″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
_
بنویسیدشبتارسحرمیگردد
یکنفرماندهازاینقومکهبرمیگردد..!
#سلامبرمهدیوارثِغدیر
#اللهمعجللولیکالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایلیا،ایلیا. . .❤️💫
#علی_اکبر_قلیچ💛✨
#ایلیا🧡🍂
#استوری💖🌷
#ایمووی❤️🌹
#عید_غدیر💙🦋
#امام_علی💜🔮
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْ💚🍃
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━━━━━
🌱 @gandoooooooi |•°
┗━━━━━━━━━━━━━
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
-
گفتند در ِ خانهی ِ غیر ِ تو شلوغ است . .
گفتند ولی ؛ رفتم و دیدم خبری نیست (:
#حضرت¹²⁸
___🌿
عیـدغدیررفـتودیوانۀتوبـاز
تقویـمرابهشوقمحـرمورقزنـدحسیـن!:)
#یازدهروزتامحرمالحرام
اسرائیلدوانتخابداره
➖➖➖➖
۱-بهایرانحملهنکنه؛
دراینصورت۱۸سالآیندهرونخواهددید
۲-بهایرانحملهکنه؛
دراینصورت۱۸روزآیندهرونخواهددید
➖➖➖➖
درواقعازبینمرگتدریجیو
مرگیکبارهبایدانتخابکنه؛
همینقدربدبخت🚶🏾. . !
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🍀 #در_مسیر_عشق 🍀 ☘ #پارت صدوچهلوسوم ☘ تو ماشین رسول: خب زهرا خانم زهرا : جانم رسول : چه خبر
🌺 #در_مسیر_عشق 🌺
🍁 #پارت صدوچهلوچهارم 🍁
رسول : بفرمائید اینم از خونه😐💔کشتی مارو
زهرا : خیلی ممنون خب الان میخوای همینجا وایسی منو نگاه کنی😐 یا برو پیش فاطمه یا بگیر بخواب
رسول : 😐😐😐😐😐😐
زهرا : هان ؟!😐💔
رسول : 😐💔 با اون بیادب گشتی اینجوری شدی ها😐🔪
زهرا : درسته شما درست میفرمایید استاد
رسول : تو بگو من کی درست نمیفرمایم؟😎😂✌️🏻
زهرا : بسه نمک نریز بیا برو اتاقت و جمع کن نگا نگا به خونه نمیرسن
رسول : عه راست میگی ها الان دیگه خانم خونه ای شدی حواست به همه چیز هست چشم
زهرا: بیا برو منو عصبی نکن
فاطمه با چی برمیگرده؟
رسول : معمولا با من اگر من نباشم با یکی از همکارا
زهرا : اون مورد اعتماده؟
رسول : آرررههه بابا خیالت راحت
زهرا : بیا برو دنبالش
رسول : 😐 زهرا میفهمی میگم قابل اعتماده
زهرا : خیلی ها قابل اعتماد بودن اما به ظاهر
اگر نمیری خودم برم؟🔪🤨
رسول : نه نه باش میرم
زهرا : 😒 زود
رسول : 😐 خیلی خب بابا
زیر لب با خودش میگه ( بدبخت شدیم رفت...)
زهرا: چیزی گفتی؟🤨
رسول : نه داشتم میگفتم دستت درد نکنه داری مرتب میکنی
زهرا : والا چیزی که من شنیدم گفتی بدبخت شدیم رفت
رسول : اااااهههههه تو چقدر گوشات تیزه🔪
زهرا : بسه رسول بیا برو دیگه
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌺 #در_مسیر_عشق 🌺 🍁 #پارت صدوچهلوچهارم 🍁 رسول : بفرمائید اینم از خونه😐💔کشتی مارو زهرا : خیلی ممن
🌴 #در_مسیر_عشق 🌴
🍃 #پارت صدوچهلوپنجم🍃
زهرا : سلام آجی خانم خسته نباشید
فاطمه: سلام ممنون
رسول : سلام😐✋🏻
زهرا : 😐💔
فاطمه : 😂😂
رسول : چیه😐 سلام کردن خنده داره؟
فاطمه : نه از اینکه زهرا تحویلت نمیگیره خندم میگیره😂
رسول: 😐💔 اه اه ایشالا قسمت خودت
زهرا : هیچ وقت قسمتش نمیشه🙂🔪
رسول : زهرا بخدا اینجوری ادامه بدی از خونه
پرتت میکنم بیرونا😐💔
فاطمه : شما بیجا میکنی 😡
زهرا : بچه ها بسه دیگه دعوا راه نندازید باهم خوب باشید اگر بچه های خوبی باشید لواشک و شوشولات میدم 🙂😂
رسول : یکی منو بگیره 😂😂😂 الان غش میکنم از خنده
فاطمه : مامان زهرا☹️ به این رسول هیچی نده خیلی بچه بدیه
زهرا : اولا مامان زهرا و ..
رسول : حرفش و قطع کردم : یا خداااااا باشه باشه فهمیدیم نمیشه تورو مامان صدا کرد
فاطمه تو نمیدونی این حساسه اگر همچین اتفاقی پیش بیاد اتم منفجر میشه😐🔪👊🏻
زهرا :😂😂
رسول : چیز خنده داری گفتم آیا؟😐
فاطمه : 😐💔 بابا میشه تمومش کنید😐 نظرتون چیه بریم بخوابیم؟
زهرا : نظر بسیار عالی دادی موافقم
رسول : 😐💔 هعی خداوندا گیر چه آدمایی افتادیم
فاطمه : دلتم بخواد😜😂گیرت نمیاد دیگه ها خوب استفاده کن
زهرا : بچه ها 😐 یه کاری نکنید من از خنده غش کنم میمیرم میفتم رو دست تون هااا🙂😂
رسول : اصلا یه سوال چرا میگی بچه ها؟😐😂
بابا خجالت بکش ۲۴ سالته
فاطمه : 😐💔 احسنتم اخوی احسنت طیبالله
زهرا : چی بگم راضی میشید😐💔🤦🏻♀
رسول : نمیدونم🙂😂
زهرا : بیا این هنوز خودش نمیدونه بعد به من گیر میده خدایا یه نگاهی شفاعی
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌴 #در_مسیر_عشق 🌴 🍃 #پارت صدوچهلوپنجم🍃 زهرا : سلام آجی خانم خسته نباشید فاطمه: سلام ممنون رسو
🍁 #در_مسیر_عشق 🍁
🍂 #پارت صدوچهلوششم🍂
فاطمه : خب دیگه بسه زهرا تو بیا شب پیش من بخواب
رسول : من چه گناهی کردم تنها باید بخوابم؟
زهرا : رسول جان😐 عزیزم من دلم واسه آبجیم تنگ شده به موقعش برای شماهم تنگ میشه بزار یه امشب رو پیش هم باشیم
رسول : خیلی خب😒 شبخوش خواهران مقدم
فاطمه: نمکدون😒 خب بیا بریم زهرا
زهرا : خب دیگه چه خبر چه کارا کردید؟
فاطمه: هیچی دلتنگی واسه خانواده اما خوبه رسول هست بازم🙂
زهرا : درسته یه زخم هست رو پیشونی رسول واسه چیه؟
فاطمه: همون موقع که گرفتنش واسه سه روز بعد خودشون آزاد کردن
هرچی اصرار کردم بریم دکتری چیزی نشون بده خودتو شاید جاییت شکسته باشه گوش نکرد
زهرا : دقت کردی آسیب به خانواده ما خیلی زیاده همش تو بیمارستانیم😐😂
فاطمه : آره 😂💔 واقعا چرا؟
زهرا : مشخصه دیگه😐💔ولی اینکه خیلی شناسایی شدیم تو چشمه دیگه ادم پشیمون میشه باید از اطلاعات بزنه بیرون
فاطمه : اوم😕خیلی لو رفتیم ولی ما که حواسمون بوده جایی کاری نکردیم که اینطور لو بریم
زهرا : دیگه اصلا دربارش فکر نکن مغزم هنگ میکنه
فاطمه : چشم حالا عروس خانم کی برگردیم تهران واسه عروسی😂
زهرا : وای باز شروع شد اقا فعلا هیچ خبری نیست
فاطمه : تو به چه حقی با اقا فرشید دعوا کردی؟
زهرا سکوت..
فاطمه : چطور حالا دعوا کردید؟ خیلی بد بود؟
زهرا : دعوای منو بابا خیلی بد و ضایع بود با فرشید تو پارک دعوام شد دیگه اونم زد به سیم اخر گفت برو اصلا به من چه اینطور دیگه حواسشون نبود اومدم🙂😂
فاطمه : ای بابا خیلی لجباز شدی ها😒🔪
زهرا: خواهش میکنم لجبازی از خودتونه🙂😂
فاطمه : 😂 بسه خسته نیستی تو؟
زهرا: خیر🙃تو بخواب من نگات کنم
فاطمه: وا یعنی چی دیوونه شدی؟😂
زهرا : آره🙃
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🍁 #در_مسیر_عشق 🍁 🍂 #پارت صدوچهلوششم🍂 فاطمه : خب دیگه بسه زهرا تو بیا شب پیش من بخواب رسول : من
دیوونه شدی؟
دیوونه بود😐
نمیدونم چرا خیلی رو مخمه
خدا خیرت بده ریحان حالم خوش نبود واقعا رمانت انرژی داد بهم
@shahideh3
بگین ماه تولدتون با کدوم امام عزیزه😍❤️
من خودم دی«امام حسین،امام سجاد،امام رضا»❤️
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
___
نوشتہاند کہ جبریل،
هم دلش میخواستبہ جای اینهمہ منصب فقـطگدایتوبود!":)💔
بردَرَشبگذارایسائِلسرازروینیاز
درنخواهدماندهرکس
قبلهگاهشایندَراست…💔
#امامرضا
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
_
کاظمینامشبچــراغانازحضورکاظماست
خانهصادقچراغانازحضورڪاظماست..
💐❤️🕊
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
_
اسعداللهایامکمیاجعفرابنمحمدعلیهالسلام🌱❤️
امامموسیکاظمعلیهالسلاممیفرمایند:🌿✨
➖➖➖
-امانتداریوراستگوییسببجلبرزقوروزیاند..
وخیانتودروغگوییسببجلبفقرودورویی
اسعداللهایامکمیاجعفرابنمحمدعلیهالسلام
faraj.mp3
432.7K
زمزمه کنیم...
🔉دعای سلامتی امام زمان(عج)
#جمعه_های_مهدوی
❣اینجا #قلب_ایران است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
رفقاکسی هست مشهد زندگی کنه؟
https://harfeto.timefriend.net/16566770128163
بهم بگه🍀☺️
البته دختر خانم باشه:)
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🍁 #در_مسیر_عشق 🍁 🍂 #پارت صدوچهلوششم🍂 فاطمه : خب دیگه بسه زهرا تو بیا شب پیش من بخواب رسول : من
❣ #در_مسیر_عشق ❣
💞 #پارت صدوچهلوهفتم 💞
صبح تهران
عطیه: محمدجان نمیخوای احوالی از بچه ها بگیری؟
محمد : نه نمیخواد حالشون خوبه دیگه پیش همن
عطیه : ای بابا چرا عوض شدی تو که به خانوادت اهمیت می دادی!چرا جوری رفتار میکنی انگار مزاحمن برات
محمد: بازم عطیه درست میگفت 🙂 من خیلی عوض شدم : حالا دیر نمیشه
اداره
عبدی : محمد! چرا اینقدر سایت خلوته؟
دیگه اون شور و حال و نداره!
محمد : نمیدونم اقا انگار بیروح شده
عبدی : دخترت کجاست؟
محمد: اونم رفت
عبدی : چطور ؟ چرا ؟
محمد : آخ یادم رفت بگم نبودید شما دیروز یه دعوایی شد بین منو اون اونم از فرصت استفاده کرد و رفت کردستان
عبدی : خوبه بازم پیش اونا باشه مطمئن تره ولی محمد فکر نمیکنی این اخیرا خیلی رفتارت تند شده با بچههات؟ فقط سر یه توبیخ میخواستی رسول و فاطمه رو دور کنی از خانواده و کارشون ؟ بنظرت نباید یه ذره فکر بقیهباشی؟
الان همسرت دلش تنگ نشده ؟
محمد : ... خب حق باشماست 😓 من خیلی زود عصبی شدم و تصمیم گرفتم
عبدی : نمیخوای خودت بری و برشونگردونی؟
محمد : آخه اقا خیلی کارا زیاده قضیه بانک مرکزی و دلار و صرافی و اینا اصلا همه چی بهم ریخته نمیشه
عبدی : دو روز برو هیچی نمیشه کاظم هست
محمد : چشم کیبرم؟
عبدی : همین امشب برو فرداشب برگرد
محمد : باشه بااجازه آقا
عبدی : به سلامت
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
❣ #در_مسیر_عشق ❣ 💞 #پارت صدوچهلوهفتم 💞 صبح تهران عطیه: محمدجان نمیخوای احوالی از بچه ها ب
💫 #در_مسیر_عشق 💫
✨ #پارت صدوچهلوهشتم ✨
شب کردستان
رسول : فاطمه ؟! زهرا کجاست ؟
زهرا: من اینجام ✋🏻😂
رسول : چه کار میکنی بیا شام بخور دیگه
زهرا : بابا اینجا شکلات باز مونده مورچه جمع شده دارم تمیز میکنم
فاطمه : بخدا شرمنده میکنی ها نکن
زهرا : خونه داریتون هم دیدیم فاطمه خانم
شوهرت چی میخواد بکشه از دستت😒🤦🏻♀
فاطمه : زهرا؟ 😊 خفهشو
رسول : اوه اوه اینم مثل مامان زهراس😶😱 الان اتم منفجر میشه
زهرا : نمکدون😒
* زنگ آیفون زده میشود *
زهرا : پاشو برو باز کن رسول
رسول : امر دیگهای جناب؟😐🔪
زهرا : اصلا نخواستیم تو شامتو بخور من میرم
زورشون نیاد یه در باز کنن😒 آیفون هم نگا نگا دوربینش خرابه
بله ؟!
محمد : میشه باز کنید؟
زهرا: شما؟!
محمد: چطور دختری هستی صدای باباتو نمیشناسی؟🙂💔
زهرا : تا اینو گفت ساکت شدم🤐💔 گوشی رو گذاشتم سرجاش
فاطمه : کی بود زهرا ؟
زهرا سکوت
رسول : نمی شنوی دارن زنگ میزنن؟ در و باز کن دیگه کی بود
زهرا سکوت
رسول : رفتم گوشی آیفون و برداشتم
بله ؟!
محمد : سلام نمیخواید در و باز کنید؟
رسول : بفرمائید 😃😃
فاطمه: کی بود ؟
رسول : بابا😃
فاطمه : وای یا حسین😐😶
زهرا شوک شده
فاطمه: نمیخوای حرکتی کنی زهرا ؟
زهرا : من نمیخوام رو در روشم باهاش میرم تو اتاق
رسول : این حرکات چیه یعنی چی زشته
زهرا : رسول میفهمی من نمیخوام با کسی رو در روشم که دعوا کردم
فاطمه : بسه خواهر من زشته بیاید آشتی کنید
زهرا : خدافظ بابا من رفتم اصلا اه 😤
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
💫 #در_مسیر_عشق 💫 ✨ #پارت صدوچهلوهشتم ✨ شب کردستان رسول : فاطمه ؟! زهرا کجاست ؟ زهرا: من این
🌸 #در_مسیر_عشق 🌸
🌱 #پارت صدوچهلونهم 🌱
محمد: سلاااممم استاد رسول
رسول : سلام باباجان خوشاومدید
فاطمه : سلام
محمد : سلام دخترم
خوبید؟
رسول : خداروشکر
محمد: چطوری فاطمه جان؟
دلم تنگ شده بود براتون
فاطمه: خیلی ممنون ما بیشتر شما چه خبر؟ چیشد یهو اومدید اینجا؟
محمد: قضیه داره
زهرا هم اینجاست؟
زهرا : تپش قلب گرفته بودم
یعنی واسه چی اومده
چطور باهاش رو به رو بشم
رسول : آره
فاطمه : شام خوردید؟
محمد: نه نمیخورم
فاطمه : عه چرا بیاید که سفره هم پهنه بیاید بخورید
محمد : دستت درد نکنه چند لحظه صبر کنید
محمد دوتا جعبه و دوتا شاخه گل میده به فاطمه و رسول
: بابا جان من تو این مدت عصبی شدم ممکنه دلتون رو شکسته باشم
این جعبه انگشتر برای رسول و اینم جعبه دستبند برای فاطمه این گلهام واسه شماست
امیدوارم منو بخشیده باشید اگر سرتون داد زدم و دلخوری پیش اومد
فاطمه : واااییی😍😍 بابا اصلا توقع نداشتم خیلی ممنون
رسول : ممنون باباجان😃 دستتون درد نکنه
محمد : حالا زهرا کجاست بگید بیاد از دل اونم در بیارم
زهرا: تا این حرف و زد بیرون اومدم از اتاق
محمد : بههههه زهرا خانم چه عجب ما شمارو دیدیم
زهرا: سلام
محمد : علیک سلام دخترم
خوبی؟
زهرا: خیلی ممنون شما خوبید
محمد : یه جعبه و یه گل هم به اون دادم
: میگم که اون روز عصبی بودم ببخشید اگر سرتون داد زدم
زهرا :🙂 نه شما ببخشید من همچین حقی نداشتم صدام رو بلند کنم
فاطمه : خیلی خب هندی بازی بسه دیگه بیاید غذا یخ کرد😂
محمد : هندی بازی؟ 🤨🤨
فاطمه : نه ببخشید غلط کردم
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌸 #در_مسیر_عشق 🌸 🌱 #پارت صدوچهلونهم 🌱 محمد: سلاااممم استاد رسول رسول : سلام باباجان خوشاو
💚 #در_مسیر_عشق 💚
🧡 #پارت صدوپنجاه 🧡
محمد : بچه ها من اومدم که باهم برگردیم🙂
فاطمه : چیی؟؟😍جداا؟😃😃
محمد : بله تا فرداشب کارهاتون رو ردیف کنید که دیگه بریم تهران
رسول : شما که گفتید تا وقتی آدم نشم نمیخواد برگردم؟
محمد: اون موقع عصبی بودم اما مهم نیست
واسه شماهم دارم زهرا خانم...
سرخود میای و میری نیستی اصلا سر کارت
باید توبیخ بشی 🤨
زهرا : درست اوکیمشکلی نیست
_ فردا _
زهرا : نشسته بودم رو مبل هنذفیری تو گوشم بود و آهنگ غمگین گوش میدادم🙂صداش زیاد بود و بابا شنید...
محمد : قطعش نمیکنی اونو؟ ؟!!!
زهرا : خیر
محمد : زووباش گوشیتو بده من
زهرا : اوکیباش خدمت شما...
محمد : هرچی هیچی بهش نمیگم هرکاری میخواد میکنه
زهرا : صحیح
رسول : کلید انداختم تو در و بازش کردم : سلاااممم کار ما تموم شد بررررییییممممم
محمد : آرام سلام استاد رسول خسته نباشید ماهم خوبیم شکر سلامتی 😐
فاطمه : 🤣 خب بابا راس میگه بزار برسیم بعد بگو بریم😂
رسول : ای وای ببخشید😂💔اینقدر ذوق دارم حواسم نبود فقط به فکر رفتنم
محمد : یه کم به خودت مسلط باش😂
بیا شربت بخور حالت جا بیاد یه ذره استراحت کن حالا دیر نمیشه
فاطمه : نظر خوبیه
محمد : 🤨 کجا به شما شربت تعارف کردم ؟¿
فاطمه : 😐😐😐
رسول: خوشم اومد 😂😂
محمد : بیا بیا شوخی کردم😂💔
رسول : بااابااا😩 نمیزاشتید بخوره 😂
محمد : خجالت بکش پسرجان
رسول : عهههه زهرااااسس چرا لالی؟؟؟
زهرا : علیکم السلام
فاطمه: عههه اینم بود که
زهرا : این به درخت میگن 🙂 علیک سلام
فاطمه : سلام ... چیشده ناراحتی؟!
زهرا : اروم گفتم.. : کاش بابا نمیاومد 🙂
فاطمه : عاخی 🙁 چرا اخه؟؟
زهرا : نمیدونم.. ولی کلا...
فاطمه : حالا درست میشه وسایلهاتو جمع کردی
زهرا : نچ ولکن بابا
فاطمه: 😐😐 نکنه نمیخوای اقا فرشید و ببینی ؟
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
💚 #در_مسیر_عشق 💚 🧡 #پارت صدوپنجاه 🧡 محمد : بچه ها من اومدم که باهم برگردیم🙂 فاطمه : چیی؟؟😍جداا؟😃😃
💛 #در_مسیر_عشق 💛
💛 #پارت صدوپنجاهویکم 💛
زهرا : دقیقا🙂👍🏻 فعلا حوصله کسی رو ندارم
فاطمه : عجب 😐👌🏻 پس که اینطور
پاشو دیگه حالا بزار یه دو روز بهمون خوش بگذره
زهرا : اوکیحالادیرنمیشه
رسول : حالا ما این وسط غریبه ایم دیگه چی میگید؟ 🧐
فاطمه : فضولیش به شما نیومده
محمد : عه فاطمه درست صحبت کن با رسول
فاطمه:😒😒😒
زهرا : حالا بسه پاشید برید استراحت کنید
محمد : کم بخوابید ها... شب نمیخوابید😂
رسول : 😂درسته زهرا توهم پاشو برو بخواب احساس غربت میکنم وقتی با ما هماهنگ نیستی
زهرا : وقت کائنات و نگیر بیا برو
رسول : چقدر بهتون اخطار دادم از کلمات من استفاده نکنییییدددد😡😡😡😡😡😡😡
محمد : آرااااااممم😐😐 حالا اتفاقی نیفتاده که اتم منفجر نشده 😐💔 بیا برو وقت دنیارو نگیر
فاطمه : 😂😂😂
محمد : خنده دار بود؟😐
فاطمه: اینکه به شما نمیتونه چیزی بگه خیلی خوبه😂👌🏻
رسول: هررر هررر هررر نمکدون 😒🔪
محمد : عععع🤨🤨🔪
رسول: ببخشید 😬
_ شب _
رسول : هعی خداحافظ ای خونه پر خاطره🙂💔
محمد : 😐 در این حد
فاطمه : بله ... شبایی که رسول نبود و گرفته بودنش...
محمد : به نکته خوبی اشاره کردی یادتون باشه حتما بهم بگید😐👌🏻
زهرا: آقایون خانما دیر شددد😐
محمد : راست میگه بدوئید دیگه زود باش رسول
رسول : باشه باشه
فاطمه: حالا دیر نمیشه این خونه رو خریدیم دیگه اینقدر عمیق هم بهش نگاه نکن😂
محمد: دقیقا درست میگه
رسول : به فکرش نبودم اره درسته
زهرا : آقا شما اصلا راه نمیافتید بیاید دیگه منتظرمونن
فاطمه : خیلی خب بیا بابا این ساک و ببر😐💔