📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
6⃣1⃣#قسمت_شانزدهم
🏴#پرتودوم🏴
💢 کافیست تا #تلاقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد.... یال خیمه 🏕افتاده است و هیچ گوشه اى از میدان پیدا نیست.... اما این #اختفا نه براى توست که پرده هاى ظلمت و نور✨ را دریده اى... و نگاهت به راههاى #آسمان🌫 آشناتر است تا زمین.
🖤مى بینى که #سه_سوار و #هیجده_پیاده ، به شمشیر🗡 عون ، راهى دیار عدم مى شوند و خدا نیامرزد #عبداالله_بن_قطبه_نبهانى را
که با ضربه اى نامردانه ، عون را از اسب به زیر مى کشد.هنوز بدن عون به زمین نرسیده ، فریاد #محمد است که در آسمان مى پیچد:شکایت به درگاه خدا باید برد از #قساوت این قوم کوردل امام ناشناس ، قومى که معالم قرآن 📖و محکمات تنزیل و تبیان را به #تحریف و تبدیل ایستادند و کفر و طغیان خویش را #آشکار کردند.🍂
💢 تعجیل #محمد شاید از این روست که از باز پس گرفتن رخصت مى هراسد یا شاید به ورودگاه عون که پیش چشم اوست ، رغبت مى ورزد... ده پیاده او را دوره مى کنند و او با #شمشیرش میان جسم و جان هر ده نفر فاصله مى اندازد.
#یازدهمى_عامربن_نهشل_تمیمى است که شمشیر #کینه_اش را از خون محمد سیراب مى کند.عذاب 🔥جاودانه خدا نثار #عامر باد.
🖤اى واى ! این کسى که #پیکر عون و محمد را به زیر دو بغل زده و با کمر خمیده و چهره درهم شکسته 💔و چشمهاى گریان ، آن دو را به سوى خیمه مى کشاند#حسین است. جان عالم به فدایت ، حسین جان رها کن این دو قربانى کوچک را خسته مى شوى.
از خستگى و #خمیدگى توست که پاهایشان به زمین کشیده مى شود.
💢 رهایشان کن حسین جان !
اینها براى #خاك آفریده شده اند.
آنقدر به من فکر نکن . من که این دو ستاره🌟 کوچک را در مقابل خورشید🌞 وجود تو اصلا نمى بینم . واى واى واى ! حسین جان ! رها کن اندیشه مرا.
#زینب ! کاش از خیمه بیرون مى زدى و خودت را به حسین نشان مى دادى...
🖤تا او ببیند که خم به #ابرو ندارى و نم اشکى هم حتى مژگان تو را تر نکرده است... تا او ببیند که از پذیرفته شدن این دو هدیه چقدر #خوشحالى و فقط شرم از احساس قصور بر دلت 💜چنگ مى زند. تا او ببیند که زخم على اکبر، بر دلت عمیق تر است تا این دو خراش کوچک.او تا ...اما نه ، چه نیازى به این نمایش معلوم ؟بمان ! در همین خیمه بمان ! دل🧡 تو چون آینه در دستهاى حسین است.این دل تو و دستهاى حسین ! این #قلب تو و نگاه حسین!
قصه غریبى است این ماجراى #عطش..
#ادامه_دارد......
🍃🌹🍃🌹
🔴@gamedovomeenqelab
🎧نسخه صوتی🎧
📚رمان دا ⇩⇩⇩
#قسمت_شانزدهم 6⃣1⃣
نویسنده: سیده زهرا حسینی
🌷خاطرات #سیده_زهرا_حسینی از جنگ تحمیلی و اوضاع خرمشهر در روزهای آغازین جنگ است.
🌹🍃🌹🍃
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
4_1203077243631304860.mp3
6.31M
🎧 #رمان_صوتی
#دا
#قسمت_شانزدهم 6⃣1⃣
🌹🍃🌹🍃
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_پانزدهم رفتم دانشگاه خبری از لیلا نبود احتمالا درگیر ماش
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_شانزدهم
خانم حسینی قهوه سفارش داد من و لیلا
نسکافه... هنوز سفارشمون رو نیاورده
بودن که خانم حسینی گفت: خوب دخترا تحقیقتون به کجا رسید؟
لیلا مجال نداد گفت: رسید به اینجا که هر کاری دلمون خواست نکنیم و قوانین رو رعایت کنیم بعد هم شروع کرد با آب و تاب از ماجرای تصادفش گفتن و بی قانونی بعضی ادمها!!!
وقتی نگاهی به سر و وضع لیلا کردم بی اراده برگشتم گفتم: لیلا جان الان شما هم با این وضع پوششت یه فرد بی قانون محسوب میشی!
یه نگاهی بهم کرد و گفت: نه اینکه الان تیپ خودت خیلی قانون مداره! بعد هم رو به خانم حسینی ادامه داد و با اقتدار گفت: من الان یه کم از موهام پیداست واقعا به این یه کم مو مردم آسیب می بینن! من میشم بی قانون!
ضمن اینکه به نظر من آدم دلش باید پاک باشه...
خانم حسینی لبخندی زد و گفت: ببینید دخترا رعایت قوانین کم و زیاد نداره مثلا گاهی با یک ضربه کم یه ماشین میره ته پرتگاه، گاهی هم با یک ضربه با شدت زیاد یه ماشین فقط آسیب می بینه! که این بستگی به مقاومت ماشین ها داره و مهارت راننده دقیقا #ضربه_خوردن_افراد-توی-یک-جامعه-بستگی #به_مقاومت_ایمانشون_ و_مهارت_کنترلشون بر میگرده! گاهی یه فرد با یک نگاه به قهقرا میره اما شخص دیگه ای هم هست که زیر شکنجه نم پس نمیده مثل انواع ماشین که از لحاظ مقاومت با هم فرق دارند!
❌اما نکته اینجاست که ما با وجود داشتن هر ماشینی نباید قوانین رو زیر پا بذاریم یه مثال واضحتر براتون بزنم فرض کنید همسر شما... هنوز حرف خانم حسینی تموم نشده بود که لیلا آهی کشید و گفت: داد از غم تنهایی...
خانم حسینی لبخندی زد و گفت: عجب پس مجردین!
من و لیلا لبخندی زدیم و سری تکون دادیم خانم حسینی گفت: نگران نباشین این شتریه که در هر خونه ای می خوابه
لیلا طنز آلود گفت: شتر من و نازی فک کنم توی بیابون راه رو گم کرده!
توی دلم گفتم: خوبه این لیلا می گفت امثال خانم حسینی غول اند حالا چه نمکی می ریزه! از دست این دختر احساساتی!
من گفتم: خوب خانم حسینی جان حالا مثلا نامزد داریم رعایت کم و زیاد قوانین چی میشه؟!
پاک بودن دل هم به نظرم مهم تر از ظاهره!
گفت: خوب در نظر بگیرید نامزد شما همزمان که با شماست فقط یه کم قوانین زندگی رو رعایت نکنه چند تا پیامک به بعضی از دخترهای کلاساتون بده!
برای شما چه اتفاقی می افته؟ ‼️⁉️
مطمئنا تو زندگی شما تاثیر میذاره درسته! حالا این آقا پسر بگه من فقط چند تا پیامک دادم اتفاقی نمی افته که! یا من که دلم فقط با شماست به اینها فقط پیامک زدم چیزی نمیشه که! خوب به نظر شما چیزی نشده؟ این اتفاق کمی بوده! دل این آقا فقط با شماست و حسابش پاکه! ‼️
نگاهی به لیلا انداختم با هم چشم تو چشم شدیم چیزی که خودم تجربه کرده بودم رو چطور می تونستم ردش کنم و نپذیرم وقتی که با تمام وجود لمسش کرده بودم!!!
اشک توی چشمام حلقه زد با خودم گفتم یه کم هم می تونه زندگی آدم رو نابود کنه! درست مثل چند تا پیامک که با من همین کار رو کرد...
در همین حین بخار نسکافه داغ که جلوم گذاشته شده بود من رو به فضای داخل کافی شاپ برگردوند لیلا هم کمی خودش رو جمع و جور کرد و توی اون لحظات خودش رو با نسکافه سرگرم کرده بود...
صدای خانم حسینی ما رو دوباره برگردوند به بحث گفت: حالا نظرتون چیه؟ من با تاسف سرم رو تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم و با بغض گفتم: درسته یه کم هم می تونه ضربه ی خودش را بزنه!
لیلا ساکت بود و کمی با دستش موهاش را زیر شال کوتاهش جابهجا کرد...
خانم حسینی ادامه داد: دخترا برای اتمام این بحث دلت کافیه پاک باشه یه سوال می پرسم که بحث جمع بشه بعد ادامه داد من قبلش معذرت میخوام ولی به نظرتون میشه من بگم که دخترا دلتون پاک باشه حالا این نسکافه رو در هر ظرفی خوردین اشکال نداره مهم اینه دلتون پاک باشه... ‼️⁉️
ما که منظور خانم حسینی رو درست متوجه شدیم با سر تایید کردیم که نه نمیشه!
خانم حسینی گفت: پس ظاهر نه تنها بی اهمیت نیست بلکه خیلی هم مهمه درسته! من ذهنم درگیر شده بود نمی دونستم سوالم را بپرسم یا نه! می ترسیدم لیلا از سوالم سو استفاده کنه ولی واقعا این سوال برام مهم شده بود دلم رو زدم به دریا و گفتم: ببخشید پس چرا توی قرآن که کتاب قانونه ماست میگه لا اکراه فی دین...🤔🤔
قبل از اینکه خانم حسینی فنجون قهوه اش رو سر بکشه و من منتظر جواب بودم حدسم درست از آب در اومد و لیلا گل از گلش شکفت!!!
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_شانزدهم
خانم حسینی قهوه سفارش داد من و لیلا
نسکافه... هنوز سفارشمون رو نیاورده
بودن که خانم حسینی گفت: خوب دخترا تحقیقتون به کجا رسید؟
لیلا مجال نداد گفت: رسید به اینجا که هر کاری دلمون خواست نکنیم و قوانین رو رعایت کنیم بعد هم شروع کرد با آب و تاب از ماجرای تصادفش گفتن و بی قانونی بعضی ادمها!!!
وقتی نگاهی به سر و وضع لیلا کردم بی اراده برگشتم گفتم: لیلا جان الان شما هم با این وضع پوششت یه فرد بی قانون محسوب میشی!
یه نگاهی بهم کرد و گفت: نه اینکه الان تیپ خودت خیلی قانون مداره! بعد هم رو به خانم حسینی ادامه داد و با اقتدار گفت: من الان یه کم از موهام پیداست واقعا به این یه کم مو مردم آسیب می بینن! من میشم بی قانون!
ضمن اینکه به نظر من آدم دلش باید پاک باشه...
خانم حسینی لبخندی زد و گفت: ببینید دخترا رعایت قوانین کم و زیاد نداره مثلا گاهی با یک ضربه کم یه ماشین میره ته پرتگاه، گاهی هم با یک ضربه با شدت زیاد یه ماشین فقط آسیب می بینه! که این بستگی به مقاومت ماشین ها داره و مهارت راننده دقیقا #ضربه_خوردن_افراد-توی-یک-جامعه-بستگی #به_مقاومت_ایمانشون_ و_مهارت_کنترلشون بر میگرده! گاهی یه فرد با یک نگاه به قهقرا میره اما شخص دیگه ای هم هست که زیر شکنجه نم پس نمیده مثل انواع ماشین که از لحاظ مقاومت با هم فرق دارند!
❌اما نکته اینجاست که ما با وجود داشتن هر ماشینی نباید قوانین رو زیر پا بذاریم یه مثال واضحتر براتون بزنم فرض کنید همسر شما... هنوز حرف خانم حسینی تموم نشده بود که لیلا آهی کشید و گفت: داد از غم تنهایی...
خانم حسینی لبخندی زد و گفت: عجب پس مجردین!
من و لیلا لبخندی زدیم و سری تکون دادیم خانم حسینی گفت: نگران نباشین این شتریه که در هر خونه ای می خوابه
لیلا طنز آلود گفت: شتر من و نازی فک کنم توی بیابون راه رو گم کرده!
توی دلم گفتم: خوبه این لیلا می گفت امثال خانم حسینی غول اند حالا چه نمکی می ریزه! از دست این دختر احساساتی!
من گفتم: خوب خانم حسینی جان حالا مثلا نامزد داریم رعایت کم و زیاد قوانین چی میشه؟!
پاک بودن دل هم به نظرم مهم تر از ظاهره!
گفت: خوب در نظر بگیرید نامزد شما همزمان که با شماست فقط یه کم قوانین زندگی رو رعایت نکنه چند تا پیامک به بعضی از دخترهای کلاساتون بده!
برای شما چه اتفاقی می افته؟ ‼️⁉️
مطمئنا تو زندگی شما تاثیر میذاره درسته! حالا این آقا پسر بگه من فقط چند تا پیامک دادم اتفاقی نمی افته که! یا من که دلم فقط با شماست به اینها فقط پیامک زدم چیزی نمیشه که! خوب به نظر شما چیزی نشده؟ این اتفاق کمی بوده! دل این آقا فقط با شماست و حسابش پاکه! ‼️
نگاهی به لیلا انداختم با هم چشم تو چشم شدیم چیزی که خودم تجربه کرده بودم رو چطور می تونستم ردش کنم و نپذیرم وقتی که با تمام وجود لمسش کرده بودم!!!
اشک توی چشمام حلقه زد با خودم گفتم یه کم هم می تونه زندگی آدم رو نابود کنه! درست مثل چند تا پیامک که با من همین کار رو کرد...
در همین حین بخار نسکافه داغ که جلوم گذاشته شده بود من رو به فضای داخل کافی شاپ برگردوند لیلا هم کمی خودش رو جمع و جور کرد و توی اون لحظات خودش رو با نسکافه سرگرم کرده بود...
صدای خانم حسینی ما رو دوباره برگردوند به بحث گفت: حالا نظرتون چیه؟ من با تاسف سرم رو تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم و با بغض گفتم: درسته یه کم هم می تونه ضربه ی خودش را بزنه!
لیلا ساکت بود و کمی با دستش موهاش را زیر شال کوتاهش جابهجا کرد...
خانم حسینی ادامه داد: دخترا برای اتمام این بحث دلت کافیه پاک باشه یه سوال می پرسم که بحث جمع بشه بعد ادامه داد من قبلش معذرت میخوام ولی به نظرتون میشه من بگم که دخترا دلتون پاک باشه حالا این نسکافه رو در هر ظرفی خوردین اشکال نداره مهم اینه دلتون پاک باشه... ‼️⁉️
ما که منظور خانم حسینی رو درست متوجه شدیم با سر تایید کردیم که نه نمیشه!
خانم حسینی گفت: پس ظاهر نه تنها بی اهمیت نیست بلکه خیلی هم مهمه درسته! من ذهنم درگیر شده بود نمی دونستم سوالم را بپرسم یا نه! می ترسیدم لیلا از سوالم سو استفاده کنه ولی واقعا این سوال برام مهم شده بود دلم رو زدم به دریا و گفتم: ببخشید پس چرا توی قرآن که کتاب قانونه ماست میگه لا اکراه فی دین...🤔🤔
قبل از اینکه خانم حسینی فنجون قهوه اش رو سر بکشه و من منتظر جواب بودم حدسم درست از آب در اومد و لیلا گل از گلش شکفت!!!
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹مستند در_برابر_طوفان
🎬 #قسمت_شانزدهم
✍مجموعه مستند "در برابر طوفان" روایتگر تاریخ سیاسی و اجتماعی پهلوی دوم از زمان پادشاهی محمدرضا پهلوی تا انقلاب اسلامی است. در این مجموعه صداها و تصاویر دیده نشده از تاریخ معاصر کشور نمایش داده می شود.
📽 کارگردان : مهدی نقویان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #قسمت_پانزدهم: نمیدونستم حرکت بعدیشون چیه وقراره کدوم یکی ازم
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#قسمت_شانزدهم
خدای من این دوداعشی خبیث سر غنایم جنگی یا بهتر بگویم اموال غارتی دعوایشان شده بود, بالاخره بعداز بحث زیاد چون ابواسحاق پول لازم بود قسمت بیشترپول ودلارهایی که پدر بیچاره ام سالهای سال برای بدست اوردن انها تلاش کرده بود تا زن وفرزندانش دراینده زندگیشان تامین باشد به ابواسحاق رسید ووسایل خانه هم ابوعاص برای خودش مصادره کرد,برایشان اهمییت نداشت که دو جسد غرق درخون کنارشان است وسه جفت چشم نگران خیره به چشمان پدرومادری که دیگر نفس نمیکشیدند بود,عماد, این برادرک شیرین زبانم کلا مسخ شده بود هیچ کلامی از دهانش خارج نمیشد وفقط وفقط چشمانش دور وبر پدرومادرم میگشت...درهمین هنگام ابوعاص روبه ابواسحاق کردوگفت آن دوحوریه(اشاره به من ولیلا) هم مال تو به گمانم پول خوبی در ازای فروششان بگیری خخخخخخ😈
خدای من....درست شنیدم ...ما به اسیری ویا بهتر بگویم کنیزی میرفتیم...مگر قانون برده وبرده داری در اسلام منسوخ نشده؟؟چرا این بااصطلاح مسلمانان نوظهور هیچ اطلاعی از دینشان ندارند؟؟؟منی که یک هفته بیشتر نیست اسلام اورده ام بیشترازاینانی که برای هرکارشان تکبیر میگویند از دین سررشته دارم...اری اینان شیاطینی هستند که درظاهر سنگ اسلام رابه سینه میزنند ودرحقیقت دشمن اصلی دین واسلامند ,به خدا که طارق عین حقیقت رامیگفت ,اومعتقدبود این دواعش ساخته وپرداخته دشمنان اسلام هستند وبرای بدنام کردن اسلام وبیزارشدن مردم جهان از اسلام,علم شدند وچه خوب به وظیفه شان عمل میکنند....
آه برادرم طارق کجایی؟؟کجا رفتی که ندیدی عزیزانت را زنده زنده سربریدند وقهقه زدند,کجایی که ببینی ناموست ,اسیردست ابلیس شده ,آه چه مظلوم وغریبیم ما...چه غریب است دین خدا...چه غریب است اخرین فرستاده خدا...چه غریب است حجت خدا ,علی مرتضی ع وبچه هایش وشیعیانش....
به خدا...خدا هم غریب شده دراین مسلک....
ادامه دارد..
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📚 #از_یاد_رفته_۱
🔰 #قسمت_شانزدهم
✍ چشم ها را باید شست
تا سوار مترو شدم متوجه صدای وحشتناک آهنگی شدم که از اون طرف مترو میاومد.😨 نمیدونستم که آیا باید بگردم و ببینم که صدا از کی میآد یا نباید جستجو کنم⁉️
یه صندلی خالی شد و من نشستم.
یکدفعه دیدم همون شخص اومد و جلوم ایستاد، صداش فوق العاده زیاد بود و آهنگش هم غنا😐
یک مرد مسن وارد مترو شد👨🦯 و من جایم را به او دادم و کنار پسر ایستادم، ظاهر طرف بد نبود (یک جوان حدود ۲۶_۲۷ساله).
به خودم گفتم این کسی که داره با این صدا این آهنگ را گوش می کنه حتماً آدم بی منطقی هست (پیش داوری و قضاوت غلط🤦).
دستم را زدم به شونه اش و گفتم: داداش این صدا اذیتت نمی کنه⁉️🤔
کسی که سمت چپش ایستاده بود هم یه همچین چیزی بهش گفت...
پسره شروع کرد به درد دل کردن که من خودم میخوام این کارم رو ترک کنم و آسیبهاش رو دیدم و ...😞
من هم چندتا آسیب جسمی و روحی غنا را بهش گوشزد کردم و گفتم:
آیا انسان هر غذایی که جلوش می ذارن رو میخوره؟ پس چرا هر آهنگی میاد رو باید گوش بده؟🙄
بعد اسم چند تا از علما را آورد و گفت فلانی را می شناسی؟ گفتم: آره.
گفت: من تمام سخنرانی هاش رو دارم. گفتم: می خوای چند تا سخنرانی خوب دیگه هم برات بولوتوث کنم؟
خلاصه تا نزدیک خونه که با هم، هم مسیر بودیم، چند تا سخنرانی براش فرستادم و شماره اش رو گرفتم و بعدا چند تا پیامک هم براش فرستادم ...
به لطف خدا روز خوبی بود😊
به امید روزی که این واجب فراموش شده، همه گیر شده و گناه منزوی گردد 🤲
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff