#حکایت
شخص خسيسی در رودخانهای افتاد و عدهای جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت:" دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. "مرد در حاليكه دست و پا میزد دستش را نداد. شخص ديگری همين پيشنهاد را داد، ولی نتيجهای نداشت.
در این حال خردمندی که از آن محل میگذشت و اوضاع را دیده بود، رو به مرد گفت:" دست مرا بگير تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست او را گرفت و از رودخانه بيرون آمد. "
مردمان شگفت زده گفتند: "ای مرد ، اعجاز کردی؟" خردمند گفت :" این مرد خسیس است از این رو دستِ بده ندارد، دستِ بگير دارد. اگر بگویی دستم را بگير، می گيرد، اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد.
تهيدست از برخی نعمتهای دنيا بیبهره است، اما خسيس از همه نعمتهای دنيا."
#حکایت
شخص خسيسی در رودخانهای افتاد و عدهای جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت:" دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. "مرد در حاليكه دست و پا میزد دستش را نداد. شخص ديگری همين پيشنهاد را داد، ولی نتيجهای نداشت.
در این حال خردمندی که از آن محل میگذشت و اوضاع را دیده بود، رو به مرد گفت:" دست مرا بگير تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست او را گرفت و از رودخانه بيرون آمد. "
مردمان شگفت زده گفتند: "ای مرد ، اعجاز کردی؟" خردمند گفت :" این مرد خسیس است از این رو دستِ بده ندارد، دستِ بگير دارد. اگر بگویی دستم را بگير، می گيرد، اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد.
تهيدست از برخی نعمتهای دنيا بیبهره است، اما خسيس از همه نعمتهای دنيا."