چطور برنج ایرانی مرغوب را تشخیص دهیم؟
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
اولین سوالی که همیشه خانواده های ایرانی برای خرید برنج دارند این می باشد که چطور می توان برنج ایرانی مرغوب را از نوع خارجی و نامرغوب آن تشخیص داد.
نکته :
در مورد تفاوت برنج ایرانی مرغوب و برنج نامرغوب می توان گفت که زمانی که کسی برنج نامرغوب مصرف کرده باشد بعد از گذشت یک یا دو ساعت از خوردن برنج فرد احساس گرسنگی میکند و مانند این می باشد که چندین ساعت قبل غذا خورده و گرسنه می باشد در حالی که این قضیه در مورد برنج ایرانی مرغوب برعکس می باشد یعنی یک نفر با خوردن کمی برنج ایرانی سیر شده و تا چندین ساعت انرژی لازم را برای فعالیت های مختلف دارد، دلیل این امر وجود مقادیر بسیار زیاد املاح و مواد معدنی و در اصل نشاسته زیاد در برنج ایرانی مرغوب می باشد.
در واقع برنج ایرانی مرغوب به خاطر داشتن نشاسته زیاد دارای رنگ سفید شیری یکدست می باشد در حالی که برنج های نامرغوب و خارجی بطور کل دارای رنگی تماما شیشه ای و شفاف و یا حالت شفاف با مقداری رنگ سفید در وسط دانه های آن (شکم سفید) می باشد که در تصویر زیر مشخص می باشد.
در صورتی که برنجی با این ظاهر باشد از کیفیت لازم برخوردار نمی باشد، البته گاهی اوقات نیز این نوع برنج ها را با یک درصدی با برنج ایرانی مرغوب مخلوط می کنند در این حالت نیز می توان با برداشتن یک مشت از برنج و مقایسه دانه های برنج موجود درآن به این قضیه پی ببریم ، یعنی اگر دانه های برنج به رنگ ها و شکل های خیلی مختلف باشند می توان نتیجه گرفت که این محصول مخلوطی از برنج های مختلف می باشد و غالبا نیز دارای قیمت های پایین بوده و خریداران به خاطر همین مساله گمراه شده و اقدام به خرید می کنند که در آخر به خاطر عدم کیفیت مناسب باعث پشیمانی میشود.
🆔 : @shafie_48
♨️ ارتباط با مشتریان
👤 : @shafie_48
📞 : 09166183109
🌾 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌐 https://eitaa.com/anbarbo_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شـاءالله
امروز با یک انرژی مثبت🕊
با یک اتـفـاق خــوب🕊
با یک خبر خوش
با یک رونق کاری 🕊
با یک نـگــاه
زیـبـای خــــــــدا 🕊
زندگیتون عالی بشه
صبحتون بخیر🕊
https://eitaa.com/ganj_sokhan
بشكن!
نوشتهاند: روزى پادشاهى همه درباريان را خواست. همه گرد تخت او به صف ايستادند. شاه، گوهرى بس زيبا و گرانبها به يكى از آنان داد و گفت: اين گوهر چگونه است و به چند ارزد؟
گفت: صدها خروار طلا، قيمت اين گوهر را ندارد.
شاه گفت: آن را بشكن.
مرد دربارى گفت:اى شاه!چنين گوهرى را نبايد شكست كه سخت ارزنده و قيمتى است.
ساعتى گذشت. دوباره آن گوهر را به يكى ديگر از حاضران داد و همان خواست. او نيز گفت:اى سلطان جهان!اين گوهر، به اندازه نيمى از مملكت تو، قيمت دارد . چگونه از من خواهى كه آن را بشكنم؟
شاه او را نيز رها كرد و دستور داد به هر دو خلعت و هديه دهند.
به چندين كس ديگر داد و همگى همان گفتند كه آن دو نديم گفته بودند.
شاه را نديمى خاص بود كه بدو سخت عنايت داشت و مهر مىورزيد . او را خواست . پيش آمد. گوهر را به دست او سپرد و گفت: چند ارزد؟
گفت: بسيار.
شاه گفت: آن را بشكن!همان دم، گوهر را بر زمين زد و آن را صد پاره كرد.
حاضران، همه بر آشفتند و زبان به طعن و لعن وى گشودند كه اى نادان اين چه كار بود كه كردى. آيا پسنديدى كه خزانه شاه از چنين گوهرى، خالى باشد؟
نديم گفت: راست گفتيد. اين گوهر، افزون بر آنچه در تصور گنجد، قدر و بها داشت؛ اما فرمان شاه، ارزندهتر و قيمتىتر است.
حاضران، چون اين پاسخ را از آن غلام شنيدند، همگى دانستند كه اين، امتحانى بود از جانب شاه . لب فرو بستند و هيچ نگفتند كه دانستند خطا كردهاند.
منبع📚:حكايت پارسايان، رضا بابايى
https://eitaa.com/ganj_sokhan
🔴 آزمايش سرنوشت ساز
ازامام محمدباقرعلیه السلام نقل شده كه فرمود:
دربني اسرائيل عابدي بودكه به هركاري دست مي زدزيان مي ديد،راه تحصيل معاش برايش كاملابسته شده بود،تامدتي هسمرش مخارج اوراتامين مي كردتااين كه اموال همسرش نيزتمام گشت وچون سخت درمانده شدند
عابدكلاف ريسماني كه تنها موجودي آنان بودبرداشته به بازاررفت كه بافروش آن غذايي تهيه كندولي چون كسي ازوي نخريدكناردريارفت كه پس ازآب تني به خانه برگردد
درآنجاصيادي راديدكه ماهي فاسدي راصيدكرده است به اوگفت :اين ماهي رابه من بفروش و درعوض اين كلاف رابگيركه به دردام تومي خورد .
صيادپذيرفت كلاف راگرفت وماهي رابه اوداد،عابدبه خانه آمدوآن رابه همسرش دادكه طبخ نمايد وقتي همسراوشكم ماهي راشكافت درآن مرواريدبزرگي رايافت ،عابدآن رابه بازاربردوبه 20هزاردرهم فروخت ،
هنگامي كه پولهابابه خانه آوردسائلي درب منزلش آمده ،گفت :صدقه اي به من بدهيدتاخداوندبرشماترحم نمايد .
عابدده هزاردرهم ازپول مرواريدرابه سائل داد،همسرش گفت :سبحان الله تو نصف ثروت مارايكباره ازدست دادي ؟
طولي نكشيدكه سائل بازگشت وآن ده هزاردرهم راپس داده گفت :خودشماآن رامصرف كنيدگوارايتان باد،من فرشته اي بودم كه خداوندمرافرستاده بودشماراآزمايش كندكه شماچگونه شكرگزارنعمت مي باشيدواكنون خداوندسپاسگذاري شماراپسنديد .
/رياحين الشريعه ،جلد5،صفحه 186،به نقل ازحيوه القلوب مرحوم مجلسي ،جلداول
https://eitaa.com/ganj_sokhan
💢 پیرمرد قفل ساز
قفل ساز نشسته و با او گرم گرفته بودند و سخن می گفتند.در همین حال می بیند پیرزنی ناتوان و قد خمیده ،عصا زنان آمده و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: «برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی از من بخرید. من سه شاهی پول نیاز دارم.»
پیرمرد با کمال سادگی گفت: «این قفل دو عباسی و هشت شاهی ارزش دارد، من آن را به هفت شاهی می خرم زیرا در معامله دو عباسی بیش از یک شاهی منفعت بردن بی انصافی است.»
پیرزن با ناباوری گفت: «من التماس کرده ام اما هیچ کس راضی نشد این قفل را به سه شاهی از من خریداری کند.»
سرانجام پیرمرد هفت شاهی پول به آن زن داد و قفل را خرید هنگامی که پیرزن رفت امام عصر (عج) به من فرمود: «آقای عزیز! دیدی؟ اینطور باشید تا ما به سراغ شما بیاییم. چلّه نشینی لازم نیست، علم جفر سودی ندارد، علم سالم داشته باشید و مسلمان باشید.
در تمام این شهر من این پیرمرد را انتخاب کرده ام چون دین دارد و خدا را می شناسد، هفته ای بر او نمی گذرد مگر اینکه من به سراغ او می آیم و از او دلجویی و احوال پرسی می کنم”
نتیجه ای که من ازاین ماجرا برداشت کردم این است که هرکس به نحوی آزمایش می شود ..مثلا مغازه دار با انصافش، قاضی با عدلش و هر کس با توجه به کار و بارش.
جوان باهوای نفسش آزمایش می شود…اگر اسب سرکش نفس و شهوت را رام کرد…آن وقت می تواند بگوید خدایا امام را به من نشان بده…گرچه فقط دیدن کافی نیست…شمر هم امام زمانش رادید…اللهم اعرفنی حجتک…
. …السلام علیک یابقیه الله فی الارضه…
https://eitaa.com/ganj_sokhan
12.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پيشنهاد میکنم هرکسی ک هستی ،در هر پست و منصبی ک باشی،دارای هر مال و ثروتی که هستی،صاحب هر ملک و شهری ک هستی حتما، حتما، حتما این کلیپ رو تماشا و ذخیره کنید
https://eitaa.com/ganj_sokhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌧 به گمانم باران از حوالی تو عبور میکند و به ما میرسد.
