🎧نسخه صوتی🎧
📚رمان دا ⇩⇩⇩
#قسمت_دهم 0⃣1⃣
نویسنده: سیده زهرا حسینی
🌷خاطرات #سیده_زهرا_حسینی از جنگ تحمیلی و اوضاع خرمشهر در روزهای آغازین جنگ است.
🌹🍃🌹🍃
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
کتاب صوتی دا قسمت دهم4_1203077243631304854.mp3
زمان:
حجم:
3.13M
🎧 #رمان_صوتی
#دا
#قسمت_دهم 0⃣1⃣
🌹🍃🌹🍃
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
45.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥄 در یک نگاه کوتاه، خوراکی های با مزاج گرم و سرد را بشناسید.
🍏 #سلامت
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
1.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اوه اوه دیگه راهی نمونده، باید تسلیم بشیم!
مخالفان بی شمار جمهوری اسلامی در آلمان!
#نیشخند 🤭
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🕊჻ᭂ࿐✰
🌷 رؤیای شهادت
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/یاد یاران
…………………………………
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۷۸: اجازه گرفت که برود. غمزده، صدایش زدم. شنیدن چ
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم»
⏪ بخش ۷۹:
... مرزهامون رو تو اون کشورها نگه می داریم تا دشمن نزدیک همدان و کرمانشاه و جاهای دیگه نشه که بعدش تازه به این فکر بیفتیم چه جوری باید جلوشون رو بگیریم. ما توی سوریه و عراق و لبنان و فلسطین نفس دشمن رو می بُریم، تا لب مرز از ترس دست درازی اون ها به ناموسمون، نفسمون بند نیاد.
منطق حرفهایش، خاموشم کرد.
من فقط نوک بینی ام را میدیدم و او...
سکوت و نفس عمیقم را که دید، با خداحافظی از اتاق بیرون زد. حسرت زده ماندم که ای کاش آواز قرآنش را باز هم می شنیدم. بسته ی هدیه اش را گشودم؛ یک روسری بزرگ با رنگ های شاد در هم پیچیده. او بیش تر از حد انتظارم زیباپسند بود.
چند روزی از رفتن حسام می گذشت.
فاطمه خانم گه گاه به خانه ی ما می آمد و با پروین همکلام می شد. حرف هایش برایم جذابیت داشت؛ از همسر شهیدش می گفت و امیر مهدی، تک فرزندی که هیچ وقت پدرش را ندید. از دلشوره ها و نمازهای شبانهاش که نذر می شد برای سلامتی تنها فرزند و امید نفس کشیدنش. او از همه چیز، برایم گفت؛ از نگرانی هایش برای توپ بازی های کودکانه ی حسام، در پس کوچه های بچگی گرفته تا مأموریتش در آلمان و حالا وسط داعشی های حیوان صفت در سوریه. من به این مادر خیلی بدهکاری داشتم. جز خبرهای کوتاه فاطمه خانم از حسام، اخباری از وجودش به دستم نمی رسید. ساعت هایم می گذشت با خواندن چندین و چند باره ی کتاب های حسام و خط کشیدن زیر نکته های مهمش. حالا در کنار دانیال، دلم برای سلامتی مردی دیگر هم به در و دیوار سینه مشت می زد. جلوی آینه ایستادم، کلاه از سر برداشتم و دستی به موهای تازه جوانه زده ام کشیدم. صورتم، بی روح تر از همیشه بود و چشمانم گود رفته بود. چه مردی می توانست این میت را تحمل کند؟ زندگی درست زمانی زیر زبانم داشت مزه می کرد که ته دیگش را می تراشیدم. دیگر چیزی از من وجود نداشت. نه زیبایی، نه سلامتی، نه فرصتی بیش تر برای ماندن. بغض به گلویم چنگ زد. اما هنوز خدا بود، دانیال بود و البته، امیر مهدی محجوب فاطمه خانم.
هنوز هم، درد و تهوع کلافه ام میکرد.
اما با خودم گفتم: معجزه از این بیش تر که هنوز هم نفس می کشم؟
یک چیز، کمبودش شدیداً حس میشد. شاید نماز! خدا آمد، علی آمد، حجاب آمد، ایمان آمد، اما نماز؟... لبخند بر لبم نشست. باید یاد می گرفتم. امیدی به پروین نداشتم؛ زبانم را نمی فهمید. سراغ رایانه ام رفتم. طریقه ی نماز خواندن را جستجو کردم. همه چیز را در کاغذی نوشتم و طبق دستور، انجام دادم. اما گفتن کلمات عربی از من بر نمی آمد؛ اصلاً عربی نمی دانستم. به سراغ پروین رفتم. هیچ کس نبود؛ نه پروین، نه مادر. نگاهی به ساعت انداختم. یادم آمد او مادر را به امامزاده برده است. دوست داشتم مانند دختر بچه ای لجباز پا بکوبم و جیغ بزنم تا کسی به کمکم بیاید؛ یکی همچون حسام.
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔻 حکایت آموزنده الاغ وپشت بام
✍ روزی ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت . ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت.
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
ملا نصر الدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد.
مراقب باشيد به هر الاغى جايگاهى بالاتر از شأن او ندهيد!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
✍ جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند.
پسر از پدر پرسید کـه بابا در این جا چیست؟ گفت: آدمی
گفت کجایش میبرند؟
گفت: بـه جایی کـه نه خوردنی و نه پوشیدنی. نه نان و نه آب. نه هیزم . نه آتش. نه زر. نه سیم. نه بوریا . نه گلیم.
گفت: بابا مگر بـه خانه ما می برندش؟!
🗣 عبید زاکانی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔻چنار عباسعلی ،چناری که یک شبه مقدس شد
✍یکی از خدمتکاران اندرون مرتکب خلافی شد و چون میدانست خانمش ،او را تنبیه می کند، شبانه فرار کرد و در حضرت عبدالعظیم بست نشست. وقتی این خبر به گوش شاه رسید دلش به حال او سوخت و به بانوی کنیز فراری گفت تا او را ببخشد و برای آنکه اهل اندرون پناهگاه و مامنی نزدیکتر داشته باشند و هنگام نیاز به آن پناه ببرند، مخفیانه به یکی از گیس سپیدان حرم دستور داد تا شایع کند که خواب نما شده ودر خواب به او گفتهاند در پای چنار کهنسال که کنار مظهر قنات «مهر گرد» در اندرونی است، امامزادهای به نام عباسعلی مدفون است
🔸 گیس سفید گفته شاه را به کار بست و این خبر در اندرونی پخش شد. اهل حرم شادیها کردند و از شاه خواستند تا نردهای دور درخت کشیده شود. شاه به نصب نرده امر کرد و آنرا به رنگ سبز رنگ آمیزی کردند. از آن به بعد درخت مزبور به چنار عباسعلی معروف شد و اطرافش شمعهای نقره کوبیده هر شب شمعها در آن روشن می کردند
🔸 رفته رفته چنار مزبور اهمیتی زیادی پیدا کرد و محل بست نشینی شد و به این روش برای نیازمندان حرمسرا نقطه توجه و پناهگاهی نزدیک بهوجود آمد
📚منبع: یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدینشاه، دوستعلیخان معیرالممالک
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
ما برای اشتباهات دیگران قاضیهایی سختگیر و برای اشتباهات خود، وکیل مدافعانی چشمپوش هستیم!
👤وین دایر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔻 بیمار یا بی مار
✍ نقل شده : در زمان ابن سینا طاعونی سخت در همدان شیوع پیدا کرد،
ابن سینا متوجه شد که تنها عامل این بیماری موش است، پس دستور داد هر کس می خواهد از طاعون در امان باشد، در خانه اش مار نگهدارد تا با خوردن موش توسط مار، طاعون از بین برود، همچنین برای تقویت و زیادشدن زهرمار دستور داد جامی از شراب قرمز در سر راه مار قرار دهند، تا مار توان شکار موش بیشتری داشته باشد.
بعد از آن هر شخص طاعونی که به شفاخانه
می آمد، مشخص می شد که در خانه اش" مار" نداشته که مبتلا به طاعون شده، لذا می گفتند او بی مار است یعنی در خانه اش مار ندارد.
به افتخار این پزشک ایرانی، علامت داروخانه در دنیا "ماری پیچیده به دور جام، در حال نوشیدن شراب " ثبت شد و کلمه ی بیمار در فرهنگ ما ماندگار شد
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔻آویزان کردن مجرم بر دروازه شهر برای عبرت گرفتن مردم
عکس کمتر دیده شده از مجازات مجرمین در ایران دوره محمد علی شاه قاجار در سال 1278
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff