eitaa logo
️گنج نهفته
379 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
217 فایل
کانال گنج نهفته، محفلی برای ترویج #سبک_زندگی_اسلامی که شامل مباحث مربوط به حجاب و عفاف ،خانواده و همسرداری و تربیت فرزند و جمعیت ‌میباشد. تاسیس کانال گنج نهفته در تلگرام سال ۹۵ تاسیس کانال گنج نهفته در ایتا ۲۲ تیر ۹۷ به مدیریت محمدلو
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 |موشن گرافیک 🔹سرنوشت همسر لبنانی دکتر بعد از شهادتش چه شد؟ 🔹مصطفی میگفت من «شمع»🕯 هستم و تو بعد از من به «شمس» ☀️میرسی... 🔸گفتم منظورت از «شمس» چیه؟ گفت یکی از اولیاء الله... من این ولی‌ِخدا(مرحوم علامه طهرانی) را در پیدا کردم... 🔹 «رساله لب اللباب»کتابی که سرنوشت غاده را تغییر داد... 🌹 نامه عاشقانه عارفانه چمران که پس از ۳۷ سال برای اولین بار منتشر می شود...خیلی زیباست حتما ببینید 👌 @gangenahofte
دیدن زیبایی های افکار و روح و ندیدن عیب های ظاهری در زندگی دکتر : (( دو ماه از ازدواج غاده و مصطفي مي‌گذشت که دوستِ غاده مسئله را پيش کشيد: «غاده! در ازدواجِ تو يک چيز بالاخره براي من روشن نشد. تو از خواستگارهايت خيلي ايراد مي‌گرفتي، اين بلند است، اين کوتاه است... مثل اينکه مي‌خواستي يک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردي؟» غاده با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتي دل خور شد و بحث کرد که «مصطفي کچل نيست، تو اشتباه مي‌کني.» دوستش فکر مي‌کرد غاده ديوانه شده که تا حالا اين را نفهميده. آن روز همين که رسيد خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفي؛ شروع کرد به خنديدن. مصطفي پرسيد: چرا مي‌خندي؟ و غاده چشم‌هايش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: «مصطفي، تو کچلي؟ من نمي‌دانستم!» و آن وقت مصطفي هم شروع کردن به خنديدن و حتي قضيه را براي امام موسي هم تعريف کرد. از آن به بعد آقاي صدر هميشه به مصطفي می گفت :«شما چه کار کردید که غاده شما را ندید؟» 🌟شادی ارواح طیبه امام و شهدا صلوات
دیدن زیبایی های روح و ندیدن عیب های ظاهری در زندگی دکتر : (( دو ماه از ازدواج غاده و مصطفي مي‌گذشت که دوستِ غاده مسئله را پيش کشيد: «غاده! در ازدواجِ تو يک چيز بالاخره براي من روشن نشد. تو از خواستگارهايت خيلي ايراد مي‌گرفتي، اين بلند است، اين کوتاه است... مثل اينکه مي‌خواستي يک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردي؟» غاده با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتي دل خور شد و بحث کرد که «مصطفي کچل نيست، تو اشتباه مي‌کني.» دوستش فکر مي‌کرد غاده ديوانه شده که تا حالا اين را نفهميده. آن روز همين که رسيد خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفي؛ شروع کرد به خنديدن. مصطفي پرسيد: چرا مي‌خندي؟ و غاده چشم‌هايش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: «مصطفي، تو کچلي؟ من نمي‌دانستم!» و آن وقت مصطفي هم شروع کردن به خنديدن و حتي قضيه را براي امام موسي هم تعريف کرد. از آن به بعد آقاي صدر هميشه به مصطفي می گفت :«شما چه کار کردید که غاده شما را ندید؟» 🌟شادی ارواح طیبه امام و شهدا صلوات