#خاطرات_شهدا🌷
🌻در دوره #آموزشی بسیج، یک شب رسول، من را کنار کشید، حالا آن موقع سیزده ساله بود، گفت: آقا #مرتضی شما آدم خوبی هستید و من به شما اعتماد دارم، یک چیزی میخواهم بگویم، فقط از شما میخواهم که به هیچ کس نگویید، تاکید کرد که به پدرم نگویید،
🌻به #مادرم نگویید، به برادرم روح الله نگویید، من اول فکر میکردم یک کار خطایی کرده یا #تقصیری از او سر زده، گفتم: خوب بگو، گفت:
آقا مرتضی شما آدم #پاک و مومنی هستید، دعایتان هم مستجاب میشود، دعا 🤲کنید ما #شهید بشویم، من همانجا چشمم پر اشک 😢شد، رفتم پشت چادرها و شروع کردم به گریه، که این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما #سبقت گرفته.
#شهید_رسول_خلیلی🌷
🍃🌹🍃🌹
🏴@gamedovomeenqelab
#خاطرات_شهدا🌷
✨جنگ با داعش که شروع شد، با آن که کارمند شرکت نفت بود و وضع مالی خوبی داشت به سختی از محل کارش چند ماه مرخصی گرفت. چون در ایران اعزام رسمی وجود نداشت، برای پذیرش به عراق رفت و حدود یک ماه تلاش کرد تا در یکی از گروه های جیش عراقی پذیرفته شود.
✨او وقتی آوارگی و بدبختی مردم عراق و سوریه ویمن و...را می دید، می گفت: « فکر می کنیم نماز می خوانیم و روزه می گیریم و خرده کار خیر انجام می دهیم مسلمانی تمام شد؟ در عراق مردم را ذبح می کنند، انسانیت ، شیعه و اسلام را ذبح می کنند، اگر من و ما نرویم هر کس بهانه ای دارد که نرود. مثل زمانی که امام حسین (علیه السلام)صدای " هل من ناصر ینصرنی " سر داد که فقط 72 تن ماندند و بقیه به همان عناوینی ماندند که شاهد مثله شدن باشند.»
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴@gamedovomeenqelab
4⃣6⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰بابک #عاشق💞 امام رضا (ع) بود و هر سال آبان ماه خانوادگی به پابوس حضرت علی بن موسیالرضا (ع) می رفتند، ولی سال📆 آخر بابک سوریه بود و نتوانست به #مشهد برود، درست در شب شهادت امام رضا(ع) آسمانی شد.
بابک نمازش هیچگاه قضا نمیشد، همیشه صبحِ زود از خواب بلند میشد، یکروز هم که تا ساعت 10 صبح 🌥خواب مانده بود
🔰 سراسیمه از خواب بلند شد و گفت من نباید عمرم را هدر دهم و این همه را صرف خواب کنم.
بابک همیشه در #حال درس 📚خواندن بود و حتی فوقلیسانس قبول شد و ثبت نام هم کرد اما گفت: رفتن به #سوریه و دفاع از حریم آل الله واجب تر از رفتن به دانشگاه است وقتی از آنجا آمدم ادامه تحصیل خواهم داد.
🔰همرزم #شهید نوری:
دو روز قبل از شهادت بابک بود. شدت درگیری زیاد بود و چون #دشمن 🐲سالها در ان منطقه حضور داشت پر از تله های انفجاری 💥بود. بچه ها تله ها را پیدا میکردن و خنثی میکردن ولی گاهی هم #انفجار رخ میداد و شهید تقدیم میکردیم.
🔰شهید صمدی به یکی از این تله ها برخورد کرد و #شهید شد. بعد از #شهادت شهید صمدی دیدم بابک نامه مینویسد.بهش گفتم چیکار میکنی⁉️
گفت: بعد میفهمی.به شوخی گفتم: چیه بابک عاشق💓 شدی؟! یاخبرش میاد یا نامه اش.✉️وقتی بابک #شهید شد من پیشش بودم و دیدم داخل جیبش کاغذ هست. بازش کردم، همون نامه بود که روز شهادت شهید صمدی مینوشت.
🔰مضمون نامه:(متن #نامه به صورت دقیق نیست و فقط کلیات است)
من تا به حال نه شهید دیده ام نه لحظه #شهادت.هرکس بعد از شهید صمدی به فیض شهادت نائل شود اسمش را داخل این نامه مینویسم.بعد از #شهادت شهید صمدی، خودبابک به فیض رفیع شهادت رسید و به اسمان 🌫عروج کرد.
#شهید #بابک_نوری_هریس 🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
🏴@gamedovomeenqelab
✨✨✨
💌#خاطرات_شهدا🌷
سه بار برایش
درجه تشویقی آمد، نگرفت.
تهِ دلش این بود که
کار برای خدا این حرف ها را ندارد.
بیهیچادعایی میگفت:
اگر برای همهٔ بچههای لشکر، تشویقی آمد،
چشــم، من هم میگیرم...!
#شهید_محمود_رادمهر❤️
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻سال ۱۳۵۹ بود.برنامه ی بسیج تا نیمه شب ادامه یافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. ابراهیم بچه ها را جمع کرد، ازخاطرات کردستان تعریف می کرد، خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار.بچه ها را تا اذان بیدار نگه داشت، بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هایشان رفتند. ابراهیم به مسئول بسیج گفت اگر این بچه ها، همان ساعت می رفتند معلوم نبود برای نماز بیدار می شدند یا نه، شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه ها را تا اذان صبح نگهدارید که نمازشان قضا نشود....
📕منبع: سلام برابراهیم۲
🌷شهیدابراهیم هادی 🌷
#فاتحان_جبهه_غرب_کشور
🌹🍃🌹🍃
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
💌#خاطرات_شهدا
#تعهد_کاری✨
سردار جهادگر
#شهید_علی_فارسی
فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد استان اصفهان
🌱زیر سایه تهدید منافقین و گروهکها، نگهبان جهاد پستش را ترک کرده بود. حاجعلی اجازه نداد کسی سر پست نگهبانی برود؛ خودش رفت و در کیوسک نگهبانی ایستاد.
نگهبان که برگشت، فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگِ جهاد را دیده بود که به جایش ایستاده است.
از خجالت سرش را بالا نمیآورد که لبخندهای حاجعلی را نبیند.
اینطوری به ما فهماند حتی نگهبان جلوی در هم که نباشد، فرماندهی دچار اخلال میشود و ما نباید کارمان را رها کنیم.
#جهاد_سازندگی
#سنگر_سازان_بی_سنگر
#شهدای_جهادگر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
💌#خاطرات_شهدا
#صف_غذا
سردار جهادگر
#شهید_هاشم_ساجدی
فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد قرارگاه نجف
🍃در صف غذاخوری ایستاده بودیم.
یک نفر از از پشت سر آرام گفت:
آقایی که جلوی شما ایستاده، هاشم ساجدی است؛ فرمانده قرارگاه نجف.
به حرفش خندیدم. گفتم:
مگر فرماندهان هم مثل جهادگرها و رزمندهها توی صف غذا میایستند؟
مگر غذای فرماندهان را توی اتاقشان نمیبرند؟
گفت: نه، حتی اگر یک لقمه نان و پنیر برایش ببرند توی اتاق، ناراحت میشود که چرا بین او و سایر نیروها تبعیض قائل شدهاند.
#جهاد_سازندگی
#سنگر_سازان_بی_سنگر
#شهدای_جهادگر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
کردستان هنوز نا آرام بود، اما حسین هیچگاه با سلاح در شهر حرکت نمی کرد.
می گفت: من نیامده ام با این مردم بجنگم و برای آن ها قدرت نمایی کنم، اینها تشنه محبت هستند. باید با آنها برادری کرد تا اوضاع آرام شود.
الحق هم که شهر و منطقه را با همین مرام و منش، آرام و قلوب مردم کرد را تسخیر کرده بود.
#خاطرات_شهدا
شهید حسین قجه ای🌷
#اللهم_ارزقنا_شهادت
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📨#خاطرات_شهدا
🌹شهید مدافعحرم #وحید_نومی_گلزار
🦋همسر شهید نقل میکنند: یک روز وحید ناراحت از سر کار به خانه آمد و مستقیم به آشپزخانه رفت و وسایل را جدا میکرد؛ نصف وسایل را برداشت. بهش گفتم: «وحید این وسایل را چهکار میخواهی بکنی؟» گفت: «دوستم تازه ازدواج کرده، در منزلشان هیچی ندارند. از لوازم منزل، آنهایی که از نظرم اضافه است را جمع کردم تا به آنها بدهم.»
🦋در آن مدتی که در بندرعباس بودند، این کار وحید سهمرتبه تکرار شد. حتی موتورش را به یکی از دوستانش بخشید تا دوستش و همسرش به گردش بروند و زندگی مشترکشان نابود نشود.
هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff