با صدای بلند می‌گفتم: «صدام، خدا برایت نسازد که این ‌جوری خون به ‌پا کردی.» تنها روی بلندی می‌ماندم و می‌گفتم: «خدایا، حق صدام را کف دستش بگذار.» بعضی از بمب‌ها، پنج تا پنج تا زمین می‌خوردند. تعجب کردم که این چه جور بمبی است. دایی‌ام می‌گفت: «به این بمب‌ها می‌گویند خمسه خمسه.» یعنی پنج تا پنج تا. کم‌کم داشتیم اسم توپ‌ها و بمب‌ها را هم یاد می‌گرفتیم! یک شب آرام و قرار نداشتم. علیمردان پرسید: «فرنگ، چی شده؟» گفتم: «دلم شور افتاده. می‌دانم این نمک به حرام صدام، نمی‌گذارد سقف روی سر ما بماند.» پرسید: «می‌خواهی از اینجا برویم؟ به شهر برویم یا...» با ناراحتی نگاهش کردم و گفتم: «یعنی تو دلت می‌آید خانه‌مان را بدهیم دست عراقی‌ها و برویم؟» بلند شد و توی تاریکی شب، به ستاره‌ها نگاه کرد و گفت: «جنگ وحشتناک است. کشته می‌شوی، یا خدای نکرده اگر به دست دشمن بیفتی...» رفتم کنارش نشستم و من هم مثل او سر بالا بردم و چشم دوختم به ستاره‌ها. گفتم: «یادت باشد آخرین نفری که از این روستا برود، من هستم. برای من، فرار کردن یعنی مُردن. از من نخواه راحت فرار کنم. یادت باشد من فرنگیسم. درست است زنم، اما مثل یک مرد می‌جنگم. من نمی‌ترسم. می‌فهمی علیمردان توی تاریکی، با تعجب نگاهم کرد و گفت: «چه‌ات شده، زن؟! چرا ناراحت شدی؟ من به خاطر خودت می‌گویم. من و تو زن و شوهریم، می‌دانی که خیر تو را می‌خواهم.» با ناراحتی گفتم: «شوهرم هستی، به روی چشم، اما از من نخواه ترسو و بزدل باشم. مرا ببخش.» آن شب علیمردان از این طرز حرف زدنم خیلی تعجب کرد. روز بعد، با صدای وحشتناکی از خواب بلند شدیم. همۀ مردم گورسفید، هراسان از خانه بیرون دویدند. جماعتِ متعجب، بالای سرشان را نگاه می‌کردند. صبح زود بود و خورشید چشم را می‌زد. دستم را سایبان چشم کردم و به بالا نگاه انداختم. برای اولین بار بود که چنین چیزی می‌دیدم. توی آسمان، پر بود از هواپیما؛ هواپیماهای سیاه. بعضی از بچه‌ها رفته بودند وسط میدانگاهی و با شادی برای هواپیماها دست تکان می‌دادند. فکر می‌کردند هواپیماهای ایرانی هستند که به زمین نزدیک شده‌اند. هواپیماها آن‌قدر نزدیک بودند که می‌شد پرچم زیرشان را دید وقتی خوب نگاه کردم، دیدم پرچم ایران نیست. نمی‌دانستیم باید چه ‌کار کنیم. هواپیماها لحظه به لحظه نزدیک‌تر می‌شدند. یک‌دفعه از زیر دل هواپیماها، بمب‌های سیاه رو به پایین آمد. هیچ ‌کس نمی‌توانست حرکتی بکند. وقتی زمین لرزید، شیون و داد و فریاد به راه افتاد. بمب‌ها زمین می‌خوردند و منفجر می‌شدند. هر کس از طرفی فرار می‌کرد و خودش را قایم می‌کرد. هواپیماها چهار طرف روستا را بمباران کردند. باورمان نمی‌شد این همه هواپیما آمده باشد که بمب بر سر ما بریزند. از وقتی بمب‌ها به زمین خورد و روستا لرزید، فهمیدم چه شده. صدای جیغ و داد و فریاد مردم روستا بلند شد و شیون و واویلا هوا رفت. هیچ‌ وقت چنین چیزی ندیده بودیم. تا آن وقت نمی‌دانستیم بمباران می‌تواند این‌قدر وحشتناک باشد. نمی‌دانستیم کجا امن است و کجا باید پناه بگیریم. توی خانه‌ها و گوشۀ دیوارها کز کرده بودیم و بچه‌ها جیغ می‌کشیدند. وقتی هواپیماها رفتند، کم‌کم سروصداها خوابید. دور هم جمع شدیم. خدایا، این چه بلایی بود که نازل شد؟ چند تا از پیرزن‌ها، بنا کردند به نفرین صدام و آبا و اجدادش. دست‌هاشان را دور می‌گرداندند و «برا رو» می‌گفتند. رفتیم و جای بمب‌ها را نگاه کردیم. چند جای روستا گود شده بود و سیاه. تکه‌های بمب، این طر
🔶 یکی از مواردی که معمولا در رابطه با خیانت مطرح میشه بحث عقد موقت توسط آقایون هست. آیا اساسا عقد موقت یا زن دوم برای آقایون کاملا مجاز هست یا خیر؟ 🔸 در چه شرایطی درست هست و در چه شرایطی درست نیست؟ در این موضوع چند تا نکته رو با هم بررسی میکنیم. اگه بخوایم به طور خلاصه در این زمینه صحبت کنیم باید بگیم که زن دوم گرفتن بستگی کامل به شرایط افراد داره. گاهی کار غلطی هست و در برخی موارد اشکالی نداره. ❇️ یکی از این شرایط مربوط به فرهنگ هاست. در برخی کشورها و فرهنگ ها این کاملا مرسوم هست که مردها چند تا زن میگیرن. در این موارد اگه خانم با این موضوع کنار بیاد و براش یه موضوع طبیعی باشه اگه آقایی این کار رو کرد ایرادی بهش وارد نیست.
🔶 با توجه به مطلب قبل در برخی موارد اگه آقا اقدام به عقد موقت یا زن دوم کنه اشکالی نداره. یا در مواردی که یک جوان احساس میکنه که داره به گناه میفته و از طرفی امکان ازدواج موقت براش هست طبیعتا هیچ اشکالی نداره که این کار رو انجام بده و ثواب هم داره. 🔷 یا در جایی که یک آقا همسری داره که خیلی بیمار هست و ناتوانی هایی داره. در اینجا هم اگه خانم واقعا راضی باشه هیچ اشکالی نداره که آقا ازدواج دوم داشته باشه. ⭕️ اما اگه آقایی با وجود اینکه همسر داره و خانمش هم مشکل خاصی نداره بخواد با توجیهات شرعی و بدون رضایت همسرش اقدام به ازدواج موقت یا زن دوم کنه این دیگه حتما کار نادرستی هست. 🔶 بله درسته که اسلام اجازه داده ولی خیلی کارها هست که در اسلام در شرایطی واجب هست و در شرایطی همون کار مستحب هست و حتی همون کار در شرایطی ممکنه حرام هم بشه.
🔶 مثلا ازدواج در حال عادی مستحب هست ولی اگه یه نفر در شرایط گناه باشه ازدواج کردن براش واجب میشه. یا اگه در شرایطی با ازدواج کردن خطر جانی برای کسی پیش بیاد ازدواج کردن برای اون شخص میشه حرام. 💢 درسته که ازدواج موقت در اسلام هست ولی خود شخص باید ببینه که در شرایطی که داره این کار درست هست یا خیر. ❇️ تقریبا شما به هر دستوری از اسلام که نگاه کنید میبینید که بستگی به شرایط خود فرد ممکنه تغییر کنه. خیلی وقتا هوای نفس برای اینکه به هدف خودش برسه شروع میکنه به انواع توجیهات شرعی و پشت حرفای قشنگ دینی قایم میشه. 📍 همه مومنین باید مراقب فریب های هوای نفسشون باشند که یه موقع خدای نکرده با هوا پرستی موجب نابودی زندگیشون نشن
روابط عمومی قرارگاه حمزه سید الشهدا (ع) نیروی زمینی سپاه امروز چهارشنبه در بیانیه ای اعلام کرد: در پی شرارت های اخیر گروهک های تروریستی وابسته به استکبار جهانی در اعزام تیم های تروریستی برای نفوذ و انجام عملیات های ضدامنیتی و خرابکارانه در خاک کشورمان، با اقدامات اطلاعاتی و عملیاتی دقیق، یک تیم مسلح تروریستی، در تور اطلاعاتی رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا نیروی زمینی سپاه قرار گرفت و تمامی اعضای این تیم تروریستی ۵ نفره در شهرستان بانه دستگیر شدند. بنابراین گزارش درپی اعترافات اعضای این تیم تروریستی به اهداف و نیات خرابکارانه و شوم خود علیه ایران اسلامی، از صبح دیروز چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ماه پایگاهها و مقرهای تروریست های مستقر در اقلیم شمال عراق هدف حملات رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا نیروی زمینی سپاه قرار گرفت و منهدم شدند. @gam2enghelabeslami
دیدار معلمان با رهبر انقلاب 💢رهبر انقلاب: از دانش‌آموزان بپرسید رونالدو را می‌شناسند یا مرحوم کاظمی‌آشتیانی! 📍ما بایستی کاری کنیم که دانش‌آموز ما دارای هویت ملی شود. مهم‌تر از علم‌آموزی یا لااقل در حد علم‌آموزی این است که او احساس هویت کند، یک انسان با هویت ساخته شود، یک هویت ملی، هویت احساس اعتماد به نفس ملی پیدا کند. 📍از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا شود؛ این چیزی است که امروز وجود ندارد. اسم مرحوم آقای کاظمی آشتیانی را آوردند، شما بین بچه‌های مدارس‌تان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمی آشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد جوان داشت می‌شناسند و چند درصد رونالدو را می‌شناسند، ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمی‌شناسیم؟ 📍این خیلی مهم است یک بخش از این چیزهایی که می‌گوییم هویت ملی همین است که افتخارات ملی را، گذشته‌ علمی را، گذشته‌ سیاسی را، گذشته‌ بین‌المللی را بشناسند. 💢رهبر انقلاب: رتبه‌های بالای کنکور باید معلم شوند 📍ما از لحاظ کمیّت معلمان دچار مشکلیم. گزارشی که به من دادند این است که الان حدود هفتاد هزار معلم ما در شرف بازنشستگی‌اند، در حالی که حدود نصف این جمعیت را می‌توانیم جذب کنیم. 📍مشکل بزرگی است، باید روی این قضیه کار کرد. کیفیت معلم هم مهم است. کیفیت سواد و درس و علم و... این جور نباشد که رتبه‌های پایین کنکور بروند سراغ این قضیه. 📍ترتیبی بدهید که رتبه‌های بالای علمی بیایند و از لحاظ اخلاقی، تربیت اخلاقی، تربیت دینی، تدین، دین‌باوری قوی باشند. 💢رهبر انقلاب: سَنَد خوب داریم؛ بروید دنبال عمل جدی 📍از آقای وزیر محترم تشکر می‌کنم. در صحبت‌های ایشان نکات خوبی بود که ذکر کردند، هم تصمیم‌هایی که گرفتند و هم سندهایی که تنظیم شده است. 📍منتها یک نکته را من به ایشان و همه‌ مجموعه‌ ستادیتان عرض کنم. ما از لحاظ تصمیم خوب و قانون خوب و سند خوب هیچ کمبودی نداریم. در کشور هر چه دلتان بخواهد ما تصمیم‌های خوب و سندهای خوب و مانند این‌ها داریم. 📍مهم این است که به این تصمیم‌ها عمل شود. این را دنبال کنید. ایجاد قرارگاه کار آسانی است لکن ادامه‌ کار این قرارگاه‌ها و خروجی این قرارگاه‌ها خیلی مهم است. بروید دنبال عمل جدی و مجاهدانه. 💢 رهبر انقلاب:دانش‌های بی‌فایده‌ای که در دبیرستان‌ها و دبستان‌ها تدریس می‌شود را شناسایی و حذف کنید/ علم باید بتواند استعداد جوان و نوجوان را شکوفا کند 📍 الان در دبیرستانهای ما و شاید در دبستانهای ما دانشهایی تدریس میشود که هیچ فایده‌ای به حال امروز و آینده‌ی این دانش‌آموز ندارد. یک چیزهایی است که ذهنیاتی است که یادشان هم میرود. در هیچ مسئله‌ی زندگی به اینها کمک نمیکند در پیشرفت علم به اینها کمک نمیکند اینها را شناسایی کنید حذف کنید. 📍علم نافع آن علمی است که بتواند استعداد جوان و نوجوان را شکوفا کند. استعداد او را شناسایی کند آن را در جهت استعداد خودش رشد بدهد آن استعداد را شکوفا کند اینها علم نافع است. ۱۴۰۱/۲/۲۱