آخر عجیب عطر تو را دارد!
بر شیشهٔ نگاهم که میزند، بال و پر میگیرم.
درست مثل تو که وقتی بیایی، دنیا رنگ به رخسار میگیرد.
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
#امام_زمان
https://eitaa.com/ganj_sokhan
حکایتی از بوستان سعدی
یکی مُتّفِق بود بر مُنکَری
گذر کرد بر وی، نکومَحضَری
نشست از خجالت، عرقکرده روی
که آیا خجل گشتم از شیخِ کوی؟
شنید این سخن، پیر روشنروان
بر او بر، بشورید و گفت: ای جوان
نیایدهمی شرمت از خویشتن
که حق، حاضر و شرم داری ز من؟
نیاسایی از جانب هیچ کس
برو جانب حق نگه دار و بس
چنان شرم دار از خداوند خویش
که شرمت ز همسایگان است و خویش
لغات:
متفق: مصمم، قصدکننده.
منکَر: کار زشت و ناپسند، گناه.
نکومحضر: خوشرفتار، خوشبرخورد.
شوریدن: تندی کردن.
کلیات سعدی، بوستان، باب نهم در توبه و راه صواب، ص ۳۹۰ و ۳۹۱.
https://eitaa.com/ganj_sokhan
ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪﻥ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ
ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ( ﻉ ) ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺸﺎﻭﻧﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ( ﻉ ) ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻔﺶ ﺑﻪ ﭘﺎﺑﻨﺪ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ . ﺍﻣﺎﻡ ﮐﻔﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ .
ﺍﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﯾﻌﻔﻮﺭ - ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻮﺩ ﻓﻮﺭﺍ ﮐﻔﺶ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ , ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺍﻣﺎﻡ
ﺗﺎ ﺁﻥ ﺑﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎ ﮐﻔﺶ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﻃﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺸﻤﻨﺎﮎ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺒﺪﺍﻟﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺸﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
« ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺶ ﺁﯾﺪ , ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺗﺠﻤﻞ ﺁﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﻭﻟﯽ ﺍﺳﺖ .
ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺘﺤﻤﻞ ﺭﻧﺞ ﺑﺸﻮﺩ
https://eitaa.com/ganj_sokhan
طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *
به آسمان رود و کار آفتاب کند
https://eitaa.com/ganj_sokhan
🔰12 سایت و منابع مختلف و شماره های کاربردی که خیلی به دردتون میخورن:
🔹1) اگه گاز خونهتون قطع یا ضعیف شد: تماس با شماره ۱۹۴
🔹2) اگه برق خونه تون قطع یا ضعیف شد: تماس با شماره ۱۲۱
🔹3) اگه آب خونه تون قطع یا ضعیف شد: تماس با شماره ۱۲۲
4) اگه تلفن ثابت شما قطع شد: تماس با شماره ۲۰۱۱۷
🔹5) اگه از سر و صدای ساخت و ساز تو محله یا خیابون یا ،کوچه یا کلافه و اذیت شدید: تماس با شماره ۱۳۷
🔹6) استعلام وضعیت سود سهام عدالت: تماس با شماره : ۱۵۶۹
🔹7) استعلام وضعیت یارانه : ارسال کدملی سرپرست خانوار به سامانه ۶۳۶۹
🔹8) استعلام کالا برگ الکترونیک: (خرید کالا با کارت یارانه) شماره گیری * ۷۸۸۲۸* یا #۱۴۶۳*۵۰۰*
🔹9) استعلام خلافی خودرو: ارسال کد VIN به سامانه ۱۱۰۱۲۰۲۰۲۰
🔹10) استعلام تعداد سیم کارت: (خیلی مهمه) ارسال کد ملی به سامانه ۳۰۰۰۱۵۰
🔹11) استعلام سوابق بیمه: (سوابق بیکاری رابطه ،بیمهای آخرین مستمری و...) شمارهگیری کد #۴۱۴۲۰*
🔹12) شکایت از مدرسه: (در هر موضوعی اگه شکایتی داشتید)
تماس با سامانه تلفنی ۴۳۱۷، در شهرستان ۰۲۱ اضافه کنید.
https://eitaa.com/ganj_sokhan
انسان هایی هستند که برای کفاره گناهانشان سی روز روزه میگیرند
گوسفند قربانی میکنند
به حج میروند
و روزی پنج بار سر به سجاده می گذارند
اما در دلشان نه جایی برای محبت است
نه جایی برای بذل و بخشش
اما یک نفر نیست به انها بگوید که
مرد حسابی ،برای چه اینهمه زحمت میکشی؟
مگر بدون عشق و دوست داشتن میشود به حداوند نزدیک شد؟
شمس تبریزی
https://eitaa.com/ganj_sokhan