مشهدی رحیم، باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت دارد. روزی به پسرش جعفر که قصد رفتن به سربازی دارد، پندی میدهد و میگوید:
پسرم، هر ساله در بهار وقتی درختان شکوفه میدهند و در تابستان میوهشان زرد شده و میرسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری میگیرند ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آنهاست.
در زندگی دنیا هم دوستان آدمی اینچنین هستند، اکثر آنها رهگذران جاده زندگی هستند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد، یا سودی رسد، به تو نزدیک میشوند و تبسم میکنند و در آغوشت میکشند.
آنگاه هرگز از آغوش آنها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظهای بیش کنار تو نخواهند ماند.
اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان، خالق توست که بعد از مرگ والدین نیز همیشه همراه تو خواهد بود.
دوستانِ عکس یادگاریات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
من فارغ التحصیلان دانشگاهی را دیدم که میتوانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند.
و مجموع این دلایل مرا به آموزش مَشکوک کرد.
از شما تقاضا میکنم که تلاش کنید قبل از تربیت دانشآموزانتان به عنوان یک دکتر یا یک مهندس از آنها *یک انسان* بسازید ، تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند.
پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نيست و هرکسی میتواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانشآموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترين ثروت هر کدام از آنها " *انسانیت" است كه با هيچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقايسه نیست
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
💠 دو توصیف زیبا از انسانیت
توصیف اول :
ميگويند :
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺩش را ﺑﻪ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﯼ برساند
ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ در آن جلسه
ﺍﺯ ﺣﻖ ﻣﻠﺘﺶ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ
ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺩﻓﺎﻉ كند
ﺩﯾﺮ به ايستگاه راه آهن رسيد
ﻭ ﻗﻄﺎﺭ شروع به ﺣﺮﮐﺖ کرده ﺑﻮﺩ
گاندى ﻣﺠﺒﻮﺭشد
كه به ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﺪﻭد
و ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻪ ﻗﻄﺎﺭ رسيد
ﻭلى هنگام ﺳﻮﺍﺭ شدن
ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﺶ
ﺍﺯ پايش ﺩﺭ آمد
ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﯾﻞ افتاد
گاندى سريع ﻟﻨﮕﻪ ديگر كفش ﺭا
از پاي درآورده و به سمت
لنگه جا مانده پرتاب نمود
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ رسيد
و ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻠﺴﻪ شد
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﻀﺎﺭ ﺑﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ
ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ خنديدند
ﯾﮑﯽ از ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﻬﺎ گفت :
ﺁﻗﺎﯼ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﺘﺎﻥ ﮐﻮ ؟؟؟
ﻧﮑﻨد قصد داريد ﺑﺎ ﭘﺎﯼﺑﺮﻫﻨﻪ
ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ملت خود ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯿﺪ !!!!!
ﻣﺠﺪﺩﺍ ﻫﻤﻪ حضار
خنده ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ
ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺁﺭﺍﻡ
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﻟﺐ
ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ
ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ :
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺗﺎﺧﯿﺮ
ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪﻡ
ﺗﺎ خود را به اﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮسانم
ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﻢ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻣد
ﻭ ﻣﻦ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﻟﻨﮕﻪ ﺭﺍ
ﻧﯿﺰ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ
ﻟﻨﮕﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺍﯼ
ﭘﯿﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ !
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭﯼ ﺳﺎﻟﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺖ
ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ
ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ
ﮔﺎﻫﯽ، «ﺧﺪﺍوند» !!!!!
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ «ﺩﺳﺖ ﺗﻮ»
«ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ»
ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ «ﺩﺳﺘﯽ» ﺭﺍ
ﺑﻪ « ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ»
ﺑﺪﺍﻥ که : «ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺕ»
دﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
توصیف دوم :
دکتر ویکتور فرانکل ؛ تنها کسی بود که موفق شد از زندان آشويتس در لهستان معروف به قتلگاه آدم سوزی فرار کند ، او در نامهای خطاب به معلمان سراسر جهان برای تمام تاریخ اینگونه مینویسد:
چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند ، من اتاقهای گازی را ديدم كه توسط بهترين مهندسين طراحی میشدند.
من پزشكان ماهری را ديدم كه کودکـانی معصوم و بی گناه را به راحتی مسموم میكردند.
من پرستارانی کاربلد را دیدم که انسانها را با تزریق یک آمپول به قتل میرسانند.
من فارغ التحصیلان دانشگاهی را دیدم که میتوانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند.
و مجموع این دلایل مرا به آموزش مَشکوک کرد.
از شما تقاضا میکنم که تلاش کنید قبل از تربیت دانشآموزانتان به عنوان یک دکتر یا یک مهندس از آنها *یک انسان* بسازید ، تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند.
پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نيست و هرکسی میتواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانشآموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترين ثروت هر کدام از آنها " *انسانیت" است كه با هيچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقايسه نيست...*
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
✍ روزی بهلول داشت از کوچه ای میگذشت شنید که استادی به شاگردهایش میگوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
1⃣ یک اینکه می گوید خدا دیده نمیشود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
2⃣ دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
3⃣ سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
👌استاد اینها را شنید و خجل شد و از
جای برخاست و رفت
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام صادق(ع): دو حریصند که سیری ناپذیرند: حریص دانش و حریص ثروت
#صبح_نو
⏳امروز شنبه
۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
۸ شوال ۱۴۴۴
۲۹ اوریل ۲۰۲۳
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃
🍃
✅ امام علی ( علیه السلام )
همانا آغاز رخ دادن فتنه ها و بحران ها، از هواهايى است كه پيروى مىگردند و از احكامى است كه بدعت گذارده مىشوند و در آن با حكم خدا مخالفت مىشود و مردانى از مردانى ديگر هوادارى كنند. آگاه باشيد! اگر حقيقت، با باطل آميخته نمىگشت، اختلافى نبود و اگر باطل، با حق در نمىآميخت، بر خردمندان.
📚 نهج البلاغة : الخطبة ٥٠
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
شش کار را
مخفی انجام دهید
تا کـــه سعـــادتمنـــد شوید :
1⃣ در حضور فقیر ،
دم از مــــال و منـالــت نـــــزن
2⃣در حضور بیمار
سلامتیت را به رخش نکش
3⃣در حضور ناتوان
هیچوقت قدرت نمایی نکن
4⃣در برابر غصهدار
بر هیچچیز خوشحالی نکن
5⃣در برابر زندانی
آزادیت رو جلوه نمایی نکن
6⃣در برابر یتیم
از نعمت پـدر و مادرت نگـو
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
✍🏻 من بدنم نیستم
🔰 مرد آهنگری سکته مغزی کرده بود و به واسطه آن بخش سمت راست بدنش فلج شده بود.
او چون خانه نشین شده بود. دائم گریه می کرد و هر وقت کسی احوالش را می پرسید
بلافاصله بغضش می ترکید و زار زار در احوال خود می گریست.
سرانجام خانواده مرد دست به دامان شیوانا شدند و از او خواستند
تا مرد آهنگر را دلداری دهد و با او صحبت کند.
شیوانا به خانه مرد رفت و کنار بسترش نشست و احوالش را پرسید.
طبق معمول مرد آهنگر شروع به گریه نمود.
شیوانا بی اعتنا به گریه مرد شروع به نقل داستانی کرد.
او گفت: «روزی یکی از فرماندهان شجاع ارتش امپراتور برای جنگ با دشمن به جبهه نبرد رفت
و همان روز اول در اثر اصابت شمشیر دست راستش را از دست داد.
فرمانده امپراتور را به درمانگاه بردند و زخمش را با آتش سوزاندند تا عفونت نکند.
یک ماه بعد او از بستر برخاست و دوباره به جبهه رفت.
چند روز بعد در اثر اصابت تیری پای راستش از کار افتاد.
اما او تسلیم نشد و سربازانش را مجبور کرد که سوار بر گاری او را به خط مقدم جنگ ببرند
و در همان خط اول نبرد با بدن نیمه کاره اش کل عملیات را راهبری کرد تا ارتش را به پیروزی رساند.»
شیوانا سپس ساکت شد و دوباره رو به آهنگر کرد و به او گفت:
«خوب دوباره از تو می پرسم حالت چطور است!؟»
اینبار آهنگر بدون اینکه گریه و زاری کند با لبخند سری تکان داد و گفت:
«حق با شماست! من بدنم نیستم! پس خوبم!»
و آنگاه به پسرش گفت که گاری را آماده کند
چون می خواهد با همان وضع نیمه فلج به مغازه آهنگری اش برود
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
مواظب نماز باشيد، نماز را حفظ كنيد، زياد نماز بخوانيد. به وسيله نماز به خدا نزديك شويد ؛ زيرا نماز كارى است كه خدا در وقتهاى معينى آن را واجب كرده است . مگر به پاسخ جهنمى ها آن گاه كه سؤ ال مى شوند گوش نداده ايد؟چه چيز شما را در جهنم افكند؟ آنان مى گويند: ما نماز نمى خوانديم .
(امام علی علیه السلام)
نهج البلاغه ، خطبه 191
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
#داستان
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم....! عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیدهای؟ میگویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد. با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد.
مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شدهای، بگذار من کمکت کنم. مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود.... مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است. مرد گفت: چه میگویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی!
مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند، مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم و دومی گفت: همهی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم... قاضی گفت: نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمیتوانست به تنهایی سنگ را بشکند.
و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم...! چه عروس خوش بیان و خوبی، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد و نگفت: بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم. بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است.... اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه میگیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود میدانند کم نیستند. اما خداوند از مثقال ذرهها سوال خواهد
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام صادق (ع): خوشبخت، كسىاست كه براى نفس خود خلوت و فراغتى يابد و به اصلاح آن پردازد.
#صبح_نو
⏳امروز دوشنبه
۱۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
۱۰ شوال ۱۴۴۴
۱ می ۲۰۲۳
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan
🌸🍃🌸🍃
🍃
«لاَ تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِي اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ»
«خدا را به خاطر خشنودی هيچ یک از آفريدگانش به خشم مياور!
زيرا خشنودی خدا جايگزين هر چیزی است، اما هيچ چيز جايگزين خشنودی خدا نمی شود.»
📙نامه ی ٢٧
#گنج_سخن
https://eitaa.com/ganj_sokhan