eitaa logo
🇮🇷 صفحه شهرستان جرقویه 🇮🇷
4.2هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
🌍 #صفحه_رسمی 💠 این صفحه در راستای تعمیق و بسط اخبار شهرستان و اطلاعات عمومی ایجاد شده است. ✔️اخبار ، مسابقات ✔️ارتقای سواد رسانه ✔️ بیان آسیب های اجتماعی 🚩 راهنما تبلیغات:👇👇 @Dashteaseman1👈👈 ⏪️ ارتباط با ما: @Gshargh
مشاهده در ایتا
دانلود
لاله ها را چیدنی کرد... رسیده فصل شهادت، فصل شکوفایی ودرس پس دادن به آموزگارانی که با آسمانی شدنشان درس مقاومت آموختند ما را ... و شربت شهادت را نوشیدند مردانه عزم ، پرنده هایی عاشق ... آنان که پریدن را خوب یاد گرفته بودند، بی پیرایه واز پیکر گذشته، بودند... از جنس میرزا کوچک خان ها،چمران ها وحاج قاسم ها و....بودند. وهمچنین شهیده بانوهایی، همچون فوریه شیر دل ها،محبوبه آشتیانی ها وزهرا حسینی ها ... آنان که روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیت داشتند... آنان که کتابی مصور از دَد منشی دشمنان قسم خورده ی ایران ما بودند... از نسل وتبار شهادت بودند وهستندو خواهندبود؛ مردان وزنان ایران زمینم... باید می رفتند تا نسلی قوی تر از آنان قد بکشد وبه ثمر برسد انقلاب و‌ آرمانهای آن... وپایشان را جاپای آنان بگذارند تا ما بتوانیم بودن زیر سایه سار پرچم قدرتمند ایران عزیز آزادی وآزادگی را همواره تجربه کنیم ... تا منِ مادر با خیالی آسوده، گل‌های زندگی ام را پرورش دهم با خون سرخ شهادت... با زمزمه ی دوستت دارم وطنم ...پاره ی تنم ایران...
خط خون نقطه ی پایان سلیمانی نیست بهراسید که این اول بسم الله است... تو، تضمین شهادت بود سردار! دست هایمان را توی دست زمستان گذاشت،با رفتنش ..‌. شبیه پاییز بود.دلتنگ و بی قرار... جا مانده از جمع عاشقانی که آسمانی شده بودند. چشم هایش همیشه خیس نرفتن بود. دلش به دریا وصل می شد و با ماهی ها هم صحبت. کف دستهایش مثل آسمان،پر از ستاره. گاهی آفتابی وگاهی ابریِ نگاهش از چشم زمین، رویشی سبز را به دنبال داشت. زنجیره ی رنج هایش را توی قلب بزرگش پنهان کرده بود. ظرف شجاعتش هیچ وقت خالی نبود. زمین از دویدنش زمین می خورد و به گرد پایش هم نمی رسید. قلمِ پای دشمنان وکوردلان تاریخ اسلام را قلم می کرد. به خونش تشنه بودند و برویش دشنه کشیدند ..‌. انگار تمام عمرشان را از خوف او نخوابیده باشند. در نیمه شبی که قصد سپیده زدن نداشت ...در کورمال های شبانه،نقشه ی سیاهشان را در سرخی خون سردارمان پیاده کردند؛ نامردان روزگار... آنروز، شب بود. ماشین ها خیابان ها را برای سیل جمعیت خالی کرده بودند.آسمان یکسره بارید. دنیا سر آب افتاد..‌. بعد از ماجرای رفتنش، دل های ما هیچ وقت روی گونه های بهار سبز نشد و گل نداد...انگار تمام گل‌های جهان یکباره پرپر شدند. دنیا هم انگار غیظش گرفته باشد، دیگر روی خوش به ما نشان نداد. وتمام این سال ها،زمستان پشت زمستان بود..‌. 🖌 سردار -شهادت