⚠️ نمیدانند سید حسن نصرالله یعنی چه!
🔻 رهبر انقلاب: اینکه میبینید فلان مدعی روشنفکری مثلاً فرض بفرمایید در مورد حزباللهِ لبنان یا سیّدحسننصرالله... ابراز شبهه میکند، این بر اثر نشناختن محیط است... خوشبینانهاش این است که نمیداند در منطقه چه خبر است، نمیداند سیّدحسن نصرالله یعنی چه، حزبالله یعنی چه، ارتباطش با ایران چه تأثیراتی در سرنوشت کشور و سرنوشت انقلاب دارد.۱۳۹۵/۰۴/۱۲
🌷 #سید_عزیز
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شب وداع عملیات والفجر ۸
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔥تقسیم کار نامردان میدان
🔻کسانی که جسم #حاج_قاسم را قطعه قطعه کردند به غربگرایان داخلی ماموریت دادند که نام حاج قاسم را با تیرهای فرسوده و «تکراری» آماج تهمت و دروغ قرار دهند...
🔻تلخ تر اینکه کسانی که باید شرمسار اخلال عمدی در تامین منابع مبارزه با داعش باشند الآن طلبکار شدهاند...
▪️سلام بر #زینب
▪️سلام بر مدافعان حرم زینب
▪️سلام بر حاج قاسم که مظلومانه جهاد کرد و مظلومانه شهید شد و همچنان مظلومانه هدف حمله های نامردان میدان است.
✍حمیدرضا ابراهیمی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔹 گمنامی و خوشنامی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش بیست و پنجم:
۴۵ روز سفر اولش، شد ۶۳ روز. دندان هایش پوسیده بود، رفتیم پیش دایی اش دندان پزشکی. دایی اش گفت:
«چرا مسواک نمی زنی؟»
گفت:
«جایی که ما هستیم آب برای خوردن پیدا نمی شه توقع داری مسواک بزنم؟»
اگر خواهر یا برادرم یا حتی دوستان، از طعم و مزه یا نوع غذایی خوششان نمی آمد یا ناز می کردند، می گفت:
«ناشکری نکنین! مردمِ اون جا در وضعیت سختی زندگی می کنن!»
بعد از سفر اول، بعضی ها از او می پرسیدند:
«تو هم قسی القلب شدی و آدم کشتی؟»
می گفت:
«این چه ربطی به قساوت قلب داره؟ کسی که قصد داره به حرم حضرت زینب (علیها السلام) تجاوز کنه همون بهتر که کشته بشه!»
بعضی هایشان می پرسیدند:
«چند نفرشون رو کُشتی؟»
می گفت:
«ما که نمی کشیم، ما فقط برای آموزش می ریم!»
این که داشت از حرم آل الله دفاع می کرد و کم کم به آرزویش می رسید، خیلی برایش لذت بخش بود.
خیلی عاطفی بود بعضی وقت ها می گفتم:
«تو اگر نویسنده بشی، کتابات پر فروش می شن!»
با این که ادبیات نخوانده بود، دست به قلمش عالی بود. یک سری شعر گفته بود. اگر اشعار و نوشته های دوران دانشجویی اش را جمع کرده بود، الآن به اندازه یک کتاب مطلب داشت. خیلی دل نوشته می نوشت. می گفتم:
«حیف که نوشته هات رو جمع نمی کنی وگرنه وقتی شهید بشی، توی قد و قدواره آوینی شناخته می شی!»
با کلمات، خیلی خوب بازی می کرد.
هر دفعه بین وسایل شخصی اش، دو تا از عکس های من را با خودش می برد: یکی پرسنلی، یکی هم خودش گرفته و چاپ کرده بود. در مأموریت آخری، با گوشی از عکس هایم عکس گرفت و فرستاد. گفتم:
«چرا برای خودم فرستادی؟»
گفت:
«می خوام روی گوشی داشته باشم!».
هر موقع بی مقدمه یا بد موقع پیام می داد، می فهمیدم سرش شلوغ است. گوشی از دستم جدا نمی شد. ۲۴ ساعته نگاهم روی صفحه اش بود، مثل معتادها. هر چند دقیقه یک بار نگاه می کردم.
زیاد از من عکس و فیلم می گرفت. خیلی هایش را که اصلا متوجه نمی شدم. یک دفعه برایم می فرستاد. عکس سفر هایمان را می فرستاد که:
«یادش به خیر پارسال همین موقع!»
فکر این که در چه راهی و برای چه کاری رفته است، مرا آرام و دوری را برایم تحمل پذیر می کرد. گاهی به او می گفتم:
«شاید تو و دیگران فکر کنین من الآن خونه پدرم هستم و خیلی هم خوش می گذره، ولی این طور نیست هیچ جا خونه خود آدم نمی شه، دلتنگی هم چیزیه که تمومی نداره!»
هیچ وقت از کارش نمیگفت، در خانه هم همین طور. خیلی که سماجت میکردم چیزهایی میگفت و سفارش میکرد:
«به کسی چیزی نگو حتی پدر و مادرت!»
البته بعداً رگ خوابش دستم آمد. کلکی سوار کردم بعضی از اطلاعات را که لو می داد خودم را طبیعی جلوه می دادم و متوجه نمیشد روحم در حال معلق زدن است. با این ترفند خیلی از چیزها دستم میآمد. حتی در مهمانی هایی که با خانواده های همکارانش دور هم بودیم، باز لام تا کام حرفی نمی زدم. می دانستم که اگر کلمه ای درز کند، سریع به گوش همه میرسد و تهش برمی گردد به خودم. کار سختی بود که این حرف ها را در دلم بند کنم، اما به سختی اش می ارزید.
می گفت:
«افغانستانیا شیعه ی واقعی هستن!»
از مردانگی هایشان تعریف میکرد. از لابه لای صحبت هایش دستگیرم می شد پاکستانی ها و عراقی ها خیلی دوستش دارند.
برایش نامه نوشته بودند، عطر و انگشتر و تسبیح بهش هدیه داده بودند، خودش هم اگر در محرم صفر به مأموریت می رفت، یه عالمه کتیبه و پرچم میخرید و می برد. می گفت:
«حتی سُنی ها هم اون جا با ما عزاداری میکنن!»
یا می گفت:
«من عربی خوندم و اونا با من سینه زدن!»
جو هیئت خیلی بهش چسبیده بود. از این روحیه اش خیلی خوشم می آمد که در هر موقعیتی برای خودش هیئت راه می انداخت.
⏪ ادامه دارد...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
▪️پدر و پسر، بلوچ و اهل سنت، شرط پدر برای اعزام این بود که فرزند رو هم برای دفاع از حرم عمه سادات با خود ببرد؛
🔹آخر هم سلمان برجسته بر روی دستان پدرش و در کنار دوستان و همرزمان شیعه اش جایی حوالی حلب سوریه آسمانی شد.
شادی روحش صلوات
#شبتون_شهدایی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از گام دوم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر روز پنجشنبه
۱۰۰ مرتبه
🌍🇮🇷#کانال_گام_دوم_انقلاب ✌️
➡️@gamedovomeenqelab
📣تلگرام ↙️
🔵https://t.me/joinchat/SWvK519Zubnkgn5-
📣 ایتا ↙️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زینب کجا گریه کند؟
#روضه
🔸شما میخواهید روضه بخوانید برای حضرت زینب(سلاماللهعلیها)، چرا میگویید خواهر میخواست با برادرش خداحافظی کند؟!
چرا نمیگویید زینب داشت با امام زمانش خداحافظی میکرد؟
تو خودت تجربه دوستداشتن امام زمانت را داری. چهجوری میمیری برایش؟!
دیدی وقتی میخواهی از حرم امام رضا برگردی، [خداحافطی کنی] قلبت شرحهشرحه میشود؛ دلت میرود؟
آدم میتواند تحمل کند برادرش را جلوی چشمش بزنند، اما نمیتواند تحمل کند امامش را جلوی چشمش بزنند...
عظمت زینب به این است!
آدم میتواند با برادرش خداحافظی کند، اما نمیتواند با امام زمانش خداحافظی کند.
🎤حجتالاسلاموالمسلمین پناهیان
#وفات_حضرت_زینب
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺
🌺 لا اله الا الله الملک الحق المبین 🌺
🌹 سلام بر همراهان عزیز
🌈 امروز پنج شنبه
🔹 ۲۸ بهمن ۱۴۰۰
🔹 ۱۵ رجب ۱۴۴۳
🔹 ۱۷ فوریه ۲۰۲۲
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff