eitaa logo
°|مُهَنّا/мoнɒииɒ|°
253 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
343 ویدیو
14 فایل
👥تیم سایبری خواهران 📲تیم رسانه ای مُهَنّا 💬ارتباط @mohanna400 . . #استوری #عکس‌نوشته #اطلاع‌رسانی #پویش و.... پایگاه خواهران حجت ابن الحسن (عج) 🕊️ مشهد مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الحسین❤️ تقریباساعتای ۸ونیم شب بود که رسیدیم قم... ازاینکه امسال برای دومین بار قسمتم شده بود بیام پابوس خانوم خیلی خوشحال بودم،اولین بار روز اول فروردین که از سفرِراهیان نور برمیگشتیم توی هوای قم نفس کشیده بودم و امروز در مسیر رفتن به کربلا🥺 رفتیم عرض ادب و سلام محضرخانوم برای استراحت و خواب رفتیم جمکران شب رو همونجا صبح کردیم و ریه هامونو از انرژی مثبت فضا پرکردیم صبح بعد از نماز راهی جاده شدیم با چنتا از همسفرامون که قراربود از مشهد راه بیفتن هماهنگ شدیم و گفتن دارن حرکت میکنن قرارشد کرمانشاه به همدیگه برسیم به همین خاطر بدون عجله به مسیرمون ادامه دادیم هر رکعت نمازی که توی مسیر خوندیم،هوایی که توی هرشهراستشمام کردیم،ذره ذره غذا و نوشیدنی که میخوردیم همگی برامون نور بود وعشق⭐️🌟 این حس رو نه تنها مابزرگترا که حتی بچه ها هم داشتن شوقی که برای دیدن دوباره کربلا توی وجود بچه ها بود منو یاد این تیکه از شعر این حسین کیست که عالم‌همه دیوانه اوست؟ مینداخت... اولین سالی که فاطمه اربعین و کربلارو تجربه کرد یکساله بود و امسال ۵ساله شده بود مدام از کربلا و داستان هاش میپرسید و رضوانه براش توضیح میداد و خاطره های سفر قبلو براش تعریف میکرد و من دلم قنج میرفت واسه حالی که داشتن🥲 شب رو همدان توقف داشتیم... فرداصبح،همسفرای جدید به ماملحق شدن دیگه قرارشد ازاینجابه بعد بدون توقف و معطلی راه رو ادامه بدیم تابه مرز برسیم... روزای قبل برنامه ریزی کرده بودیم طوری برسیم به مرز که هواخنک باشه اما بازم انگار چیزی دست ما نبود و قسمت براین بود که اوج گرمای ظهراز مرز عبور کنیم... مرز مهران🏜 پارکینگهای چند کیلومتری مرز انباشته بود از ماشین هایی که صاحباشون همگی توی مسیر عشق بودن بلاخره به پارکینگ‌مورد نظرمون رسیدیم از ماشین که پیاده شدیم آفتاب داغ مهران وسط آسمون بود و باشدت هرچه تمامتر میتابید این گرما وحرارت ِخورشید خودش روضه مصوّر بود هرکس یه گوشه نماز خوند کوله هامونو به دوش انداختیم و قدم قدم زنان مسیر رو طی کردیم تابه محل اتوبوس های حمل زائر برسیم داغی هواجسممون رو تشنه کرده بود اما تشنگی روح غلبه داشت به تشنگی جسم سواراتوبوسهاشدیم و به نزدیکترین محل خروج از مرز رسیدیم موکب های ایرانی درحال خدمت رسانی به زائرا بودن ابتدای ورود به مرز شربت آبلیموی خنک روزیمون شد بابهار یه عکس یادگاری از شربتامون انداختیم و شربت رو یک نفس خوردیم🧊🧃 پاسپورت به دست ،به گیت خروج از مرز رسیدیم گذرنامه هاچک شد و کاروان کوچک ما، قدم در خاک عراق گذاشت❤️😍 @ganfedamohanna