📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
6⃣#قسمت_ششم
🏴پرتوچهارم🏴
💢 تو نیز دل 💕نگران از جا بر مى خیزى و از #شکاف خیمه🏕 بیرون را #نظاره مى کنى....
افراد، همه #خودى اند اما این وقت شب🌙 درکنار خیمه تو چه مى کنند ⁉️پاسخ را #حسین به درون مى آورد:
🖤خواهرم ! اینها #اصحاب من اند و سرشان ، #حبیب_بن_مظاهراسدى است . آمده اند تا با تو بیعت کنند که هزارباره تا پاى جان به حمایت از حرم #رسول االله ایستاده اند.
💢 چه بگویم ⁉️
چه #دریافت_روشنى💥 دارد این حبیب !... دین را چه خوب شناخته است... بى جهت نیست که امام لقب #فقیه به او داده است . اسم حبیب اسباب #آرامش_دل 💓است . وقتى #خبر آمدنش به کربلا را شنیدى سرت را از کجاوه بیرون آوردى و گفتى :
سلام مرا به حبیب برسانید.
🖤حسین جان ! بگو که زینب ، دعاگوى🤲 شماست و برایتان #حشر با رسول االله را مى طلبد و تا ابد #خیر و #سعادتتان را از خدا مسالت مى کند.
همین که برادر، #عمامه پیامبر را بر سر بگذارد، شمشیر🗡 پیامبر را در دست بگیرد و به سمت #سپاه دشمن👹 حرکت کند
💢کافیست تا #غم عالم بر دلت بنشیند. کافیست تا تمامى #مصیبتهاى پنجاه ساله بر ذهنت هجوم بیاورد و غربت وتنهایى جاودانه پدر، از #اعماق جگرت سر باز کند.اما برادر به این بسنده نمى کند، مقابل دشمن مى ایستد،
تکیه اش را بر شمشیر پیامبر مى دهد و در مقابل #سیاهدلانى که به خون سرخ💔 او تشنه اند،
🖤لب به موعظه مى گشاید:
مردم ! در #آرامش ، گوش به حرفهایم بسپارید و شتاب نکنید تا من آنچه #حق_شمابرمن است به جاى آورم که #موعظت شماست و #اتمام_حجت بر شما... درنگ کنید تا من ، انگیزه سفرم را به این دیار، روشن کنم . اگر عذرم را پذیرفتید و #تصدیقم کردید و با من از در #انصاف درآمدید خوشا به #سعادت شما، که اگر چنین شود، راه هجوم شما بر من بسته است.
💢 اما اگر عذرم را نپذیرفتید و با من از در انصاف در نیامدید، دست به دست هم دهید و تمام #قوا و شرکاء خود را به کار
گیرید، به #مقصود خود عمل کنید و به من مهلت ندهید. چه ، مى دانید که در فضاى روشن✨ و بى ابهام گام مى زنید.
🖤به هرحال #ولایت من با خداست و #پشتیبان من اوست . هم او که #کتاب📚 را فرو فرستاد و ولایت همه صالحان و نیکوکاران را به عهده گرفت.
#بندگان خدا! تقوا پیشه کند و از #دنیا برحذر باشید. اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود یا یکى براى دنیا باقى بماند، چه کسى بهتر از #پیامبران براى بقا و شایسته تر به رضا و راضى تر به قضاء؟!
💢 اما بناى آفریدگار بر این نیست ، که او دنیا را براى #فنا آفریده است.
تازه هاى دنیا کهنه است ، #نعمتهایش فرسوده و متلاشى شده و روشنایى سرورش ، تاریک 🖤و ظلمت زده.
دنیا، منزلى #پست و خانه اى #موقت است . کاروانسراست..... پس در اندیشه توشه باشید و بدانید که بهترین ره توشه تقواست . تقوا پیشه کنید تا خداوند #رستگارتان کند...
🖤 او چون طبیبى که به #زوایاى وجود بیمار آگاه است ، مى داند که مشکل این مردم ، مشکل #دنیاست ، مشکل علاقه به دنیا و از یاد بردن خدا و عالم عقبى .
فقط علقه هاى دنیا مى تواند انسان را اینچنین به #خاك سیاه شقاوت بنشاند. فقط پشت کردن به خدا 🕋مى تواند، پشت #عزت انسان را اینچنین به خاك بمالد.
💢 فقط از یاد بردن #خدا مى تواند #حجابهایى چنین ضخیم و نفوذناپذیر بر چشم و دل انسان بیفکند تا آنجا که آیات روشن ✨خدا را منکر شود و خون فرزندان پیامبر خدا را مباح بشمرد.
او همچنان با آرامش و حوصله ادامه مى دهد... و تو از #شکاف خیمه مى بینى که دشمن ، بى تاب و منتظر، این پا و آن پا مى کند تا پس از اتمام موعظه به او #حمله_ور شود...
#ادامه_دارد......
🍃🌹🍃🌹
🔴@gamedovomeenqelab
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
5⃣1⃣#قسمت_پانزدهم
💢 تو چشم به #آسمان 🌫مى دوزى...
قامت دو نوجوانت را دوره مى کنى و مى گویى : #رمز این کار را به شما مى گویم تا ببینم خودتان چه مى کنید.
عون و محمد هر دو با #تعجب مى پرسند:رمز؟!و تو مى گویى : آرى، #قفل🔒 رضایت امام به رمز این کلام ،گشوده مى شود. بروید، بروید و امام را به #مادرش_فاطمه_زهرا
#قسم بدهید. همین... به #مقصود مى رسید...اما...
🖤هر دو با هم مى گویند:
اما چه مادر⁉️#بغضت را فرو مى خورى و مى گویى : #غبطه مى خورم به حالتان . در آن سوى هستى ، جاى مرا پیش #حسین خالى کنید.... و از #خداى_حسین ، آمدن و پیوستنم را
بخواهید.هر دو #نگاهشان را به حلقه اشک 😢چشمهاى تو مى دوزند و پاهایشان #سست مى شود براى رفتن...
💢 مادرانه تشر مى زنى :بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟!چند قدمى که مى روند، صدا مى زنى:راستى! و #سرهاى هر دو بر مى گردد.سعى مى کنى محکم و آمرانه سخن بگویى:همین #وداعمان باشد. برنگردید براى وداع با من ، پیش چشم حسین.و بر مى گردى...
🖤و خودت را به درون خیمه 🏕مى اندازى و تازه نفس اجازه مى یابد براى رها شدن و #بغض مجال پیدا مى کند براى ترکیدن و اشک 😭راه مى گشاید براى آمدن.#چقدر به گریه مى گذرد؟
از کجا بدانى ؟فقط وقتى طنین #فریاد_عون به رجز در میدان مپیچید،...
به خودت مى آیى و مى فهمى که کلام رمز، کار خودش را کرده است و پروانه #شهادت از سوى امام صادر شده است.
💢 شاید این #اولین_بار باشد که صداى فریاد عون را مى شنوى... از آنجا که همیشه با تو و دیگران ، آرام و به مهر سخن مى گفته.... نمى توانستى تصور کنى که ذخیره و ظرفیتى از فریاد هم در حنجره داشته باشد. #فریادش ، دل تو را که از خودى و مادرى، مى لرزاند، چه رسد به دشمن که پیش روى او ایستاده است:
🖤آهاى دشمن ! اگر مرا نمى شناسید، بشناسید! این منم فرزند #جعفر طیار، شهید #صادقى که بر تارك بهشت🌸 مى درخشید✨ و با بالهاى سبزش در فردوس پرواز 🦋مى کند. و در روز حشر چه افتخارى برتر از این ؟!ذوق مى کنى از اینهمه #استوارى و #صلابت و این اشک که مى خواهد از پشت پلکها سر ریز شود، #اشک_شوق است....
💢 اما اشک و #شیون و آه ، همان چیزهایى هستند که در این لحظات نباید خودى نشان دهند. حتى بنا ندارى پا را از خیمه بیرون بگذارى . آن هنگام که بر تل پشت خیمه⛺️ ها مى رفتى و #حسین و میدان را نظاره مى کردى ، فرزند تو در میدان نبود.اکنون از #خیمه درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنى به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک.
🖤 و این دو گل 🌷نورسته چه #قابل دارد پیش #پاى_حسین!اگر همه جوانان عالم از آن تو بود، #همه را فداى یک نگاه حسین مى کردى و عذر مى خواستى .
اکنون #شرم از این دو هدیه کوچک، کافیست تا تلاقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد...🍂
#ادامه_دارد......
🍃🌹🍃🌹
🔴@gamedovomeenqelab