کتاب #سقای_آب_و_ادب 📚
کلام مادر به اینجا که رسید، ناگهان برق غریبی در چشمهایش درخشید. با جدیتی بیسابقه اما همراه با ملاطفت مرا از جا بلند کرد، مقابل خودش نشاند و گفت:
ببین! عباسمن!
نسبت تو و فرزندان فاطمه، برادر با برادر و خواهر نیست. همچنان که نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست. نمیدانم به دست تضرع کدام دخیل بستهای یا دعای نیمهشب کدام دل شکستهای یا نفس اعجاز گر کدام رسول کمر به کرامت بستهای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند. این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم میشدم اگر خدا دست مرا نمیگرفت. این وصلت، هزاران پا از سر من زیاد بود اگر دست خدا مرا از زمین بلند نمیکرد. تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده بینظیریم.
اینها تافتههای جدابافته عالمند. اینها زمینی نیستند. آسمانیاند. خاکی نیستند، افلاکیاند.
|نویسنده: #سیدمهدی_شجاعی|
@hafezenevelayat