eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
180.1هزار عکس
124.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ به به... جناب که چندی پیش در دفاع از متن رو نوشت و منتقدین رو به کفتار و گاو تشبیه کرده بود،شد منطقه۹. علی برکت الله.. هر دم از این باغ بری می رسد!! 👤 امیرحسین توحیدی @gamedovomeenqelab
✳️ از نبویان تا بندر عباس الف) جناب «نبویان»، طوماری از خدمات بی نظیر! روحانی به ملت ومملکت تنظیم و در فضای مجازی منتشر کرده است. کاری که این روزها هر نوجوانی قادر به انجام آن است! آقای نبویان، شما به عنوان نماینده مجلس‌ باید وظیفه خودتان در قبال روحانی را که است انجام دهید نه این که در فضای مجازی خطاب به روحانی غر بزنید. مردم عادی چاره ای جز گلایه از روحانی و نفرین او ندارند اما شما و همکارانتان که می توانید شر روحانی را از سر مردم کوتاه کنید! پس چرا در انجام وظیفه کوتاهی می کنید؟واقعا نوشته های امثال شما چه تاثیری بر عملکرد روحانی دارد؟ چرا به جای گفتن نمی کنید؟ ب) پس از تغییر مدیریت شبکه افق، بارقه هایی از نوآوری و تحول مثبت در برنامه های شبکه افق دیده می شود. ساخت و پخش برنامه هایی مانند «رخداد» و « حرفشم نزن» نشان داد که تولید برنامه های انقلابی و جذاب نیاز چندانی به پول ندارد و داشتن دغدغه و تعصب به انقلاب و نظام اسلامی و بهره مندی از هنر و خلاقیت، گمشده این روزهای رسانه ملی است! ج) معاون جدید سیما در خانواده ای بزرگ شده که به خوبی معنای مفاهیم فقهی را می داند و به همین علت باید به این پرسش پاسخ دهند که : آیا پوشش و رفتار اغلب مجريان زن برنامه های شبکه های سیما مصداق « تبرج» نیست؟ اگر هست پس چرا از وقوع مکرر فعل حرام در سیمای ج. ا. ا ممانعت نمی کنید و اگر نيست بفرمایید فقهای عظام شیعه چه چیزی را مصداق تبرج می دانند؟ د) اوایل انقلاب واژه « استاد» را برای بزرگانی مانند مرتضی مطهری، هاشمی نژاد، مفتح و علی اکبر پرورش بکار می بردیم. دقت کرده اید این روزها این واژه مقدس را برای چه کسانی بکار می برند! و) شهردار اصلاح طلب بندرعباس فرمایش کرده در تخریب بناهای غیر مجاز «نقل و نبات» پخش نمی کنند! و من هم استعفا نمی دهم! واقعا از یک اصلاح طلب غیر از این توقع دارید؟ چند مسئول اصلاح طلب سراغ دارید که مثل بندرعباس نباشد؟ ✍دکتر کوشکی 🔴@gamedovomeenqelab
🔴 از این چیزی می‌دونستید؟! یه چشمه رو ژرار دو ویلیه فرانسوی واسمون نوشته👇🏼 🔹روزی پسر رضاخان که در باغی داشته، را می‌خواهد و می‌گوید: در صندوق شهرداری چقدر پول هست؟ شهردار جواب می‌دهد: فلان قدر! می‌گوید باغ مرا از این پول کابل‌کشی کنید، شهردار در جواب می‌گوید: این پولِ مختصر برای سیم‌کشی روستاهاست. 🔹شاپورغلامرضا می‌گوید: گور پدر روستائیان! فورا مرا کابل‌کشی کنید و پای هر هم نورافکن بگذارید! شهردار ناچار می‌شود چنین کند. 🔹پس از اتمام کار، شاپورغلامرضا در باغ حاضر می‌شود و می‌بیند کنتوری بر دیوار گذارده‌اند، می‌پرسد این دیگر چیست؟! شهردار می‌گوید: کنتور برق است! شاپور غلامرضا با می‌گوید: این کثافت را بردارید؛ مگر پول برق را باید از من بگیرید! شهردار چنین می‌کند و شاپور غلامرضا به عنوان انعام، یک نیم‌پهلوی به او می‌دهد. 📚 منبع: کتاب شکوفایی دیکتاتوری/نوشته فرانسوی /ترجمه دکتر (وزیر اقتصاد و وزیر دادگستری در زمان پهلوی) /صفحه156 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
روزی پسر رضاخان که در باغی داشته، را می‌خواهد و می‌گوید: در صندوق شهرداری چقدر پول هست؟ شهردار جواب می‌دهد: فلان قدر! می‌گوید باغ مرا از این پول کابل‌کشی کنید، شهردار در جواب می‌گوید: این پولِ مختصر برای سیم‌کشی روستاهاست. 🔹شاپورغلامرضا می‌گوید: گور پدر روستائیان! فورا مرا کابل‌کشی کنید و پای هر هم نورافکن بگذارید! شهردار ناچار می‌شود چنین کند. 🔸 پس از اتمام کار، شاپورغلامرضا در باغ حاضر می‌شود و می‌بیند کنتوری بر دیوار گذارده‌اند، می‌پرسد این دیگر چیست؟! شهردار می‌گوید: کنتور برق است! شاپور غلامرضا با می‌گوید: این کثافت را بردارید؛ مگر پول برق را باید از من بگیرید! شهردار چنین می‌کند و شاپور غلامرضا به عنوان انعام، یک نیم‌پهلوی به او می‌دهد. 📚 منبع: کتاب شکوفایی دیکتاتوری/نوشته فرانسوی /ترجمه دکتر (وزیر اقتصاد و وزیر دادگستری در زمان پهلوی) 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 باران تازه قطع شده بود. از پنجره اتاقش به خیابان نگاه می‌کرد. جوی‌ها لبریز شده و آب در خیابان‌ها و کوچه‌ها سرازیر شده بود. پشت میز نشست. پرونده‌ای را که مطالعه می‌کرد بست. در اتاق زده شد و نور الله وارد اتاق شد. هول کرده بود. بلند شد و گفت: چه شده نور الله؟ نور الله پیشانی اش را پانسمان کرده بود. با هول و ولا گفت: سیل آمده سیل! سریع گوشی تلفن را برداشت. چند دقیقه بعد گروه‌های امداد به سرپرستی به سوی محله مستضعف نشینی که گرفتار سیل شده بود راهی شدند. تمامی محله را آب پوشانده بود. حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد. مردم هراسان و با شتاب به کمک مردمی که خانه هایشان گرفتار سیل شده بود می‌آمدند. آب در بیشتر نقاط تا کمر مردم بالا آمده بود. سقف بعضی خانه‌ها هوار شده بود روی سرشان و تیرک‌های چوبی شان بیرون زده بود. گل و لای و فشار شدید آب گروه‌های امدادی را اذیت می‌کرد. پرجنب و جوش به این طرف و آنطرف حرکت می‌کرد و به امدادگر‌ها دستور می‌داد. چند رشته طناب از اینطرف خیابان به آنطرف کشیده شد. و چند نفر دیگر در حالی که فشار آب می‌خواست آن‌ها را ببرد طناب را گرفتند و خود را به سختی به آنطرف خیابان رساندند. چند زن و کودک روی بامی رفته بودند و هوار می‌کشیدند. نیرو‌های امدادی با سعی و تقلا به کمک سیل زدگانی که وسایل ناچیزشان را از زیر گل و لای بیرون می‌کشیدند شتافتند. به خانه‌ای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد می‌کشید. در را هل داد. آب تا بالای زانوانش رسیده بود. پیرزن به سر و صورت می‌زد. گفت: چه شده مادر جان؟ کسی زیر آوار مانده؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت: قربانت بروم پسرم … خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن! چند نفر به کمک آمدند. آن‌ها وسایل خانه را با زحمت بیرون می‌کشیدند و روی بام و گوشه حیاط می‌گذاشتند. پیرزن گفت: جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده. با بدبختی جمعش کرده ام. رو به احمد و هاشم کرد و گفت: یا الله زود جلوی در سد درست کنید! احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند. راه آب بسته شد. به کوچه دوید. وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. پمپ کار می‌کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می‌شد. غرق گل و لای شده بود. پیرزن گفت: خیر ببینی پسرم… یکی مثل تو کمکم می‌کند آنوقت ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست. مگر دستم بهش نرسد… فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد. اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش می‌گذارم. چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد. پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش می‌کرد. گروه‌های امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زده‌ها تقسیم می‌کردند. رو به پیرزن گفت: خب مادر جان با من امری ندارید؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت: پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی. برو پسرم دست علی به همراهت. خدا از تو راضی باشد. خدا بگویم این را چه کند. کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت. از خانه بیرون رفت. پیرزن همچنان او را دعا می‌کرد و را نفرین! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff