❤️#خاطرات_شهدا
💢 #ماجرای_دزدیده_شدن_حاج_قاسم
قاسم مجروح شده بود. برای درمان او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینهاش تا روی مثانهاش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۶-۴۵ روز کسی نمیدانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد. بالاخره شهید موحدی کرمانی پسر همین آقای موحدی کرمانی قاسم را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه سوم یک بیمارستان در مشهد است. پزشک حاج قاسم از منافقین بود و میخواست حاج قاسم را بکشد، به همین دلیل شکم قاسم را باز گذاشته بود که منجر به عفونت شده بود. یک پرستار باشرف کرمانی به خاطر حس کرمانی و ناسیونالیستیاش قاسم را شب دزدیده بود، جایش را با دو مریض دیگر در یک طبقه دیگر عوض کرد و به دکتر گفته بود قاسم را از اینجا بردند. قاسم باز یک دوره دیگر از ناحیه دست مجروح شد تا میگفتند برو دکتر میترسید، تا میگفتند برو بیمارستان در میرفت. فضای ما در جنگ این بود. من از هویت ملی و اعتماد به نفسی صحبت میکنم که جنگ با خودش آورد و این ملت را آبدیده کرد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
#شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷
#خاطرات_شهدا
کت و شلوار دامادیاش را💍
تمیز و نو در کمد نگه داشته بود
به بچههای سپاه میگفت:🖇👀
«برای این که اسراف نشود،
هر کدام از شما خواستید داماد شوید،
از کت و شلوار من استفاده کنید.
این لباس ارثیهی من برای شماست.»
پس از ازدواج ما،
کت و شلوار دامادی محمد حسن،
وقف بچههای سپاه شده بود :)
و دست به دست میچرخید
هر کدام از دوستانش که میخواستند داماد شوند،برای مراسم دامادیشان، همان کت و شلوار را میپوشیدند.🤵🏻
جالبتر آن که،
هر کسی هم آن کت و شلوار را میپوشید؛
به #شهادت میرسید!🙂♥️
#شهید_محمدحسن_فایده
#اللہمعجللولیڪالفرج💙
╔═.🦋.══•💙•══°🦋. ═╗
@gandoooooooi
╚═°🦋°══.💙.══•🦋• ═╝
✅ #خاطرات_شهدا
🌸🕊 شهید حاج محمد پورهنگ
تازه می خواست ازدواج کنه.
به شوخی بهش گفتم: خیلی دیر جنبیدی 😉. تا بخوای ازدواج کنی و ان شاءالله بچه دار بشی و بعد بچهٔ بعدی... دیگه سِنت خیلی میره بالا 👐🏻
یه نگاه بهم کرد. 🙂
این دفعه هم مثل همیشه یه حرفی زد که کلی رفتم تو فکر.🙄
گفت: سید، خدا جبران کننده ست.😊
گفتم: یعنی چی؟
🌴گفت: فکر می کنی برای خدا کاری داره بهم دوقلو بده؟
سید جان، اگه نیتْ خدایی باشه خدا جبران می کنه 💫
🚦وقتی خدا بهش دوقلو 👧🏼👧🏻 عنایت کرد تازه فهمیدم چی گفته بود
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊
#خاطرات_شهدا
کت و شلوار دامادیاش را💍
تمیز و نو در کمد نگه داشته بود
به بچههای سپاه میگفت:🖇👀
«برای این که اسراف نشود،
هر کدام از شما خواستید داماد شوید،
از کت و شلوار من استفاده کنید.
این لباس ارثیهی من برای شماست.»
پس از ازدواج ما،
کت و شلوار دامادی محمد حسن،
وقف بچههای سپاه شده بود :)
و دست به دست میچرخید
هر کدام از دوستانش که میخواستند داماد شوند،برای مراسم دامادیشان، همان کت و شلوار را میپوشیدند.🤵🏻
جالبتر آن که،
هر کسی هم آن کت و شلوار را میپوشید؛
به #شهادت میرسید!🙂♥️
#شهید_محمدحسن_فایده
#اللہمعجللولیڪالفرج💙
╔═.🦋.══•💙•══°🦋. ═╗
@gandoooooooi
╚═°🦋°══.💙.══•🦋• ═╝