گـفت:
#پسـرها چقـدر #چشـم نـاپـاک
شـده انـد ...
یک بـار پشـت سـرش راه افتـادم ...
در کوچـه اول ، پسـر جـوانی ایسـتاده
بود !
تا نگـاهش به او و مانتـوی تنـگش افتـاد
نیشـخندی زد و به سـر تا پـای انـدام
دخـتر خیـره شـد ...
همـان پسـر ، وقـتی مـن از جلـویش
عبـور کـردم ...
سـرش را پایـین انداخت و سرگـرم
گوشی مـوبایلـش شـد !
در کوچـه دوم که کمـی هـم تنـگ بـود ...
چنـد پسـر در حـال حـرف زدن و بلـند
بلـند خندیدن بودنـد
دخـتر که نزدیکـشان شـد ، نگـاه ها هـمه
سمـت انـدام ...
و موهـای بلـند دخـترک چرخـید.
یکـی از پسـر ها #نیشـخندی زد
و دیگـری #کاغـذی را در #کـیف دخـتر
انداخـت.
تنـه دخـتر ، هنـگام عبـور از آن کوچه
تنگ به تنـه پسـر ها خـورد !
همـان پسـرها ، وقـتی مـن نزدیک شـدم
راه را بـرای عبـور مـن باز کـردند و
صـدایشـان را !پایـین آوردنـد.
و همیـنطور در کوچه سـوم ، خیـابـان ،
بـازار ...
↲اصـلا قبـول چشـم ها هـمه نـاپـاک ...!
امـا ◄
◢تــــو چـرا با بـی حجـابی ،
طعـمه شـان میـشوی بانـو ؟...◤
🏴@gamedovomeenqelab