eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
196.1هزار عکس
136.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 : ذعلب یمانی از احمد بن قتبیه ، از عبدالله بن یزید ، از مالک بن دحیحه نقل کرد که در حضور امام (علیه السلام) از علت تفاوت های میان مردم پرسیدند امام (علیه السلام) فرمود : 🔹 علل تفاوت ها ميان انسان ها 🔻 علت تفاوت های ميان مردم ، گوناگونی سرشت آنان است ؛ زيرا آدميان در آغاز تركيبی از خاک شور و شيرين ، سخت و نرم بودند ، پس آنان به ميزان نزديک بودن خاكشان با هم نزديک و به اندازه دوری آن از هم دور و متفاوتند يكی زيباروی و كم خرد ، ديگری بلندقامت و كم همّت ، يكی زشت روی و نيكوكار ، ديگری كوتاه قامت و خوش فكر ، يكی پاک سرشت و بد اخلاق ، ديگری خوش قلب و آشفته عقل و آن ديگر سخنوری دل آگاه است . ┄┄┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┄ 📜 : هنگامی که "جعدة بن حریره" خواهر زاده امام (علیه السلام) نتوانست در حضور آن حضرت سخن بگوید ، فرمود : 1⃣ فصاحت و بلاغت اهل بيت (علیهم السلام) 🔻 آگاه باشيد همانا زبان پاره ای از وجود انسان است ، اگر آمادگی نداشته باشد سخن نمی گويد و به هنگام آمادگی ، گفتار او را مهلت نمی دهد . همانا ما اميران سخن می باشيم ، درخت سخن در ما ريشه دوانده و شاخه های آن بر ما سايه افكنده است. 2⃣ علل سقوط جامعه انسانی 🔻 خدا شما را رحمت كند ، بدانيد كه همانا شما در روزگاری هستيد كه گوينده حق اندک و زبان از راستگویی عاجز و حق طلبان بی ارزش اند ، مردم گرفتار گناه و به سازشكاری هم داستانند ، جوانانشان بداخلاق و پيرانشان گناهكار و عالمشان دورو و نزديكشان سود جويند ، نه خردسالانشان بزرگان را احترام می کنند و نه توانگرانشان دست مستمندان را می گيرند . ┄┄┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┄┄ 📜 : عبدالله بن زمعه از یاران امام بود و درخواست مالی داشت ، در جوابش فرمود : 🔹 احتياط در مصرف بيت المال 🔻 اين اموال كه می بينی نه مال من و نه از آن توست ، غنيمتی گردآمده از مسلمانان است كه با شمشيرهای خود به دست آوردند ، اگر تو در جهاد همراهشان بودی ، سهمی چونان سهم آنان داشتی وگرنه دسترنج آنان خوراک ديگران نخواهد بود . ┄┄┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┄┄ 📜 : این سخنرانی در سرزمین "ذی قار" هنگام حرکت به سوی بصره در سال ٣۶ هجری قمری ایراد شده است . 🔹 ويژگی های پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 🔻 پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آنچه را كه به او فرموده شد آشكار كرد و پيام های پروردگارش را رساند ، او شكاف های اجتماعی را با وحدت اصلاح و فاصله ها را به هم پیوند داد ، ميان خويشاوندان يگانگی برقرار كرد پس از آنكه آتش دشمنی ها و كينه های برافروخته در دل ها راه يافته بود . ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
کمتر از ذرّه نِه ای، پَست مشو مهر بورز/ تا به سرچشمه ی خورشید رسی چرخ زنان 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🌸🌿 🔘 یک نکته مهم در زندگی آن است که: بدانیم ما خود مسئولیت امور زندگیمان را برعهده داریم و می بایست پای هر تصمیمی که می گیریم تا پایان بایستم. زندگی ما، زندگی ماست! 🌊 آقای روان شناس 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀🌺🍀 آن کسانی که با مهریه‌ها و جهیزیه‌ها و مخارج سنگین، کار را بر خود و به ویژه دیگران مشکل می‌کنند، حسابشان پیش خدا خیلی سخت است. در دنیا و آخرت باید تاوان و جواب پس بدهند! ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ / خانوادگی آقای مشاور 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹🔹💠🔹🔹 این برنامه مربوط به کجای دنیاست؟ چه مردم شادی دارن! 🎊🎁🎈🎉 🌃 / اجتماعی 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌊 دریا دریا امید! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
«ببین چه گونه تلاطم در آفتـاب انداخت تمام هیبت آن را از آب و تاب انداخت سـرِ تمـامی گـل‌ها ز شـرم پایـین است گمان‌کنم‌که‌ ز رویش علی‌نقاب‌ انداخت» «حیدر محمدنژاد» 🌺 یه روز عزیز داره می آد! 🌸 یه عزیز داره می آد! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حضرت امیر المؤمنین علی (درود خدا بر او) در دو جا ضعف داشت! 🎙 «حجت الاسلام مسعود عالی» /دینی، اخلاقی ……………………………………… 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۶۶: جوان سه چادر رنگی به سمت عقیل گرفت. _ این ها کافیه؟!
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت ⏪ بخش ۶۷: پلک بر پلک نهادم. کنجکاوی عقیل در مورد ناحیه ی خدمت و رتبه ی نظامی مرد، سکوت اتاقک ماشین را شکست. کاش ساکت می‌ماند. هیاهوی بیرون برای دیوانگی من بس بود. مرد خیلی رسمی و کوتاه پاسخ داد. باز هم سکوت حاکم شد. چشمان نیمه بازم را به نیمرخ عقیل دوختم. گوشی را از گوشش بیرون کشید. تارهایی جو گندمی میان موهای کنار شقیقه‌اش دیده می‌شد. حاج بابا همیشه می‌گفت: «سفیدی موهای کنار شقیقه یعنی احوال دلت پر از وصل و پینه ست. یعنی دنیا تا تونسته توی مشتش فشارت داده. یعنی توی اوج جوانی از بس کمرت شکسته پیر شدی.» گوشه ی لبم کش آمد. این جوان به قول خودش موجی به هر چه شباهت داشت جز یک کمرشکسته. تکان های نرم ماشین چون گهواره پلک هایم را گرم می کرد. مرد کوچه پس کوچه های ناآشنا را برای گریز، میانبر می زد. عقیل انگشتانش را شانه وار روی محاسنش بازی داد. _ چرا از این مسیر می ری؟ مگه نمی ریم ستاد؟! مرد دنده را عوض کرد. _ نه، مسیرهای منتهی به ستاد، امن نیست. مکان رو تغییر دادن. مکثی عمیق بر کلام عقیل نشست. _ اما به من چیزی نگفتن. مرد، خیره به مقابل، هیچ نگفت. نمی دانم چرا اما بی دلیل بی قرار شدم. لحن عقیل عجیب شد. _ ماشین رو نگه دار! مرد با آرامشی سرد چشم از رو به رو برنداشت. _ من از شما دستور نمی گیرم. تحکم بر صدای بم عقیل استوار شد. _ مجبوری! سر از پشتی صندلی گرفتم و چشم باز کردم. عقیل لوله ی اسلحه را به سمت راننده نشانه رفته بود. تنم کرخت شد. پریدن از آن خواب قمار بر سر زندگی ام بود، نه ماندن در آن جا. راننده نگاه بی تفاوتش را از مقابل نمی‌گرفت. عقیل لوله ی اسلحه را بر پهلوی مرد فشرد و دستور توقف داد. ترسیدم. مگر او فرستاده ی همکارش عباس نبود؟ پس این تنش چه معنایی داشت؟ قاب چشمان مرد را در آینه می‌دیدم؛ هیچ واکنشی نداشت. عقیل جملاتش را با فریاد تکرار کرد. نیمچه آرامشم پرید. مرد با لحنی مطمئن جملات را ردیف کرد. _ مگه یه اسلحه چند تا فشنگ داره؟ پس الکی داد نزن. نبض نفس‌هایم تند شد. ذهنم به لکنت افتاد. این راننده دوست بود یا دشمن؟ نگاه خیره ی عقیل به نیمرخ مرد در کسری از ثانیه جایش را به صاعقه داد و جهنم درگیری به پا شد. ماشین چون گهواره در میان بوق ممتد خودروهای دیگر لی لی می‌خورد و من در حین گریبان‌گیری آن دو به این طرف و آن طرف پرت می‌شدم. ناگهان در تشویش دردناک ثانیه‌ها، چشمم به پنجره ی کنار عقیل افتاد و نفسم رفت. همان موتورسوار با کلاه کاسکت نقره ای در چند وجبی ماشین سبز شد. خواستم حضورش را فریاد بزنم که اسلحه اش را به سمت عقیل نشانه گرفت. زمان را کم دیدم. به آنی، چنگ بر یقه ی خاکی رنگ عقیل انداختم و او را به سمت پایین کشیدم. صدای سوت گلوله و خرد شدن شیشه زنگ بر شنوایی ام انداخت. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا