رفع اختلال در زیرساخت اینترنت کشور
🔹شرکت ارتباطات زیرساخت: اختلالی که در مرکز IXP تهران از ساعت ۲۰:۲۸ دقیقه دیشب ایجاد شده بود، با تلاش همکاران شرکت ارتباطات زیرساخت مرتفع گردید و هم اکنون کلیه ارتباطات پایدار میباشند. این اختلال حدود یک ساعت شبکه را تحت تاثیر قرار داده بود.
🔸اما طبق اظهارات برخی کاربران این اختلالات مقطعی نیمه شب گذشته و صبح امروز هم اتفاق افتاده است.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
بازداشت ۲ نفر از عوامل آتشزدن پرچم سیدالشهدا
🔹با رصد هوشمندانه سربازان گمنام امام زمان (عج) در معاونت اطلاعات ناحیه مقاومت بسیج امام رضا (ع) اصفهان دو نفر از عوامل آتش زدن پرچم و کتیبههای عزاداری حضرت اباعبدالله (ع) شناسایی، دستگیر و تحویل مراجع مربوطه شدند.
🔹همچنین این افراد به صورت گسترده پخش تراکت، چسباندن برچسب و شعارنویسی در سطح شهر اصفهان را انجام داده بودند.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
ثبتنام مقدماتی ۳۳۰ هزار زائر اربعین در سماح
معاون امور سازمان حج و زیارت:
🔹تاکنون ۳۳۰ هزار نفر به صورت مقدماتی (ثبت نام ناقص) با مراجعه به سامانه سماح این سازمان برای اعزام به کربلا در ایام اربعین حسینی ثبتنام کردهاند.
🔹 از نظر ما زمانی ثبتنام زائران عازم اربعین کامل و شامل دریافت مزایای بیمه میشود که متقاضیان عازم سفر مراحل نامنویسی را به درستی انجام داده و بیمه خود را انتخاب کرده باشند.
🔹اکنون هیچگونه محدودیت زمانی برای ثبت نام در سامانه سماح اعلام نشده و مردم می توانند در این سامانه نام نویسی کنند.
#اربعین۱۴۰۲
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📖
«لاَ يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ، وَ لاَ يَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِيرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُون»
«پرهیزگاران از اعمال اندک، خشنود نمى شوند و اعمال فراوان خود را زياد نمى شمارند، بلکه پيوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند (هر چند عبادات و طاعات و کارهاى مهم اجتماعى فراوانى کرده باشند و به همين دليل) از اعمال خود نگرانند. (مبادا حق خدا و خلق را ادا نکرده باشند.)
[خطبه ی ۱۹۳]
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۹۰: مرد موطلایی چشم به صورت تشویش زدهام داشت اما تمام حوا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بود»
⏪ بخش ۹۱:
دستش را به سمت مرد موطلایی برد و گفت:
_ فلش!
دانیال خونسرد پاسخ داد:
_ ارزش این دختر برات اگه اندازه اون فلش نباشه، کمتر نیست؛ پس سعی نکن من رو تهدید کنی.
یعنی این دیوانه همان ناشناس شوم بود؟ احساس حرارت در سر داشتم و قلبم چون گنجشکی گرفتار در چنگال گربه ی روی دیوار میکوبید. فلش در جیب مانتویم بود. با خود میگفتم نکند پایم بلغزد و از ترس جان به این حرام لقمه تحویلش دهم.
ناگهان جیغ تیز گلوله، در یک وجبی گوشم، پرده ی شنواییام را خراشید و شیشه فر گاز قدیمی را از هم پاشید.
وحشت زده در خود جمع شدم.
گلوله از چند سانتیمتری هم گذر کرده بود. گوشم به طرز آزاردهنده ای سوت میکشید و لرزش جانم سکون نمیگرفت. لبخند در لحن تازه وارد دوید:
_ تنها چیزی که مهمه نفس کشیدنشه. یه آدم با دست و پای تیر خورده هم نفس میکشه دیگه؛ مگه نه؟ تازه، زخمی این دختر بیشتر از سالمش به درد میخوره. اصلاً دختر سردار اسماعیل هرچه داغونتر، دیدار حاجی نزدیکتر؛ میفهمی که چی می گم؟
نمیتوانستم آب دهانم را قورت دهم. من از درد کشیدن میترسیدم. دلم مادرم را میخواست. این بازی کثیفتر از آن بود که فکرش را میکردم. لوله ی اسلحه را روی کتفم فشار داد. گرمای دهانه اش پوستم را به سوزش آورد. از شدت وحشت تمام عضلاتم دچار انقباض شد. این ابلیس اگر میفهمید فلش دست من است، در چشم به هم زدنی دانیال را میکشت. لب به دندان گرفتم تا ناخودآگاه حرفی نزنم. هیچ صدایی از دانیال در نمیآمد. سنگدلی در تارهای صوتی مرد سبزه موج میزد.
_ خوب حالا نظرت چیه؟ به دیدار حاجی تسهیل ببخشیم یا مثل بچه ی آدم فلش رو می دی و جونت رو برمیداری و می ری؟
ته دلم خالی شد. دانیال میتوانست همین جا رهایم کند. باید کاری میکردم؛ حداقلش این بود که مثل یک بزدل جان نمیکندم. با گوشه ی چشم، نگاهم را به چاقوی افتاده روی سرامیک دوختم. در یک وجبی ام بود. دست راستم را آرام به سمتش بردم. ریهام پا به رکاب میدوید. انگشتانم دستهاش را لمس کرد. تازه وارد فریاد زد:
_ یک...
از فریاد ناگهانی اش جا خوردم. شانههایم پرید. چاقو را مشت کردم. شماره ی «دو» را بلندتر فریاد زد. ضربان قلبم را از همه جای خانه میشنیدم. دسته ی چاقو را تا جایی که میشد بین انگشتانم فشردم. وحشت بر مویرگهایم خیمه زد. فرصت فکر کردن نداشتم. فقط خدا را خواندم؛ آن قدر عمیق که حس کردم روبه رویم نشسته تا بغلم کند، دندانهایم روی هم قفل شد.
فریاد ناشناس به گفتن «سه» برخاست که فرز چرخیدم. چاقو را بالا بردم و با تمام توان بر دستش فرود آوردم.
همزمان، نعره ی شلیک گلوله در فضا پیچید. جیغ زنان چشم بستم. به ثانیه نکشیده، تلفیقی از فریادهای دانیال و تازه وارد به گوشم رسید. به سرعت چشم باز کردم. نگاهی به خودم انداختم. تیری بر جانم نبود. پس آن صدای گلوله....
همهمه ی نبرد از آن طرف سالن شنیده می شد. خودم را روی سرامیک کف آشپزخانه کشیدم. قطرات خون دستم را قرمز کرد و حالم را با هم ریخت. در تیررس نگاهم درگیری دانیال با آن حیوان صفت بود. گیج و حیران ماندم. تازه وارد، چون ببری درنده، بر دانیال تسلط داشت؛ انگار که نه انگار مچش جراحتی عمیق دارد. نگاهم به اسلحه ی روی زمین افتاد. ذهنم دستور داد که آن را بردار. بدون تعلل، اسلحه را چنگ زدم و به سمت تازه وارد نشانه رفتم.
دستانم می لرزید. فقط چند بار، آن هم در میدان تیر، سلاح به دست نگرفته بودم. ناشیگری ام زیادی چشم را می زد. دو مرد یک جا ثابت نمی ماندند و اجازه ی نشانه گیری نمی دادند. دانیال متوجه ام شد. فریاد زد:
_ بزنش.
اما نمی توانستم؛ نمی توانستم خطر شلیک را به جان بخرم. اگر دانیال را می زدم چه؟ مرد با مشتی بی رحمانه دانیال را نقش بر زمین کرد و خیز برداشت تا کلت مشکی مرد موطلایی را از روی زمین بردارد. جیغ زدم. دانیال مچ پایش را کشید. مرد تعادلش را از کف داد و افتاد. ناقوس درگیری تن به تن دوباره نواخته شد. مرد حرفه ای تر به نظر می رسید و از پس دانیال بر می آمد. تلاش دانیال برای غلبه تازه وارد به نتیجه نرسید. مرد او را به زمین چسباند و روی سینه اش نشست. دست به دور گلویش پیچید تا نفسش را ببرد. تسلطی بر رفتارم نداشتم. اگر دانیال می مرد...
وحشت زده به تقلایش برای رهایی از چنگال ناشناس نگاه می کردم. صورتش لحظه به لحظه قرمز تر می شد. حس خفگی گریبانم را گرفت. به جای دانیال، من جان می کندم تا نفس بکشم. اختیار از کف دادم. اسلحه را به سمت آن درنده خو نشانه رفتم. چشم بستم و شلیک...
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
خرید و فروش در نماز
#نهج_البلاغه
قد عرف حقها رجال من المومنين الذين لا تشغلهم عنها زينة متاع و لا قرة عين من ولد و لا مال. يقول الله سبحانه: (رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة
قدر و اهميت نماز را مردانى از مؤمنين مى دانند كه زينت كالاى دنيا و فرزندى كه نور چشم انسان است و مال و دارايى آن ها را به خود مشغول نمى دارد، چنانكه خداى سبحان مى فرمايد: مردانى هستند كه تجارت و داد و ستد دنيا، آن ها را از ياد خدا و اقامه نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد.
خطبه ١٩٩
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥داروهای کاربردی و روش درمان صحیح
👤حکیم حسین خیراندیش
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
دوستان! حاج قاسمِ فهیم و عزیزِ ما چی فرمود؟
🗣شیخ شبانی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
3.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای طبیعت🥰
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
این پیامک برای همه رفته آقای صادقی شما چرا به خودت گرفتی؟😁
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باورتون نمیشه تو نقطه صفر مرزی پاکستان و هند نیروهای مرزبانی دو طرف با همکل کل میکنن بعد دو طرف مرز رو مثل کلوزیوم آرینا درست کردن ملت میرن میشینن تشویقشون میکنن . به مرز زمینی دقت کنید رنگش متفاوته
🗣 همایونی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
1.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دزد هندونه ها 😂😍
👤 ebrahim
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff