فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه #ایمان
#قسمت_پنجم
همه ی اجزای عالم براثرتصادف واتفاق بوجود آمده اند ونظم هم هیچ تعریف مشخصی ندارد.چرا دربرهان نظم بربوجود آمدن موجودات ازروی حساب و نظم تاکید می شود؟
🏴@gamedovomeenqelab
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
5⃣#قسمت_پنجم
💢باید #دعاکنى برایشان، باید از #او بخواهى که خواسته هایشانرا متحول کند، قفل 🔐دلهایشان 💓را بگشاید.
#دعا مى کنى، همه را دعا مى کنى ،
چه آنها را که #مى_شناسى و چه آنها را که نمى شناسى .
🖤چه آنها که #نامشان را در نامه هاى✉️ به برادرت دیده اى و اکنون خبرشان را از سپاه دشمن 👹مى شنوى و چه آنها که نامشان را ندیده اى و نشنیده اى .
به اسم قبیله و #عشیره دعا 🤲مى کنى ، به نام شهر و دیارشان دعا مى کنى .
💢 به نام #سپاه مقابل دعا مى کنى!
دعا مى کنى ، هر چند که مى دانى قاعده دنیا همیشه بر این بوده است . همیشه #اهل_حقیقت #قلیل بوده اند و اهل باطل #کثیر. باطل ، جاذبه هاى نفسانى دارد. کششهاى شیطانى دارد.
🖤پدر همیشه مى گفت :
لا تستو حشوا فى طریق الهدى لقلۀ
اهله . در #طریق هدایت از کمى نفرات نهراسید.پیداست که کمى نفرات ، #خاص طریق هدایت است . همین چند نفر هم براى سپاه هدایت #بى_سابقه است . اعجاب برانگیز است .
💢 پدر اگر به همین تعداد، برادر داشت ، لشکر داشت ، همراه و #همدل و همسفر داشت ، پایه هاى اسلام را براى ابد در جهان محکم مى کرد. دودمان #معاویه را برمى چید که این دود اکنون روزگار #اسلام را سیاه نکند.اما پس از ارتحال پیامبر چند نفر دور #حقیقت ماندند⁉️
🖤راستى نکند که فردا در گیرودار معرکه ، همین سپاه #اندك نیز برادرت را #تنها بگذارند؟ نکند خیانتى که پشت پدر را شکست💔 ، دل فرزند را هم بشکند؟ مگر همین چند صباح پیش نبود که معاویه فرماندهان و نزدیکان سپاه برادرت مجتبى را یکى یکى #خرید و او تنها و بى یاور ناچار به عقب نشینى و سکوت کرد؟
💢 این را باید به #حسین بگویى .
هم امشب🌙 بگویى که دل نبندد و به وعده هاى مردم این دنیا. این درست که #شهادت براى او رقم خورده است و خود طالب عزیمت است . این درست که براى شهیدى مثل او فرق نمى کند که هم مسلخانش #چندنفر باشند. اما به هر حال #تجربه مکرر دلشکستگى پیش از شهادت ،🕊 طعم شیرینى نیست .
🖤خوب است در میانه نمازها📿 سرى به حسین بزنى ، هم #دیدارى تازه کنى و هم این #نکته را به خاطر نازنینش بیاورى . اما نه ، انگار این #بوى_حسین است ، این صداى گامهاى حسین است
که به #خیمه 🏕تو نزدیک مى شود و این دست اوست که یال خیمه را کنار مى زند و تبسم ☺️شیرینش از پس پرده طلوع 🏜مىکند.
💢 همیشه همین طور بوده است...
هر بار دلت #هواى او را کرده ، او در #ظهور پیش قدم شده و حیرت را هم بر اشتیاق و تمنا و شیدایى اتافزوده.#تمام_قد پیش پاى او برمى خیزى و او را بر #سجاده_ات مى نشانى.
مى خواهى تمام تار و پود سجاده از بوى حضور او آکنده شود.
🖤مى گوید:
خواهرم ! در نماز شبهایت🌙 مرا فراموشى نکنى. و تو بر دلت مى گذرد...
چه جاى #فراموشى برادر؟ مگر جز تو قبله دیگرى هم هست ؟ مگر ماهى🐋 ،حضور آب را در دریا 🌊
فراموش مى کند؟ مگر زیستن بى یاد تو معنا دارد؟ مگر زندگى بى حضور خاطره ات ممکن است ⁉️
💢احساس مى کنى که #خلوت ، خلوت نیست و حضور غریبه اى هرچند خودى از حلاوت خلوت مى کاهد، هرچند که آن
#غریبه خودى ، «نافع بن هلال» باشد و نگران برادر، بیرون در ایستاده باشد.
پیش پاى حسین ، زانو مى زنى ، چشم در آینه چشمهایش مى دوزى و مى گویى :حسین جان ! #برادرم ! چقدر
🖤 مطمئنى به #اصحاب امشب که فردا در میان معرکه تنهایت نگذارند؟
حسین ، نگرانى دلت را لرزش مژگانت درمى یابد، عمیق و #آرام_بخش نفس مى کشد و مى گوید:خواهرم ! نگاه که مى کنم ، از #ابتداى_خلقت_تاکنون و از #اکنون_تاهمیشه ، اصحابى باوفاتر و مهربانتر 🌷از اصحاب امشب و فردا نمى بینم .
💢 همه اینها که #امشب در سپاه من اند، فردا نیز د ر کنار من خواهند ماند و پیش از من دستشان را به دامان جدمان خواهند رساند.احساس مى کنى که سایه پشت خیمه ، بى تاب از جا کنده مى شود و خلوت مطلوبتان را فراهم مى کند.
🖤آرزو🌸 مى کنى که کاش #زمان متوقف مى شد. #لحظه ها نمى گذشت و این خلوت شیرین تا قیامت امتداد مى یافت . اما غلغله ناگهان بیرون ، حسین را از جا مى خیزاند و به بیرون خیمه مى کشاند.
تو نیز دل #نگران از جا بر مى خیزى..
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
🔴@gamedovomeenqelab
گام دوم انقلاب
#ابوحلما قسمت چهارم: آخرین بار مادر حلما سینی چای را آورد و روی میز گذاشت همان موقع زنگِ در دوباره
📚 #ابوحلما 💔
✨ #قسمت_پنجم : تصمیم 🌼🌈
حلما نگاهش را روی زمین چرخاند و بعد از چند لحظه سرش را بلند کرد.
امتداد چشم های سیاهش به نگاه عمیقِ محمد که رسید، آیینه درخشان نگاهشان به هم برخورد کرد و انگار قامت قلبهایشان به یکباره فروریخت که چشم هایشان دوباره مبهوت زمین شد.
حاج حسین بشقاب میوه را روی میز گذاشت و رو به مادر و دایی حلما گفت: اگه اجازه بدید پسرم و دختر خانمتون مثل جلسه قبل یه صحبتی هم داشته باشن. دایی نگاهی به مادر انداخت و مادر رو به نگاه پر اشتیاق حلما، گفت:
مامان جان اگه موافق باشی چند دقیقه ای حرف بزنید.
حلما بعد از مکث کوتاهی گفت: چشم
و بعد از محمد بلند شد و هردو به طرف اتاق حلما رفتند. به اتاق که رسیدند، محمد ایستاد و گفت:
اول شما بفرمایید. حلما با قدم های آهسته وارد اتاق شد و روی فرش فیروزه ای اتاقش نشست. محمد هم با مقداری فاصله روبرویش نشست و سرش را پایین انداخت. بعد از چند
لحظه حلما سکوت را اینطور شکست:
+میشه یه چیزی بپرسم؟
-بله...بفرمایید
+هدف تون از ازدواج چیه؟
-جلسه پیش هم گفتم که...
+بله گفتین عمل به سنت پیامبر(ص)، درسته ولی این جواب خیلی کلیه یعنی شما جواب همه سوالامو کلی گفتین
-بسم الله الرحمن الرحیم، ساده ترین شکلی که میتونم بگم همینه که خدای بخشنده و مهربونی که الان از اول جلسه اسمشو آوردم از ما خواسته سالم و پاک زندگی کنیم، منم همینو میخوام...همینکه یه زندگی پاک و شاد داشته باشم و فکر میکنم ازدواج بزرگترین قدم برای داشتن چنین زندگی خوبیه البته اگه انتخاب آدم درست باشه
+چرا فکر کردین ...یعنی چطور شد که ...برای چی بنظرتون من میتونم کسی باشم که باهاش زندگی خوبی...
-من معیارای مختلفی داشتم اما در درجه اول در وجود خود شما دو خصوصیت بود که ... ببینید سادات خانم ...حیا و اخلاق خوب شما برای من خیلی مهمه و البته از نظر ظاهری هم... م...
+آقای رسولی
-بله
+من دختر شهیدم
-این برای من افتخاره سادات خانم
+منظورم اینه که...من... با خیلی از دخترا فرق دارم. از وقتی چشم باز کردم پدرم نبوده! نه مثل دخترای شهدای دیگه...همیشه بابام...شما میدونستید پدرم جانباز بوده...
-بله اینم می دون...
+اینم میدونستید که پدرم جانباز اعصاب و روان بود؟...بابام تا همین پنج سال پیش زنده بود ولی من فقط از پشت شیشه اجازه داشتم ببینمش. یا وقتی خواب بود...هیچ وقت نشد یه دل سیر باهاش حرف بزنم.این اواخر اونقدر حالش بد بود که کوچیکترین صدا و حتی بوی عطری باعث میشد تشنج عصبی داشته باشه مدام ... مدام یاد اتاق شکنجه بعثیا می افتاد...
-خواهش میکنم گریه نکنید من درک میکنم...من میدونستم سادات خانم ولی حرفی نزدم چون تا به امروز خودتون چیزی درموردش نگفتید
+من...روحیه حساسی دارم یه طبع لطیف و شکننده فراتر از هر دختر دیگه غصه ها و حسرتام بیشتر از هر دختر دل نازک دیگه است. پس مردی که میخوام بهش تکیه کنم باید محکم تر از خیلیای دیگه باشه
-ان شاالله همه توانمو به کار میگیرم اونی باشم که شما میخوایید
+ان شاالله...
حلما این را که گفت انگار تازه به خودش آمد. طوری که بخواهد حرف را عوض کند پرسید:
+راستی شما از کجا درمورد پدرم میدونستید؟ تحقیق ...
-بابام تو عملیات آخری که پدرتون اسیر شد شرکت داشت...جزء نیروهای اطلاعات عملیات سپاه رفته بود برای شناسایی...
+پس چرا پدرتون تا حالا چیزی نگفتن؟
-بابام اکثر اوقات از روزایی که جبهه بوده حرف نمیزنه، حتی ازم خواسته در مورد ترکشایی که تو سرشه چیزی نگم بهتون
+شماهم که نگفتین
و خنده هردوشان درهم تلفیق شد. دایی حلما ضربه ای به درِ بازِ اتاق زد و پرسید: مبارکه؟
و در مقابل سکوت آمیخته به لبخند هر دو شان، بلند گفت: مبارکه!
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم✍؛ سین. کاف. غین 🌼🌿
⚫کانال گام دوم انقلاب ✌
⚫https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
ضرب المثل ها در قرآن #قسمت_چهارم 🔷 *شتر دیدی ندیدی* 🔶 *وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامً
ضرب المثلها در قرآن
#قسمت_پنجم
🔷 *نه چندان بخور کز دهانت بر آید*
*نه چندان که از ضعف جانت بر آید*
🔶 *وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا*
ترجمه 👈 *و نه هرگز دست خود (در احسان به خلق) محکم به گردنت بستهدار، و نه بسیار باز و گشادهدار، که (هر کدام کنی) به نکوهش و درماندگی خواهی نشست*
*سوره مبارکه اسرا ایه 29*
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🔷
🔷 *اگر علی ساربونه میدونه شترش رو کجا بخوابونه*
🔶 *اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ*
ترجمه 👈 *خداوند بهتر میداند کجا قراردهد رسالتش را*
*سوره مبارکه انعام ایه 124*
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🔷 *یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار*
🔶 *فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ*
ترجمه 👈 *پس هر کجا روی گردانید، پس آنجا ذات خداوند است*
*سوره مبارکه بقره ایه 115*
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
✍ سید علی حسینی یزدی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
38.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠حقیقت یوگا: فرایند های جریان سازی در یوگا
#قسمت_پنجم
🔹یوگا ویژگی هایی دارد که می تواند به سرعت جریان سازی کند.
🔹اولین ویژگی «موج تبلیغاتی» و چهره مثبتی است که از یوگا ارائه می شود.
🔹دومین ویژگی یوگا این است که در قالب برنامه آموزشی پذیرفته شده.
#عرفان_های_نوظهور
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
32.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆ماهیت وظیفه گرایانه معنویت
دوره معنویت رهایی بخش
🎬 #قسمت_پنجم
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_چهارم گفتم: نمیدونم لیلا بخاطر همین از تو کمک می خوام..
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_پنجم
لیلا دوباره از اون لبخندهای خبیثانه زد و گفت: اون دیگه با من! اینقدر سوال دارم از این جماعت بپرسم که مجبور بشه تا صبح وایسه جواب بده!
کلاس تموم شد دل تو دلم نبود ...
از طرفی یک هفته ایی بود امید را ندیده
بودم، از این طرفم نمی دونستم چه
واکنشی نشون میده؟
لیلا سریع دستم رو کشید و گفت: بدو تا دیر نشده...
مثل دوتا جن سر راه سعید قرار گرفتیم
بیچاره سکته کرد! لیلا شروع کرد به حرف زدن من حواسم به امید بود که
داشت از کلاس می اومد بیرون...
نگاهش که به من افتاد طوری وانمود کردم که انگار اصلا ندیدمش چقدر سخت بود هنوز باورم نمی شد ...
یک لحظه متوجه حرفهای لیلا شدم! ببخشید آقاسعید من یک سری سوال دارم در رابطه با رشته ی تخصصیتون!
سعید که انگارجاخورده باشه! گفت: صالحی هستم بفرمایید! کاری از دستم بر بیاد در خدمتم...
امید بهمون نزدیک شده بود دلم نمی خواست بفهمه چی میگیم جلو اومد و گفت: نازنین جان مشکلی پیش اومده؟
بعد یه نگاهی به لیلا کرد...
دلم می خواست با دو تا دستم خفش کنم! صدام رو بلند کردم و گفتم....
گفتم: به شما مربوط نیست!
نگذاشت ادامه بدم و صداش رو بلند تر کرد و گفت: آخه چرا نازنین؟؟؟
پریدم وسط حرفش گفتم: ببین همه چی رو لیلا برام تعریف کرده! چراش را هم خودت بهتر می دونی...
حالا هم لطفا برید مزاحم نشید!
انگار آب یخ ریخته باشند روی سرش!
رفت همینطوری که داشت می رفت
بلند بلند می گفت: لیلا یک دروغگو! تو
خیلی زود باوری...
عصبی شدم داد زدم پیام ها تو خوندم! خیلی عاشقانه و زیبا بود!
وقتی دید ماجرا کاملا بر علیه اش هست سریع دور شد...
بیچاره سعید که متحیر و متعجب ایستاده بود با صداش یکدفعه صورتم رو بر گردوندم سمتش...
گفت: ببخشید خانم ها سوالهاتون را بپرسید چون من خیلی کار دارم...
من و لیلا که برای روز اول، به هدفمون رسیده بودیم عذرخواهی کردیم!
لیلا گفت: حقیقتا ما چند تا کتاب می خواستیم معرفی کنید برای یه تحقیق کلاسی، که حالا شما عجله دارید باشه برای یه بار دیگه مزاحمتون میشیم...
سعید هم به سرعت از ما دور شد....
لیلا زد به شونم گفت: خوب حالشو
گرفتیم!
نگاهی به لیلا انداختم چشم هام قرمز
شده بود...
لیلا که حالم رو دید گفت: نازنین قرارمون این نبود! گریه نداریم!
اشکهام رو از روی صورتم پاک کردم ...
سرم را به نشونه تایید تکان دادم و با هم
رفتیم سمت کافی شاپ...
بوی قهوه ی تلخ فضای کافه رو پر کرده بود...
حالم بهم ریخته بود!
سکوت سنگینی بر تمام فضای کافی شاپ حاکم بود! که صدای پیامک گوشی لیلا نگاهم را متمرکز چشمهاش کرد...
گفتم: میشه گوشیت را بدی به من!
متعجب نگاهم کرد و گفت: چی؟
سریع فضا رو عوض کرد و گفت: اینها را ولش کن نازی! دیدی چه جوری سعید رو گیر آوردیم بعد هم زد زیر خنده...
شاید راست می گفت: باید بی خیال می شدم! گیرم که صدای پیامک امید بود چه اهمیتی داره وقتی لیلا هم اهمیتی بهش نمیده!
نمیدونم لیلا چی با خودش فکر کرد که چند لحظه ای بیشتر نگذشت از داخل کیفش گوشی را آورد بیرون بدون اینکه نگاه کنه داد دستم...
گفت نازنین: به من اعتماد نداری!
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹مستند در_برابر_طوفان
🎬 #قسمت_پنجم
✍ مجموعه مستند "در برابر طوفان" روایتگر تاریخ سیاسی و اجتماعی پهلوی دوم از زمان پادشاهی محمدرضا پهلوی تا انقلاب اسلامی است. در این مجموعه صداها و تصاویر دیده نشده از تاریخ معاصر کشور نمایش داده می شود
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
42.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #مستند_بهنامخلق | روایتی متفاوت از سازمان تروریستی منافقین
🔻ترورهای گسترده منافقین در آمل!مجاهدین خلق چگونه جز کاندایدای مجلس شورای اسلامی شدند
🔹صلاحیت مجاهدین خلق تائید شدند اما رای نیاوردند #قسمت_پنجم
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ناشنیدهها #قسمت_پنجم
#⃣ آنها بی شمارند؟!!!
🔻هیچ چیز اتفاقی نیست!
♻️ ادامه دارد...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ناشنیدهها #قسمت_پنجم
#⃣ آنها بی شمارند؟!!!
🔻هیچ چیز اتفاقی نیست!
♻️ ادامه دارد...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
🦋🕸🕷🦋🕷🕸🦋🕷🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #قسمت_چهارم: بعدازغروب افتاب بود وپدرم امد ,مادر بساط شام راحا
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#قسمت_پنجم:
سفره که جمع شد,سکوت همه خانه رافراگرفت وگهگاهی عماد با بازیهای بچگانه اش سکوت سنگین اتاق رامی شکست,یکباره پدرم ازجایش بلند شد وشروع به قدم زدن کرد،خوب میدانستیم وقتی پدر اینکار رامیکند میخواهد تصمیم مهمی بگیرد.
طارق تلویزیون راروشن کرد وخودرامشغول نگاه کردن ،نشان میداد،مادرم هم با جم وجورکردن وسایل شام خودرامشغول کرده بود ومن ولیلا هم مثلا به مادر کمک میکردیم اما ذهنمان درگیر این خواستگاری نحس وان گروه منحوس بود که پدر رو به مادرم گفت:ام طارق فکرمیکنم بهتراین باشد که ما هم هرچه که میتوانیم به دلارودینار تبدیل کنیم وتا این فتنه وآشوبها میخوابد به جایی دیگر برویم ،بعدکه اوضاع ارام شدبرمیگردیم.
مادر:اخه کجا بریم؟اصلا کجا را داریم که بریم؟
پدر:بزار خواهرت صفیه وخانواده اش برن ،هرجا که انها رفتند یکهفته بعد شما رابا طارق راهی میکنم وخودم میمانم تا مراقب خانه ونخلستان وزندگیمان باشم،من تنها باشم ازپس مراقبت ازخودم برمیام.
تودلم خوشحال شدم،اخه اگرقراربودآواره بشیم چه بهترکنار خاله وعلی باشیم ،که طارق گفت:روی من حساب نکنید ،همونطورکه علی پسرخاله صفیه میماند تا ازشهرش دفاع کند منم میمانم.
دلم هرری ریخت پایین؛نگاهم به پدرم افتادکه میگفت:نه طارق من میمانم وتومیروی...
طارق:به همان ایزد پاک قسم که تکان نمیخورم،شما همراه مادروبچه ها برو ،من اموزش نظامی دیدم،جوان ترم وبرای مبارزه بهتروشما دنیا دیده ای وبرای سفر مناسب تر....
دلم میخواست ازته سرم فریادبزنم،گریه سردرهم اخربه چه گناهی باید اواره شویم؟!
ادامه دارد...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
49.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_پنجم
🎥 مستند آستین خالی، جدیدترین مستند از شهید حاج حسین خرازی
📌 حاج حسین خستگی ناپذیری، حاج حسین افزایش روحیه رزمندگان بود.
🔹 وقتی حاج حسین حواسش به همه جا بود و هوشمندانه فضای جنگی را مدیریت میکرد
◇ الحمدالله و سبحان الله ذکر جاری برای رفع مشکلات بود
◇ کربلای پنج صدام تمام قدرت خود را به میدان آورده بود و حاج حسین هیمنه صدام را شکست
◇ آیه را در قنوت با یک دست خواند که نوح میگفت خدایا احدی از این کفار را روی زمین نگذار بماند
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff