فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوره عاشقان آمد🖤
نوبت محرم شد🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گناهکارم..
ولی دیوانه نام حسینم🖤🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسافر جامانده را با خود ببر:)) 🖤
حسین من:((🖤🌱))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارونیه حال و هوام...
تو دعا کن امشب برام...
بلکه دلم بارونی شه:((♡)): 🖤🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'🖤🕊😔'ماه محرم:))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علی الحسین...:(
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان آقام..
سنه قربان آقام..
سید العطشان آقام:(♡): 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیدونی چه خبره کربلا..!
نمیدونی چخبره پای...(🖤😔🕊)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا
حسین؛
جنسغمشفرقدارد:)🖤!
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشکل کسایی هر گرفتار🖤😢
_یا حسین🕊🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غم دل با تو..'
بگویم زینبـــــــ:((♡)): 🖤🕊
#پیام_جدید
متن پیام:میشه حمایت کنید ؟! حتی خودتون 🙃 @mahfel_aghamoon
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
حمایت بشن🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️دنیای عجیبیه. فقر اونطوری که باید دیده نمیشه اما لایکها قطار میشن برای و دیده شدن انسانهای بی هنری که برای چندتا لایک، حاضرن دست به هر کاری بزنن…
مراقب لایک هامون باشیم
#پیام_جدید
متن پیام:عالیییییییییی❤
@senobarr ممنون میشم حمایت کنید💚🍀
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
حمایت بشن🖤
سلام عزاداری هاتون قبول
دوستان اگر براتون مقدوره لطفاً نفری یک حمد بخونید برای شفای یه بنده خدا
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
💛 #در_مسیر_عشق 💛 💛 #پارت صدوپنجاهویکم 💛 زهرا : دقیقا🙂👍🏻 فعلا حوصله کسی رو ندارم فاطمه : عجب 😐👌🏻
💫 #در_مسیر_عشق 💫
✨ #پارت صدوپنجاهودوم ✨
تهران
محمد : بچه ها اروم برید تو خوابیدن
رسول : خیلی خب
فاطمه : ساعت ۱ نصف شب کی میخوابه؟😶
زهرا : عمه من😐👊🏻
محمد : ععع🤨
زهرا : عااا ببخشید😂
فاطمه : رسول در و باز کن دیگه یخ کردم
محمد : بعد فاطمه خانم شما هی اصرار داری ببرم ماموریت؟🤨 اونجا هوا سردتره ها
فاطمه: بالاخره فرق داره دیگه
محمد: چه فرقی ؟؟
رسول : بابا در باز نمیشه
محمد : یعنی چی؟! بده کلید و ببینم
. مگه میشه باز نشه چرا؟ 😐
زهرا : شاید مامان نمیخواد ریخت مارو ببینه قفل در و عوض کرده😂
رسول : هرررر هرررر هرر نمکدون
زهرا : میزنم در و دهنت و میارم پایینا🤬👊🏻
محمد : بابا دو دقیقه اروم باشید ببینم چه کار باید کنم
نه اینطوری نمیشه اصلا این کلید به این قفل نمیخوره
فاطمه : مگه میشه😶😶
زهرا : من که به مامان پیامک دادم فعلا جواب نداده
رسول : احتمالا خوابیده
فاطمه : آخه کی دیدی مامان ساعت ۱ و نیم بخوابه؟!
رسول : احتمالا تو این سه ماهی که ما نبودیم عوض شده😂
فاطمه : هررر هررر هررر نمکدون😒
رسول : ببند دهنتو فاطمه جان😊🔪👊🏻
محمد: بسه دیگه بچه ها
باید بریم اداره
زهرا : بابا سوئیچ نداریم😶💔
رسول : اوه راست میگه
فاطمه : آقا خب یه کاری کنیم یکی قلاب بگیره رسول بره در و باز کنه
رسول : 😐 از بین اینهمه ادم من فقط وجود دارم؟
محمد: بنظرت زشت نیست من بپرم؟😐
یا خواهرات؟😐
رسول : اووو درست😐👌🏻
دیگه رفتم اون ور در و باز نمیکنم خودم میرم بخوابم
فاطمه: چای شیرین 😒😒
محمد: بچه ها بسه دیگه اینقدر سر به سر هم نزارید
زهرا: درسته 😐 رسول بیا برو داداش جان
رسول : میگم اگر پام بشکنه چی؟😶 یا اگر ضربه مغزی بشم ؟😶
محمد : وقت دنیارو میگیری بیا برو دیگه 😂
فاطمه: ایشالا ایشالا ضربه مغزی بشی بری تو کما بعد هیچی یادت نیاد
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
💫 #در_مسیر_عشق 💫 ✨ #پارت صدوپنجاهودوم ✨ تهران محمد : بچه ها اروم برید تو خوابیدن رس
🧡 #در_مسیر_عشق 🧡
🧡 #پارت صدوپنجاهوسوم 🧡
زهرا : منم با فاطمه جان موافقام☺️👍🏻
رسول : 😐😐
محمد : بسه دیگه عه😡 بیا برو
رسول: یا خدا یا خدا خودت رحم کن بسم الله الرحمن الرحیم
در و باز کردم و با چهره 😐 مامان رو به رو شدم😐💔
محمد : سلام به خونه 😐 عه عطیه خانم
شما اینجایی در و باز نمیکنی
عطیه : علیک سلام جناب فرمانده😶💔
ببخشید دیگه با سر و صداهای شما بیدار شدیم
رسول: خب مامان میومدی در و باز میکردی اینقدر پام درد نمیگرفت
محمد : پیاز داغشو زیاد نکن الان چیزیت شد😐
زهرا : 😂👌🏻 افرین
عطیه : سلام خواهران مقدم 😐 وقت بخیر خوش اومدید شکر ماهم خوبیم سلامتی
فاطمه : سلام😂 وای یعنی بابا از شما یاد گرفته؟
محمد : بعله
عطیه: خیلی خب بسه بیاید برید تو سرما میخورین اون وقت کارای مملکت عقب میفته
فردا
محمد : بچه ها پاشید دیگه لنگ ظهره
رسول : بابا ساعت ۶ و نیم صبحه کجا لنگ ظهره
محمد : پاشو دیگه شماها احیانا نمیخواید برید اداره؟
فاطمه : برید؟
محمد : بله برید یه روز من نباشم هیچی نمیشه ها
زهرا : من خوابم میاد نمیرم
محمد : شما که باید برید یه توبیخ اساسی هم در نظر گرفتم سر خورد نمیری
رسول : خیلی خب پاشید دیگه
محمد : ببین رسول تو این دوتا رو بیدار کن من باید برم قوه قضائیه مجوز شنود هارو بگیرم بعد میرم اداره
پرونده های جدید رو میزته اومدم دیگه رو روال باشی ها
رسول : چشم
محمد : عطیه؟!
عطیه : بله
محمد : یادم رفت دیشب بگم چرا کلید به در نمیخوره؟
عطیه : اهاا منم یادم رفت بهت اطلاع بدم
پریروز که اومدم خونه دیدم یه ذره خونه بهم ریختس بعد متوجه شدیم دزد اومده بخاطر همین قفل و عوض کردیم
محمد : چی ؟؟ دزد؟؟ عطیه اون در...
عطیه : نگران نباش همون اول چک کردم همه جارو هیچی نه کم شده بود نه اصلا تونسته بود در و باز کنه
محمد : نه اینطور نمیشه باید خونه بررسی بشه
عطیه : یعنی چی
محمد : هیچی شما نگران نباش خودم درستش میکنم به کسی هم چیزی نگو فعلا
عطیه : باشه