آغوشِ تو ممنوعهترین نقطۀ شهر است ؛
ما جَدو پدر جَد همه ممنوعه پسندیم..
میرویبافرقِخونینپیشِبازویکبود
شهرِبیزهراکهمولاقابلماندننبود !
ابوترابنبودهکسيبهغيرازاو ؛
تمامدهرپسازاينيتيمخواهدشد . .
گفتهبودمکهاگربوسهدهیتوبهکنم
کهدگرباتوازینگونهخطاهانکنم ؛
؛
بوسهدادیوچوبرخواستلبتازلبِمن '
توبهکردمکهدگرتوبۀبیجانکنم . .
دیده ایم از بس که شب
چشمِ سیاهش را به خواب ؛
می توان افشاند گردِ سُرمه از بالینِ ما.
کمکم غروبِ مٰـاهِ خدا دیده میشود'
صـد حیف ازین بساط ك بَرچیـده میشود
در مـٰاهِ رحـمت و غُفـران و مغفـرت ؛
خوشبخـت آن کسیست ك بخشیده میشود .