#ارسالی
سلام حاج آقا. ببخشید آیا امکان داره این تعطیلی ها اونم روزهای شنبه ،برنامه شون این باشه که یواش یواش شنبه ها رسما تعطیل بشه به جای جمعه؟
بله این احتمال وجود داره.
گاهی آدم شک میکنه! میگه نکنه یه مشت یهودی اون بالا نشستن و دارن برای کشور برنامه ریزی میکنن که انقدر روند کشور داره شبیه به چیزی میشه که صهیونیست ها آرزوش رو دارند؟!!!
😒
#ارسالی
سلام خداقوت
خواهش میکنم شما که تریبون دارید یه جورایی، به داد معلما برسید....این چه بساطیه هرموقع میگن تعطیل بعد پیامو تغییر میدن مینویسن مدارس غیرحضوری؟ ؟😞😞😞
یا واقعا تعطیل باشه یا نباشه. مثل همه جا مثل همه کارمندا. مجازی داغون مون کرد دوره کرونا. دلمون به این خوشه که اون دوره فوق العاده سخت و آسیب زننده تموم شد.
ولی ديگه مد کردن تعطیلی رو زهر کردن برا ما معلما 😞
ما تعطیلی نمیخوایم فقط مجازی مون نکنن...
اگر مشکلات انرژی یا هرچی هست و تعطیلی ادارات دارن خب معلماروهم تعطیل کنن .خواااهش می کنم به داد معلما برسید
خب اصلا اینا قصدشون مدیریت کشور نیست که
اینا برنامه دارن مردم رو عصبی کنند. وگرنه انقدر درهم برهم و بهم ریخته عمل نمیکردن. همه چیز رو قاطی پاتی کردن که مردم عصبی بشن
#ارسالی
با سلام و خدا قوت بله مشهد هم فردا تعطیل آخر هم متوجه نشدیم چرا تعطیل شد نه آلودگی داره و نه هدا سرده فقط گفتن بخاطر صرفه جویی در مصرف انرژی
🔴 این بهانه ای که آوردن به شدت خطرناکه.
با این بهانه میشه هر روز کشور رو تعطیل کرد. اسمش رو گذاشتن صرفه جویی انرژی
💢 خب بله هر روز هم که تعطیل بشه میشه از این بهانه استفاده کرد.
نیروهای امنیتی فورا باید به این موضوع بپردازن. دادستان های کل کشور باید پیگیر این موضوع خطرناک بشن.
🔴 هر یک روز که کشور تعطیل بشه هزاران میلیارد تومن خسارت میبینیم. مگه چقدر میخوان صرفه جویی انرژی کنن؟! 😒
در حالی که ایران بالاترین ذخایر نفت و گاز جهان رو داره!
💢 چطور بقیه کشور های که هیچی ندارن مشغول اداره کشورشون هستن؟
یا مسئولین این دولت بی نهایت بی عرضه هستن یا حتما کاسه ای زیر نیم کاسه هست و دنبال زمینه سازی برای اغتشاشات هستند.
✅ از همه مسئولین دلسوز و برخی نمایندگان مجلس که مومن هستند خواهش میکنیم فورا به مساله تعطیلی های بی دلیل ورود کنند.
#وعده_صادق3
#بصیرت_افزایی
#تحلیل_سیاسی
🔮 @gamegahanbine 🪩
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ازعشق_تاپاییز
قسمت ۱۹
از بس خسته بودم سریع خوابم برد
بعد از نماز صبح به مامان گفتم ساعت ۸ بیدارم کنه باید برم حوزه برای ترم تابستونم انتخاب واحد کنم
حول حوش هشت و نیم، نُه صبح بود که بعد از صبحانه خونه رو به قصد حوزه ترک کردم
ناصر بخاطر گردگیری و نظافت دیشب اتاقش خسته بود و من ناچار تنها حوزه رفتم
چون تابستون بود حوزه خلوت بود
یه نگاهی به تابلو اعلانات زدم و برنامه امتحانی رو روی کاغذ نوشتم مشغول خواندن و نوشتن برنامه بودم که صدای آقای شادمانی نگهبان حوزهمون من و به خودش جلب کرد
یه پیرمرد مهربون و دوستداشتنی که از اتباع خارجی بود. خیلی مهربون و مقیّد. یادمه سحر قبل از طلبهها بلند میشد و نمازشب میخوند. اهل غیبت و دروغ و این چیزا نبود
نمیدونم چی از من دیده بود که به قول خودش این قدر دوستم داشت.
بعد از صحبت با آقای شادمانی
یه چرخی تو حوزه زدم کارگرا مشغول کار و بنّایی بودن . بقول یکی از طلبه ها یکی حرم امام رضا یکی هم حوزه امام صادق دائمالبنایی بود و راستم میگفت یه روز نبود که بنایی نباشه تو حوزه، دائم در حال ساخت و ساز بودیم.
نزدیک اذان ظهر شده بود.
نماز ظهرمو رفتم مسجد جامع خوندم اینم بگم که بعد از نماز رفتم بازار و گوشی که ناصر بهم داده بود و تعمیر کردم. یه گوشی کشویی که اون زمان تو بورس بود اون زمان با اصرار خواهر برادرام که می گفتند الان همه گوشی دارند چرا تو نداری مجبور شدم گوشی بخرم خیلی دوسش داشتم ؛ یک گوشی شیک و نقلی که اکثر خاطراتمو باهاش ثبت و ضبط کردم.
کارم کم کم تموم شد و من با اتوبوس رفتم خونه
کلید خونه رو که انداختم ،
به یه جفت کفش زنونه مواجه شدم کفشای عمه مریم بود اما بابا که گفت قراره شب بیاد خونمون نه لنگ ظهر
ناصر با شنیده شدن بستن در اومد به استقبالم
-سلام
-سلام عمه اومد؟؟
-اره
-تنها اومد؟؟
ناصر که از ماجرای دیشب هنوز از دستم ناراحت بود گفت
-پس میخواستی با کی بیاد تنهاست دیگه
یه دستی به سر و صورتم کشیدمو از ناصر پرسیدم
-من تیپم خوبه ؟؟
ناصر هم بدون اینکه جوابمو بده رفت تو هال و کلی خورد تو ذوقم
با گفتن یاالله و بسم الله وارد هال شدم
عمه و مامان و بابا داشتن با هم صحبت میکردند. با دیدنم عمه استقبال گرمی ازم نکرد معلوم بود از چیزی ناراحته منم بعد از احوال پرسی و روبوسی با عمهخانم سمت اتاقم رفتم
هنوز دستم به دستگیره در اتاق بود
که عمه گفت
-بشین اسماعیل کارِت دارم
_چشم لباسامو عوض کنم خدمت میرسم
تو اتاقم رفتم و سریع لباس راحتی هامو پوشیدم و به بقیه پیوستم.
_خوبی عمه خوش اومدی. راه گم کردین بچهها چطورن مشتاق دیدارتون بودیم
عمه با صدای خشکی که انگار به زور داره تحملم میکنه گفت
-از احوالپرسی های شما. از تو که طلبهای انتظار بیشتری میره به عَمّت سر بزنی
-بله حق با شماست عمهجون
این و گفتم و با خنده ای زورکی به پدر و مادرم نگاه کردمو گفتم
-خب دیگه چه خبر گفتین کارم دارین
عمه که تا اینجای ماجرا حتی درست هم نگاهم نکرده بود سمت من چرخید و گفت
-بابات راست میگه؟؟
شوکه شدم نگاهی به بابام انداختم و باتعجب پرسیدم
-بابام چی میگه؟
-پرسیدم حرفای بابات چهقدر واقعیت داره؟؟
-کدوم حرفا عمه خب به منم بگید بفهمم
نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی
#داستان #کتاب #کتابخوانی #کتاب_خوانی #کتاب_کتابخوانی #رمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♨️#فوری/فرمانده عملیات اطفای حریق لس آنجلس :
در شوک هستیم
تمام اتفاقات غیر طبیعی هستند
هرچه آب میریزیم خاموش نمی شود، بلکه بدتر شعله ور میشن
اصلا نمی توانم بفهمم دارد چه اتفاقی می افتد.
📌 #وعده_صادق3
#بصیرت_افزایی
#تحلیل_سیاسی
🔮 @gamegahanbine 🪩