شماجوانان‌بایدتوجہ‌داشتہ‌باشیدکہ‌ کارآسانی‌درمقابل‌این‌دشمن‌نداردهرثانیہ‌ برای‌جوان‌امروزاهمیت‌‌دارد‌وبایدازهرزمانی‌ صحیح‌ودرست‌استفادھ‌‌ڪنند!(:🌱 _حاج‌حسین‌یڪتا

⚔مردم روزه میگیرن... از صبح تا شب میرن سر زمین کشاورزی.. جیکشونم در نمیاد..‼️ بعد ما به اصطلاح جوونا هم .. یه امتحان میدیم ..📖🖇 هزار بار غر میزنیم که بابا ... ما روزه ایم🗣 . . . . پ.ن به کجا چنین شتابان ؟!🔎 #تلنگر #فرمانده #حلیف اینجا مقر حلیف است ..📞⛓ -----[ 🖇 @Hlifmaghar313 ]-----

یه زمانی نوجونای ..💕 هم سن و سال من و شما !!! کوله پشتی هاشون رو انداختن رو دوششون..💛🎒 بند پوتین هایی که از سایز پاهاشون بزرگتر بود بستن.. کلاه سرشون گذاشتن و خداحافظی کردن ... راهی شدن سمت جبهه...💔🖐🏻 که امروز من و شما... کوله هامونو برداریم🤛🎒💛 بند کفش اسپورت ها رو ببندیم چادر بپوشیم ,❤️ که بریم مدرسه !💕 اما حواستون باشه رفقا ... اگه زرنگ باشیم.. مدرسه هم جبهه است .. جبهه ای که اگه بخاطرش تلاش کنی ... میشی شهید داریوش رضایی نژاد که مغز متفکر بود ... میشی شهید بابک نوری که 3 تا زبان دنیا رو بلد بود ... میشی کسی که خار چشم دشمنه.. افتخار رهبرش . . . . اسلحه هامونو دست بگیریم !!!! #تلنڱرانہ #فرمانده #حلیف اینجا مقر حلیف است ..📞⛓ -----[ 🖇 @Hlifmaghar313 ]-----

_ اینکه طرف .. به خاطر تولد حضرت آقا .. اومده یه آهنگ حروم رو با یه فیلم میکس کرده به کنار 🔪..🚶‍♂..🕳 تو آهنگه هم جملاتی رو به کار برده که چرت و پرته😐 اینش خیلی رو مخه !.... . . . . . یکی نیست بگه آخه گوجه ها ...💣 خود آقا راضیه؟!🤨 #ساعت_خواب 😐

16:16 تایمو✨💛

📄 حالات انسان در شب قدر، در طول ایام سال منعکس می‌شود... «قانون اول انعکاس» چگونه از شب‌های قدر استفاده حداکثری ببریم؟ با کلام شیرین: استاد مهدی ابراهیمی پخش زنده سه‌شنبه 30 فروردین ماه حوالی ساعت 21 در #استودیو_بینهایت : p.javanan.org/bntv @binahayat_ir

سلام رفقا لینک پارت اول #رمان_گاندو👇👇👇 https://eitaa.com/roman_gandoi/2735 ☘🌷☘🌷☘🌷🍀🌷☘🌷☘🌷☘ و پارت اول رمان #گاندو3 https://eitaa.com/roman_gandoi/3336 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼 و لینک پارت اول عشق با طعم نظام https://eitaa.com/roman_gandoi/14 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 و پارت اول رمان #قهرمانان_گمنام در کانال گاندویی ها https://eitaa.com/gandoooooooi/10

تولدتون مبارک اقای رهبانی😊🌿 .

🎀 #در_مسیر_عشق 🎀 🎀 #پارت شصت و نهم🎀 رضا سهیلی: رسول 😶 رسول : جانم رضا : امیرعلی رو یادته ؟ رسول: کدوم ؟ رضا : پوراحمدی رسول : آهان خب آره چیشده؟ رضا : اونم خانم مقدم رو دوست داره 😐 یعنی یه رقابتی شده رسول : 😳ععع رضا : والا🤦🏻‍♂😐💔 رسول: حالا میگم دوتا تون حلقه بگیرید زانو بزنید جلوش ببینیم سمت کی میره😂😂😂 رضا : 😐😐😐😐😐😐 رسول : بسه حالا بیا بریم تو یخ کردم رضا : باش حالا رسول نظرت چیه چطور بهش بگم رسول : خب نمیدونم منکه تا حالا عاشق نشدم بدونم چطور بگی😐😂 رضا: 😶ای کاش میشدی ببینی عجب حالی داره رسول : حالا چطوره رضا : هرشب تو فکرشم هرچی سعی میکنم بیام بیرون به کارهام برسم نمیزاره فکر و خیال رسول : عجب نیم ساعت بعد رسول : سلام امیرعلی جان خوبی امیرعلی : به به آقا رسول چه عجب ماشمارو دیدیم رسول : آقا شنیدیم عاشق شدی😉😂 امیرعلی : 😐😐کی گفته؟ رسول: کاری نداشته باش حالا چطور می خوای به مقدم بگی😶 حاجی این فرمانده هست ها امیرعلی : همین کارو سخت میکنه میگم رسول تو که از پدرت از قدیمی های این پایگاه و مسجده میدونی این خانم از کدوم خانواده هست ؟ اصلا خانواده شون چطورن؟ رسول : حالا میپرسم اطلاع میدم بهت امیرعلی : دستت درد نکنه ادامه دارد....

❄️ #در_مسیر_عشق ❄️ 🌙 #پارت هفتاد 🌙 یک ساعت بعد رسول : خب اقا رضا و امیرعلی اقا شما رو آوردم اینجا به همراه خانم مقدم تا همون چیزایی که به من گفتید رو به ایشون عرض کنم رضا سهیلی : ععع اقا رسول نکنی ها😶 رسول : الان موقع خوبیه☺️ خب امیرعلی جان شما بگو امیرعلی: عه خب راستش خانم مقدم .. خب ... خانم مقدم من و رضا شما رو دوست داریم فاطمه مقدم : 😶 رسول : شما خیلی غلط میکنید که ایشون رو دوست دارید😊 رضا : به شما چه ربطی داره🤨 رسول : این موضوع دیگه به شما مربوط نیست چشم تون رو ببندید و برید پی زندگی تون امیرعلی: یعنی چی😶 رسول : یعنی شما بیخود کردید عاشق فاطمه شدین🤬🤬🤬خیلی غلط کردید رضا : اممم رسول جان ببخشید بهتر نیست بگی فاطمه خانم😅 رسول : دوست ندارم 😡 خواهر خودمه میخوام اینطوری صحبت کنم لزومی نداره خانم به فاطمه اضافه کنم امیرعلی : 😂خواهرت ؟ عجب شوخی خوبی بود رسول : مگه من با شما شوخی دارم😡 رضا: آره 🤣 رسول : ببینید یا با پای خودتون میرید و اصلا انگار نه انگار که فاطمه رو دیدین یا اینکه خودم میام میبرمتون 😊😡🔪 امیرعلی: بسه رسول هرچقدر شوخی بود بسه فاطمه : رسول درست میگه رسول برادر منه رضا : 😶😶😶یا خدا😶😶😶😶 جدا ؟؟😳😳😳 فاطمه : بله رسول : بسه فاطمه هرچقدر هیچی نگفتم شورش و درآوردن جمع کن بریم فاطمه : چشم داداش امیرعلی : اممم چیزه رسول جان خب ببخشید من واقعا نمیدونستم شرمنده ام برادر 😓 معذرت میخوام و رفت رضا : 😶 رسول : هرچقدر گفتی خندیدیم بسه خدانگهدار آقای سهیلی فاطمه و رسول رفتند 🚶🏻‍♀🚶🏻‍♂ رضا : اصلا چطور شد😶غیرممکنه یا خدا😶😶 شهید شدم رفت دیگه نمیتونم بیام ادامه دارد....

عمار داره این خاک🇮🇷😎 #گاندو #ارتش

شبتون امام حسنـے (:🌿💛