این خاطره جهت تقدیر از مقام مادر، اگر توانستید در گروه گرمن قرار بدهید.
#خاطره_ای_ازدعای_مادر#
شب قرار بود نتایج نهایی دوره دکتری را اعلام کنند. از بعدازظهر اضطراب عجیبی وجودم را گرفته بود و حال حوصله هیچ کاری را نداشتم طوری که حتی مامان که میگفت:
فلان کاری کن ، میگفتم باشه ولی انجام ش نمی دادم. دست و دلم به کاری نبود.
مامان به یکی از منبرخانه ها دعوت روضه بود.
موقع رفتنی گفت:
دختر گلم پاشو تو سبزی ها را پاک کن من هم دعات میکنم. با ناراحتی گفتم:
خیلی خوب و مشغول شدم، بعد یک ساعتی که مامان برگشت با خوش حالی تمام مرا صدا زد. گفت:
بخدای کریم که تو قبولی می شوی، نوری عجیب در چشمانش دیده می شد. ولی با خودم گفتم نه بابا ، حالا یک چیزی مامان میگه. ولی دوباره دوباره ..گفت:
دختر بهت میگم تو قبولی، من که با تعجب نگاه میکردم، گفتم:
مگه تو پیغمبری که علم غیب بدانی، لبخندی زد و به شوخی گفت اره .
شب از ساعت ده گذشت بود و نتایج نیامده بود. مامان در حالی که تسبیح را گرفته بود و به نیت چهارده معصوم ع هر کدام صد صلوات برای قبولی من دعا میکرد ساعت از ۱۲ شب هم گذشته بود. من که مادام به مامان میگفتم شما بخوابید راحت باشید. ولی مگه دلش قرار می گرفت.
در حالی که مامان هنوز ذکر صلوات می گفت یکهو نتایج روی سایت قرار گرفت و نوشته بود قبول در فلان دانشگاه،
فرداش به اصرار از مامان پرسیدم از کجا مطمئن بودی که قسم خدا را خوردی،
فقط یک کلام گفت :
موقع روضه خواندن به یادت بودم و دعات میکردم که احساس کردم ناگهان نوری زیبا منبرخانه را پر کرده ....
تقدیم به روح پاک مادر عزیزم ذاکره اهل بیت طاهره باباصادق
🇮🇷🌴🇮🇷🌴🇮🇷
#شهیدالقدس
#طوفان_الاقصی
#ایران_قوی
#مامی_توانیم
#قیام_مظلوم
#مرگ_برامریکا
#مرگ_بر_اسرائیل
🇮🇷﷽ اطلاع رسانی #گرمن شاهرود در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/garman_shahrood