#وحدت
#شهيد_حسن_رضوان_خواه
💠یکی از روحانیون آمده بود لشگر ما. افکارش کمی فرق می کرد. بعضی ها خواستند ممانعت کنند و یا پشت سرش نماز نخوانند. اما حسن مخالف بود. می گفت: «وحدت مهم تر است.» خیلی سعی کرد بچه ها دو دسته نشوند.💠
يادگاران، جلد 21 كتاب شهيد حسن رضوان خواه ، ص 64
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#وحدت
#شهید_حسن_اسیری
💠گفتم:« بازم تو؟ چقدر زود به زود نوبت تو میشه که شهردار بشی!».
کسی که شهردار میشد، وظیفهی شستن ظرفها و تمیز کردن چادر و بقیهی کارها با او بود.
گفت:« نوبتم که نیست ولی گفتم بچهها خستهان کمکشون کنم بهتره.».
گفتم:« این طور باشه همه به بهونهی خستگی از زیر وظیفهشون شونه خالی میکنن.».
دست روی شانهام گذاشت و گفت:« نه جانم! این کار باعث میشه که اتحاد بچهها بیشتر بشه. برادریشون بیشتر بشه و برای هم بیشتر دل بسوزونن.».💠
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص441
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#وحدت
#اقامه_نماز
#شهید_ناصر_کاظمی
💠آمد پیش امام جمعه ی پاوه، گفت «چرا خطبه نمی خونین برای مردم؟»
گفته بود «ما اهل سنتیم. شما شیعه ین. »
گفته بود «این حرف ها چیه، نماز جمعه رو اقامه کنین. هر طوری که هست، هر جوری که صلاح می دونین. »
. . . . .
گفته بود «پاسدار بی نماز به درد نمی خوره. »
اذان که می گفتند، سنی و شیعه صف می بستند برای نماز.💠
یادگاران، جلد 14 کتاب شهید ناصر کاظمی، ص 13
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#وحدت
#شهید_مهدی_باکری
💠 عملیات که شروع شد، تازه فهمیدیم صد کیلومتر از مرز را داده دست نیروهای اهل سنت. بیش ترشان هم محلی. توی جلسه ی توجیهی هم هیچ حرفی نزده بود. عین صد کیلومتر را حفظ کردند؛ با کمترین تلفات و خسارت. اگر قبل از عملیات می گفت، خیلی ها مخالفت می کردند.💠
یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 17
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang