eitaa logo
گنج سخن
435 دنبال‌کننده
276 عکس
125 ویدیو
1 فایل
کانال فرهنگی و ادبی با ارائه داستان‌های پند آموز و اخلاقی دوستان عزیز می‌توانند حکایات و داستانهای کوتاه خود را از طریق مدیریت در این کانال به اشتراک بگذارند @shafie_48
مشاهده در ایتا
دانلود
ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪﻥ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ( ﻉ ) ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺸﺎﻭﻧﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ . ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ( ﻉ ) ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻔﺶ ﺑﻪ ﭘﺎﺑﻨﺪ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ . ﺍﻣﺎﻡ ﮐﻔﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ . ﺍﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﯾﻌﻔﻮﺭ - ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻮﺩ ﻓﻮﺭﺍ ﮐﻔﺶ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ , ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺍﻣﺎﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺑﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎ ﮐﻔﺶ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﻃﯽ ﮐﻨﺪ . ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺸﻤﻨﺎﮎ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺒﺪﺍﻟﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺸﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ : « ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺶ ﺁﯾﺪ , ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺗﺠﻤﻞ ﺁﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﻭﻟﯽ ﺍﺳﺖ . ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺘﺤﻤﻞ ﺭﻧﺞ ﺑﺸﻮﺩ https://eitaa.com/ganj_sokhan
طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت  فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو : به آسمان رود و کار آفتاب کند .  پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!   وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .  فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟ راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم . شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند * به آسمان رود و کار آفتاب کند https://eitaa.com/ganj_sokhan
🔰12 سایت و منابع مختلف و شماره های کاربردی که خیلی به دردتون میخورن: 🔹1) اگه گاز خونه‌تون قطع یا ضعیف شد: تماس با شماره ۱۹۴ 🔹2) اگه برق خونه تون قطع یا ضعیف شد: تماس با شماره ۱۲۱ 🔹3) اگه آب خونه تون قطع یا ضعیف شد: تماس با شماره ۱۲۲ 4) اگه تلفن ثابت شما قطع شد: تماس با شماره ۲۰۱۱۷ 🔹5) اگه از سر و صدای ساخت و ساز تو محله یا خیابون یا ،کوچه یا کلافه و اذیت شدید: تماس با شماره ۱۳۷ 🔹6) استعلام وضعیت سود سهام عدالت: تماس با شماره : ۱۵۶۹ 🔹7) استعلام وضعیت یارانه : ارسال کدملی سرپرست خانوار به سامانه ۶۳۶۹ 🔹8) استعلام کالا برگ الکترونیک: (خرید کالا با کارت یارانه) شماره گیری * ۷۸۸۲۸* یا *۵۰۰* 🔹9) استعلام خلافی خودرو: ارسال کد VIN به سامانه ۱۱۰۱۲۰۲۰۲۰ 🔹10) استعلام تعداد سیم کارت: (خیلی مهمه) ارسال کد ملی به سامانه ۳۰۰۰۱۵۰ 🔹11) استعلام سوابق بیمه: (سوابق بیکاری رابطه ،بیمهای آخرین مستمری و...)  شماره‌گیری کد * 🔹12) شکایت از مدرسه: (در هر موضوعی اگه شکایتی داشتید) تماس با سامانه تلفنی ۴۳۱۷، در شهرستان ۰۲۱ اضافه کنید. https://eitaa.com/ganj_sokhan
‌ انسان هایی هستند که برای کفاره گناهانشان سی روز روزه میگیرند گوسفند قربانی میکنند به حج میروند و روزی پنج بار سر به سجاده می گذارند اما در دلشان نه جایی برای محبت است نه جایی برای بذل و بخشش اما یک نفر نیست به انها بگوید که مرد حسابی ،برای چه اینهمه زحمت میکشی؟ مگر بدون عشق و دوست داشتن  میشود به حداوند نزدیک شد؟ شمس تبریزی https://eitaa.com/ganj_sokhan
روزي پدري نزد کنفوسـیوس -حکیم و فیلسوف چینی- رفت و از پسـرش به خاطر وظیفه ناشناسی شکایت کرد. کنفوسیوس فرمان داد: پـدر و پسـر را سه ماه زنـدانی کردنـد و گفت: «پـدري که نتواند وظایف فرزندي را به پسـرش بیاموزد، همان اندازه خطا کار است که پسري به آن وظایف عمل نکند. https://eitaa.com/ganj_sokhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســلام 💓صبح زیباتون بخیر 🌸زندگیتون پرشـور 💓و پر از رحمت الهی 🌸دلتون پراز نغمه های شادی 💓و پر از حس خوشبختی 🌸و لحظه هاتون 💓پر از سلامتی و کامیابی 🌸صبح شنبه تون 💓پراز عشق و مهـربانی 🌺 صبح زیبای شما ب خیر و نکویی
📚حکایت طبیب و قصاب قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان https://eitaa.com/ganj_sokhan ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌
📚حکایت ملا نصرالدین و رحمت خداوند روزی از روزهای بهاری باران به شدت در حال باریدین بود. خوب در این حالت هر کسی دوست دارد، زودتر خود را به جای برساند که کمتر خیس شود. ملا نصرالدین از پنجره به بیرون نگاه کرد و همسایه خودش را دید. او می دوید تا زودتر خودش را به خانه برساند. ملا نصرالدین پنجره را باز کرد و فریاد زد. های همسایه! چیکار می کنی؟ خجالت نمی کشی؟ از رحمت خدا فرار می کنی؟ مرد همسایه وقتی این حرف ملا را شنید، دست از دویدن کشید و آرام ارام به سمت خانه رفت. در حالی که کاملا موش آب کشیده شده بود. چند روز گذشت. این بار ملا نصرالدین خود در میانه باران گرفتار شد. به سرعت در حال دویدن به سوی خانه بود که همسایه سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت: های ملا نصرالیدن! خجالت نمی کشی از رحمت خدا فرار می کنی! چند روز قبل را یادت هست؟ به من می گفتی چرا از رحمت خدا فرار می کنی؟ حال خودت همان کار را می کنی؟ ملا نصرالدین در حالی که سرعت خودش را زیادتر کرده بود، گفت: چرا یادم هست. به همین خاطر تندتر می دوم که زیادتر رحمت خدا را زیر پایم نکنم. سخن پایانی این داستان کنایه از افرادی که از زمین و زمان ایراد می گیرند، اما برای رفتارهای خودشان هزار و صد توجیح ذکر می کنند. https://eitaa.com/ganj_sokhan ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌
وقتی یونانیان برای ترساندن کوروش‌ بزرگ به درگاه او آمدن گفتند: اگر در امر داخلی یونان دخالت کند با او سخت مقابله خواهند کرد. کوروش‌ کبیر به آنان گفت: یونانیان کارشان بیکاریست من از مردمی که در میدان های شهرشان گرد هم می آیند و برای فریب یکدیگر سوگند دروغ می خورند ترسی ندارم https://eitaa.com/ganj_sokhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨یکشنبه تون شاد و زیبا 💓✨ان شاءالله امـروز 🌸✨یه خبـر خوب 💓✨یه اتفاق بی نظیر 🌸✨یه معجـزه 💓✨یه دلخوشی 🌸✨یه کار خوب 💓✨یه لب خندون و 🌸✨یه زندگی آروم نصیبتون بشه 💓هر کجا هستید خدا پناهتون باشه https://eitaa.com/ganj_sokhan
❤️ تشرفات محضر ولی عصر(عج) آیت الله مظاهری ضمن درس اخلاق خود حکایتی نقل کردند با این مضمون : یکی از علمای بزرگ، در زمان قدیم در تخت فولاد خدمت امام زمان «ارواحنا‌فداه» رسیده بود و از آن حضرت درخواست «علم اکسیر» کرده بود. در حالی که یاد گرفتن علوم غریبه حرام است و گفت و شنود و تعلیم و تعلّمش نیز حرام است. آن حضرت به او فرموده بودند: علوم غریبه به تو چه ربطی دارد؟ من به جای آن ختمی به تو یاد می‌دهم که بهتر از اکسیر است. بعد فرموده بودند: به پنج تن و امام زمان توسّل پیدا کن و در توسّل‌هایت بگو: «یا محمّد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین، ‌یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی». آن عالم نقل می‌کند: وقتی حضرت فرمودند: «ادرکنی»، به ذهنم خطور کرد که باید بفرمایند: «ادرکونی»، یعنی برای درخواست کمک از پنج نور مقدّس، باید فعل جمع به کار ببریم، پس چرا ایشان فعل مفرد به کار برده و می‌فرمایند: «ادرکنی و لاتهلکنی»؟! وقتی چنین تصوّری کردم، امام زمان «ارواحنا‌فداه» تبسّم کردند و فرمودند: همین است که گفتم. برای اینکه واسطه فیض این عالم، فعلاً من هستم. یعنی اگر در زمان حاضر توسّلی به پیغمبر اکرم صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم یا سایر حضرات معصومین سلام ‌الله ‌علیهم بشود، فیض الهی به واسطه وجود مقدّس امام زمان «ارواحنا‌فداه» به بندگان می‌رسد https://eitaa.com/ganj_sokhan ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌
پسر حاتم که از کریمان جهان بود، از کوزه سفالین آب میخورد و بر فرش کهنه می نشست، ولی پیوسته سفره نیکو می نهاد و مردمـان را طعـام میداد و هرسـال به شـاعران هشـتاد هزار درهم جایزه میداد. روزي فردی به او گفت: «چه میشـد اگر آب در جـام بلـورین میخـوردي و فرش و ظرف هـاي بهـتر فراهـم میکردي؟» گفت: «من حسـاب کرده ام که اگر بخـواهم وسایل تجمل فراهم آورم، هر سال پنجاه هزار دینار زر سـرخ خرج این تجمل می شود و من دوست تر دارم که زندگانی ساده در پیش گیرم و این پنجـاه هزار دینـار به محتاجـان دهم تـا در ایام حیات، مرا ثنا گوینـد و پس از وفات بر من دعا کننـد که از آدمی همین به کار آید و بس». https://eitaa.com/ganj_sokhan
مردی غلامی سـقا داشت که از سـختی آب کشـیدن همیشه رنجور و درمانده بود. روزي مرد از او پرسید: «اي غلام، حال خود و مرا چگونه می بینی؟» گفت: «در میان این قبیله، من و تو بـدبخت ترین مردمان هستیم.» اسـحاق پرسـید: «به چه دلیل؟» گفت: «به این سـبب که تو سراسـر شب در غم نان آن ها هستی و من تمام روز در غم آب آن ها، درحالی که آنها به فکر من و تو نیستند و ما را کارگر خود می دانند». https://eitaa.com/ganj_sokhan
جشواره زمستانه برنج عنبر بو 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 عطر بالا. لیزر شده یکدست خوش پخت. تخفیف عالی طبع گرم. کشت امسال ارسال به تمام نقاط کشور از اهواز 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 تا ما هستیم گران نخرید 09166183109 @shafie_48 🚚🚚🚚🚚🚚🚚🚚🚚🚚 🆔https://eitaa.com/anbarbo_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ نیایش صبحگاهی 🌺 🍃 🌺 ❤️خدايا 🌹در این روزهای زمستانی ❄️ 💫به ماحکمت 🌹وخرد درونی عطا فرما🙏 💫تا هرکس که درمسير زندگیمان 🌹قرار ميگيرد 💫به‌خوشبختي برسانيم 🌹خدايا به ماحکمتی‌ده 💫که فقط زيبايی‌ عظمت 🌹ترا در درونمان 💫احساس کنيم🙏 🌹امین یا رب العالمین https://eitaa.com/ganj_sokhan
عارفی در عبادت گاهی نشسـته بود. شخصـی پیش او رفت و گفت: «اي شـیخ! دیشب دزدی به خانه من آمده و آنچه داشـتم را، برده است. من مانده ام پریشان و بینوا.» عارف گفت: «برو شـکر کن که دزد، شـیطان نبود که در خانه دل تو آمده باشد و دین و ایمان تو را ببرد. الحمدلله که ایمان تو برجاست.» https://eitaa.com/ganj_sokhan
کشتۀ مالید و جان را بی خیال.mp3
855K
کشتۀ مالید و جان را بی‌خیال... حکایتِ: «عرب بیابانگرد و سگش» https://eitaa.com/ganj_sokhan
از ارسـطو پرسـیدند: «بهترین سـخن کدام است؟» گفت: «آن چه موافق عقل باشد.» گفتند: «پس از آن چیست؟» گفت: «سـخنی که شـنونده بپـذیرد.» گفتنـد: «پس از آن چیست؟» گفت: «سـخنی که از عـاقبت آن اطمینـان داشـته باشـیم که زیانی متوجه ما نخواهد ساخت.» گفتند: «پس از آن چیست؟» گفت: «اگر سخن یکی از این شرایط را نداشته باشد، ازصداي چهارپایان پست تر است» https://eitaa.com/ganj_sokhan
شخصی از عارفی پرسید: «پاسخ نیکو چیست؟ گفت: «آن که بیهوده گو را خاموش سازد و حق گو را به حیرت وا دارد https://eitaa.com/ganj_sokhan
کنفوسیوس می گوید: اگر محصول یک ساله می خواهی، گندم بکار. براي به دست آوردن محصول ده ساله، درخت بکار و اگر محصول صد ساله می خواهی، انسان تربیت کن. https://eitaa.com/ganj_sokhan
تسلیت 😔🖤 https://eitaa.com/ganj_sokhan
💢محتاج تر از پادشاه ندیدم روزی هارون الرشید به سربازانش دستور داد تا بهلول دیوانه را به نزد او بیاورند... سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر بهلول دیوانه را در حال بازی با کودکان یافتند و او را به نزد هارون الرشید بردند هارون الرشید با روی باز از بهلول استقبال کرد و گفت مبلغی پول به بهلول بدهند.. که بین فقرا و نیازمندان تقسیم کند و از آنها بخواهد برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند بهلول وجه را از خزانه هارون الرشید گرفت و لحظه ای بعد دوباره به نزد خلیفه هارون الرشید رسید... هارون الرشید با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت ای دیوانه چرا هنوز اینجایی ! چرا برای تقسیم کردن پول به میان فقرا نرفته ای ؟ بهلول ( عاقل ترین دیوانه ) گفت : هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر در این دیار نیافتم چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند...‌ از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت بازگردانم....🌺 https://eitaa.com/ganj_sokhan ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌
♨️♨️روش برخورد با مردم 🌱مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب رجال خود آورده است : 🌱در يكى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا عليه السلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّت هاى ارزنده بود، در جمع ايشان حضور داشت . هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند. 🌱امام عليه السلام ، به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچ گونه عكس العملى از خود نشان ندهى ؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود. آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس ، به سخن چينى و ناسزاگوئى آغاز كردند. 🌱و در اين بين حضرت رضا عليه السلام سر مبارك خود را پائين انداخته بود و هيچ سخنى نمى فرمود؛ و نيز عكس العملى ننمود تا آن كه بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد حضرت خارج گشتند. 🌱بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد. يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت : 🌱ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم ، با چنين افرادى من معاشرت دارم ، در حالى كه نمى دانستم درباره من چنين خواهند گفت ؛ و چنين نسبت هائى را به من مى دهند. 🌱امام رضا عليه السلام با ملاطفت ، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى يونس ! غمگين مباش ، مردم هر چه مى خواهند بگويند، اين گونه مسائل و صحبت ها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وچود ندارد. 🌱اى يونس ! سعى كن ، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آن ها بيان نمائى . و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمى فهمند و درك نمى كنند، خوددارى كن . 🌱اى يونس ! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهائى را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است ؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهائى در دست دارى ، چنين گفتارى چه تاءثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟ و آيا از چنين افكار و گفتار مردم ، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟! 🌱يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد. امام رضا عليه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود: 🌱اى يونس ، بنابر اين چنانچه راه صحيح را شناخته ، همچنين حقيقت را درك كرده باشى ؛ و نيز امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگويند. 📚بحارالا نوار: ج 2، ص 65، ح 5، به نقل از كتاب رجال كشّى https://eitaa.com/ganj_sokhan ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌
روزى مالک اشتر از بازار كوفه می‌گذشت در حالی که عمامه و پيراهنى از كرباس بر تن داشت مردى بازارى بر در دكانش نشسته بود و عنوان اهانت زباله‌اى (كلوخ) به طرف او پرتاب كرد مالک اشتر بدون اينكه به كردار زشت بازارى توجهى بكند و از خود واكنش نشان دهد راه خود را پيش گرفت و رفت مالک مقدارى دور شده بود يكى از رفقاى مرد بازارى كه مالک را می‌شناخت به او گفت: آيا اين مرد را كه به او توهين كردى شناختى!؟ مرد بازارى گفت: نه نشناختم مگر اين شخص كه بود؟ دوست بازارى پاسخ داد: او مالک اشتر از صحابه معروف اميرالمؤمنين بود همين كه بازارى فهميد شخص اهانت شده فرمانده و وزير جنگ سپاه على علیه‌السلام است از ترس و وحشت لرزه بر اندامش افتاد با سرعت به دنبال مالک اشتر دويد تا از او عذرخواهى كند مالک را ديد كه وارد مسجد شد و به نماز ايستاد پس از آنكه نماز تمام شد خود را به پاى مالک انداخت و مرتب پاى آن بزرگوار را می‌بوسيد مالک اشتر گفت: چرا چنين می‌كنى!؟ بازارى گفت: از كار زشتى كه نسبت به تو انجام دادم معذرت می‌خواهم و پوزش می‌طلبم اميدوارم مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار داده از تقصيرم بگذرى مالک اشتر گفت: هرگز ترس و وحشت به خود راه مده به خدا سوگند من وارد مسجد نشدم مگر اينكه درباره رفتار زشت تو از خداوند طلب رحمت و آمرزش نموده و از خداوند بخواهم كه تو را به راه راست هدايت نمايد https://eitaa.com/ganj_sokhan ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎
عارفی در هنگام مرگ وصـیت کرد: «بسم االله الرحمن الرحیم» را بر کفن او بنویسـند. پرسیدند: این کار چه سودي دارد؟ گفت: چون قیامت برپـا شـود و همه مردم از قـبر برخیزنـد، گـویم: پروردگـارا! براي مـا کتـابی فرسـتادي و درعنـوان و آغـاز آن را «بسم االله الرحمن الرحیم» ثبت کردي. امروز با عنوان کتاب خود با ما رفتار کن. https://eitaa.com/ganj_sokhan
روزی بطلمیوس (فیلسوف یونانی) گفت: سه چیز از لوازم نـادانی است اول، خود را بی عیب دانسـتن و این نهایت جهل است؛ زیرا دانا می داند کمال از آن خداست و عصـمت از آن پیامبران و باقی آدمیان از عیب خالی نیسـتند. دوم، میان نفع و ضرر خود تفاوت نگذارد. سوم، بر قوت و دانش خود اعتماد کند. https://eitaa.com/ganj_sokhan
‌ حدیث داریم که 📝 سه زن هستند که در قیامت با حضرت زهرا (س) محشور میشن😊 و از عذاب قبر هم در امان هستند 🌹 یک ؛ زنی که بر نداری شوهرش صبر میکنه !🖐 بعضی زن ها اینقدر خوووبن😇 شوهرش نداره هااا ولی جیک نمیزنه🙆‍♀️ دوم ؛ زنی که بر بداخلاقی شوهرش صبر کنه🤗 این زن اجر خیلی خوبی داره🌹 و سوم ؛ کسی که مهریه اش رو ببخشه !😉 حدیث داره کسی که مهرش کمه خوبه https://eitaa.com/ganj_sokhan (
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ نیایش صبحگاهی 🌺🍃🌺 خدایا🙏 در این روز اول هفته🌺 کمک کن امروز سبب درمان باشیم نه باعث درد حضورمان همراه آرامش باشد♥️ نه موجب نا آرامی حامل امید باشم نه ناقل ناامیدی عشق راپرورش دهیم♥️ ونه نفرت آمیـــن🙏 https://eitaa.com/ganj_sokhan